۱۳۹۳ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

مقدمه " کتاب نامه "



مقدمه کتاب : قسمت اول "کتاب نامه ها"
بنام الله مقتدر

خوانندگان گرامی، بنده در پروسه تامین خود نامه هائی به مسئولین نظام نوشته و حالا در یکجا جمع کرده ام و نا این نوشته ها را " کتاب نامه ها" گذاشته ام. چون این نامه ها کمی طولانی است نیاز به حوصله دارد ولی مقداری صرف وقت و خواندن این نامه که حاوی مسایل مهم شخصی و اجتماعی است ارزش دارد. لذا بنده در هر پست یک نامه را به وبلاگ " نهضت عدالت بلوچستان" میفرستم تا در دسترس شما دوستان و انسان های عدالت خواه قرار بگیرد و بدانید که کار قلمی و مسالمت آمیز خیلی زیاد شده است ولی نتیجه ای نداده است و مسئولین بخاطر نشئه قدرت و فزون طلبی حاضر به اجرای عدالت در بلوچستان نبوده اند و بهمین دلیل مبارزات مسلحانه شروع شده است و جیش العدل دارد آنرا اداره میکند. الان مقدمه این کتاب را خدمت تان در وبلاگ وتواجهی میگذارم مطالعه بفرمائید:


بنام خداوندی که  عدالت را توصیه کرد
تا جوامع بشری با رعایت آن بسعادت برسند

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
          طبق معمول بر هر کتابی مقدمه ای مینویسند تا خواننده در همان آغاز هدف  نوشتاری را که در دست دارد  بداند و بداند که مطالب آن در چهار چوب علائق اش هست که صرف وقت کرده آنرا بخواند یا نه  و برای اینکه این کتاب  هم یک کتاب بی مقدمه نباشد  و تکلیف شما  خواننده عزیز را در آغاز روشن کند با اجازه تان  مقدمتاٌ مقداری حرف خواهم زد  تا  هدف از اینکار پیشاپیش مبرهن گردد.

          هر انسانی در ترکیب اجتماعی خویش دارای یک ریشه و یک هویت و  اصالت مخصوص بخود است که تنها با حفظ این اصالت میتواند راحت تر، معتبرتر، مطمئن تر و آزاد تر و خوشبخت تر زندگی کند و این اصالت یا هویت همان  تشخصی است که خداوند آنرا در قرآن بنام  شعب كه بمعني قوم است اعلان فرموده است. قوم عبارت ازمجموعه ای از انسان هاست كه با علائمي ویژه  در یک محدوده مشخص جعرافیائی زندگی میکنند که طبق فرموده خداوند باید توسط یکدیگر  شناسائی شوند و به تعبیر امروزی باید یکدیگر را برسمیت بشناسند و امکان شناسائی هم زمانی هست که تمامی اجزاء و علائم تشکیل دهنده یک قوم بطور برجسته ای  فعال، زنده و از هرگونه فشار ، مزاحمت و خدشات  خارجی محفوظ  بمانند  و شرایط تکامل و شکوفائی آن در محدوده زیست محیطی آن قوم بطور کامل فراهم باشد در اینصورت امکان زنده ماندن، رشد و شکوفائی  و شناسائی یک قوم و زندگی با عزت برایش  ممکن خواهد بود  وپر واضح است هر قومی با از دست دادن  هویت اصیلش،  تمامی اختیارات خدادادی و حقوق  انسانی اش توسط  قومی دیگر که پا از دایره تقوا فراتر مینهد به راحتی از او سلب میشود بطوریکه این قوم هویت از دست داده در زادگاهش مجبور به قبول یکنوع زندگی غلامانه، مطیعانه و سربزیرانه خواهد شد که تمامی مظاهر ذلت و زبونی در زندگی فرد فرد این قوم بوضوح نمودار میگردد و برای نجات از چنین وضع پر حقارت و خقت باری که پیدا کرده است نیاز به مبارزه ای حقیقی و جدی دارد چون افراد چنین قومی که هویتش بشدت آسیب دیده دیگر تنها  با تظاهر به مبارزه نجات نخواهند يافت، مبارزه ای نمايشي که فرد بگمان خود مبارز  حتی حاضر بشکستن اطوی لباسش هم نباشد مبارزه نيست. تنها با ایراد سخنرانی های کلیشه ای در بعضی مراسم و آنهم در چهارچوبی که سلطه برایشان  مجاز دانسته است و یا تنها با نوشتن مقاله های قالبی که مخصوص روشنفکران بیدرد و فرصت طلب و تشنه ي نام است و یا تنها با کار فرهنگی آمیخته با ترس و لرز که همه اش از یک سرگرمی روشنفکرانه و از یک خود فریبی دلخوش کننده که مرام و روحیه بزدلی و احتیاط پیشگی را در يك نسل ترویج میکند مبارزه نيست بلکه نجات از ذلت احتیاج به مبارزه ای خیلی جدی و فداکارانه  خواهد داشت.
 
          انسان که یک موجود اجتماعی و مدنی است از هزاران سال قبل یاد گرفته است که نمیتواند  تکنفری زندگی کند  و برای ادامه زندگی نیاز بکمک دیگران دارد و همین نیاز باعث شده است  که تشکیل جامعه بدهد.

  اولین جامعه ای که بشر درست کرده است جامعه خانواده است که زیر بنای فطری  و گرایش ژنتیگی دارد.  جامعه خانواده بدلیل قرابت و کشش فطری توانسته است تعدادی از افراد همدرد را در کنار هم جمع کرده و وابسته نگهدارد تا بکمک یکدیگر مشکلات زندگی را بهترحریف شوند و این محکم ترین و پذیرفته ترین نوع جامعه است  که از ابتدائی ترین مراحل زندگی انسان شروع و تا به امروز ادامه یافته است و ضمانت این استحکام و استمرار آنرا فقط باید در فطری بودن این پدیده  و همگونی ژنتیکی و کشش عاطفی موجود در آن دانست.  همسوئی ژنها بحکم فطرت  تولید  محبت میکند و در محبت هم جاذبه ای وجود دارد که  تولید نفع و همبستگی و اعتماد می نماید.  افراد این جامعه کوچک که خانواده نام دارد بطور فطری وابسته بهم هستند و یکدیگر را حمایت و صیانت میکنند  و اندیشه  سوء استفاده و ضرر رساندن  به یکدیگر دراذهان افراد یک چنین جامعه ای کمتر بوجود میآید مگر اینکه عوامل دیگری  در کار باشد که نظم این قانون فطری را بر هم زند و در اینصورت مواردی بر عکس آن نیز گاهی مشاهده میشود که  خلاف معمول و انحراف از فطرت  است که خیانت نامیده میشود.

          با گذشت زمان و تحولات بعدی آن و بر اساس تاثیرات ژنتیکی، جامعه کوچک خانواده بتدریج  شاهد توسعه و بوجود آمدن مشتقاتی در درون خود بوده است که این مشتقات بعد ها هرکدام  بشکل قبیله  درآمده اند که مجموعه این قبایل هم ژن و هم فرهنگ را در یک محدوده جغرافیائی  مشخص  قوم نامیده اند و آن محدوده جغرافیائی بنام وطن آن قوم تعریف شده و رسمیت پیدا کرده است. اقوام و در درون آنها قبایل،  جوامع بزرگتری از خانواده هستند که خصلت و ساختار اجتماعی یا فرهنگ شان از عادات ورسوم واحدی نشات گرفته و بر اساس یکسری ویژگی های مشترک ومخصوص بخود در محدوده جغرافیائی خاصی تحت قاعده و نظم معینی  نشو و نما میکنند.  این  نظم خدادادی که کنترلی نا مرئی ولی موزون و مثبت در محیط زیست اعمال میکند  نامش فطرت است  و فطرت همان مشیت الهی است که حاوی و حامل سعادت برای تمامی مخلوقات و بخصوص برای انسان است. پس رعایت موازین فطری برای رسیدن به سعادت امری ضروری است و برخلاف فطرت عمل کردن مشکلات فراوانی در محیط زندگی تولید میکند از آنجمله جدال و دشمنی و کشمکشهای پر ضرر و بی حاصل که نتایج قطعی آن عقب ماندگی و فلاكت و بدبختي خواهد بود و سعادتی را که انسان برای رسیدن به آن شب و روز تلاش میکند با پا گذاشتن بر قوانین فطرت از دسترس او خارج شده و محیط زندگی اش  پر از انواع حرکات  نا همگون و عکس العمل های نا موزون  خواهد شد که  بجای سعادت  رنج و مشقت  و مصائب ناخواسته  ای را بهمراه خواهد داشت که برای افراد یک قوم و یا افراد یک جامعه چند قومی  سر نوشتی  نا مطلوب رقم خواهد زد.

    خداوند که خالق انسان است  نحوه پیدایش و قاعده صحیح زندگی کردن برای این مخلوق متفکر، عاقل، پند پذیر و اشرف را که بر پشت کره زمین زندگی میکند در قرآن کریم چنین ارشاد فرموده است :  یّااّیُهّاالنّاس ِِانّا خِلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم...
ترجمه : ای مردم ما شما را از یک مرد و یک زن خلق کردیم. (تشکیل خانواده – یک پدر ومادر وفرزندان) سپس شما را بشکل اقوام و قبایل درآوردیم ( خانواده است که گسترش یافته و شکل گسترده آن مجموعه قبایلي است که یک  قوم را تشکیل میدهند)  که یکدیگر را (برسمیت)  بشناسید  و (بدانید که) بهترین شما در نزد خداوند  با تقواترین شماست.

خداوند خالق انسان است و در مورد انسان همه چیز را بهتر از خود انسان میداند و در این آیه مبارکه  ترکیب نهائی و نحوه تعامل انسان را با یکدیگر بیان فرموده و تکلیف همه را روشن کرده است.  ترکیب اینست که انسان در آخرین تحول  اجتماعی خود بشکل اقوام یا ملت ها در آمده است و خداوند میفرماید که این خواست و مشیت من بوده است یعنی من انسان را بشکل اقوام درآورده ام و نحوه تعامل را هم بر اساس شناسائی یکدیگر قرار داده  ام  ودر دنباله همین آیه خداوند بهترین افراد و بهترین اقوام را در نزد خود با تقواترین آنها تعیین کرده است. یعنی آن قومی با تقوا و پرهیزکار است که اقوام دیگر و حقوق آنها را برسمیت  بشناسد  وخداوند همین اهل تقوا را که نه تنها بحقوق دیگران تجاوز نمی کنند بلکه محترم هم می شمارند در نزد خود صاحب عزت وکرامت شمرده است . پس تکلیف از سوی خداوند که صاحب این زمین و زمان و آسمان و انسان است  روشن شده است  یعنی این اقوام موجود بر پشت زمین بخودی خود بوجود نیامده اند بلکه  خداوند آنها را باین شکل در آورده است و به هر کدام هم یکسری حقوق بنیادین داده است که بنا بحکم او می باید توسط یکدیگر شناسائی شوند و بر اساس تقوا هیچ یک از این اقوام  حق ندارد که بحقوق دیگری تجاوز کند و انسان تنها با رعایت همین قانون خداوند است که به سعادت میرسد وگرنه سعادتی درکار نخواهد بود. اگرافراد یک قوم بمنظور توسعه قلمرو خود و کسب  قدرت و جمع اموال هرچه بیشتر برای خود، از دایره تقوا خارج شوند تا بزعم خود به سیادت و سروری و سعادت برسند در اشتباه مطلق خواهند بود چون این رویه بر خلاف مشیت خداوند است و حتما چنان نخواهد شد که آنان میخواهند.  در اینصورت قوم سرمست از قدرت و خارج شده از دایره تقوا آنچه را که حق مسلم خودش بوده است هم در این زورآزمائی با خدا از دست خواهد داد و محیط زیستش بجای یک مدینه فاضله تبدیل به جهنمی پر از عذاب  و پر از جنگ و جدال و  در نتیجه پر از مصیبت های گوناگون و پایان ناپذیر خواهد شد و دیگر چیزی بنام عدالت و احسان که ابزار رسیدن به خوشبختی هستند در کار نخواهد بود و  می بینیم که کره زمین بخاطر رعایت نشدن همین حکم خداوند  امروز چنین وضعی پیدا کرده است و اقوام مختلف جهان در قالب حکومتهای شان  مشغول جدال و کشتار یکدیگر برای غارت کردن حقوق دیگران و رسیدن به مال و ثروت  و امکانات اضافی و غیر مشروع برای خود هستند. مال و ثروتی که با بدبخت کردن دیگران بدست میآید چگونه میتواند سبب خوشبختی قوم متجاوز شود و این حقیقت را چه کسی میتواند به طمعکاران و تجاوزکاران و غارتگران و قلدران که سرمست قدرت چند روزه خود هستند بفهماند که خوشبختی فقط  با رعایت تقوا و عدالت  و محترم شمردن حقوق دیگران که حکم خداوند است بدست میآید و نه با غارت کردن حقوق  ضعفاء  و تمرد از حکم خدا  و ترویج فرهنگ فزون طلبی و بیعدالتی که این بیماری روانی متاسفانه امروز بشدت گریبان گیر همسایه های  بی تقوای قوم بلوچ هم شده است.

نظام جمهوری اسلامی که جانشین نظام ستم شاهی است  وظیفه ماهوی آن این بود که با ستم و بی عدالتی مبارزه کند  و ملت  هم بخاطر از میان برداشتن بیعدالتی و اجحاف و رفتار خودسرانه مامورین دولت  شاهنشاهی قیام کردند تا در سایه نظام اسلامی و رعایت تقوا به عدالت برسند و از آن پس هیچکسی در مقابل قانون نه تنها مصون از مواخذه نباشد بلکه در مورد مسئولین متخلف سختگیری بیشتری اعمال گردد  تا این جماعت کارمند (بروکرات) که معصوم هم نیستند با سوء استفاده از قدرتی که  نظام در اختیارشان گذاشته است  قادر به انجام تخلف نگردند و حقوق عامه مردم را با اعمال شیوه های خاصی که رد پای جرم شان  را محو میکند  غارت نکنند ولی متاسفانه این خواست مردم  در نظام جمهوری اسلامی هم تحقق  پیدا نکرد و خودکامگی مسئولین نظام بعنوان بزرگترین معضل اجتماعی این سرزمین، زندگی را باری دیگر بکام عامه مردم تلخ کرده  و این امر خودکامگی مسئولین نظام خود تبدیل به مشکلی بسیار جدی و حل طلب برای خود نظام گشته است.  مسئولین نظام بخاطر ذهنیت خودخواهانه و تبعیض گرانه ای که دارند در طول حکومت بیست و شش ساله خود  اقوام ساکن در درون مرزهای ایران را بشدت و بطور بیرحمانه ای مورد تبعیض و تطاول و چپاول قرار داده و با خارج شدن از دایره تقوا به شیوه های مختلفی  مشغول نابود کردن هویت خدادادی این اقوام هستند تا  با اکمال این برنامه ضد اسلامی هویت خدادادی این اقوام ضعیفتر را در درون مرزهای ایران بکلی نابود کرده و همه چیزشان را تصاحب کنند و این نه تنها یک بی عدالتی محض بلکه ظلمی عظیم  است و ما مردم بلوچ که بیشتر از اقوام دیگر ایرانی مشمول این بیرحمی هستیم این رفتار ظالمانه حکام مرکزی را قبول نداریم و آنچه که در این کتاب آمده است  نمودار بسیار کوچکی از تلاش چهل ساله نویسنده برای رسیدن بعدالت برای مردم بلوچ  است که در جریان گرفتن تامین و برگشتن به وطن  در قالب  نامه هائی متجلی شده است که در همینجا تقدیم تمام انسانهای عادل و بخصوص عدالتخواهان بلوچ و غیر بلوچ میگردد تا در پایان خواندن آن از قالبهای تنگ خودخواهی بدرآمده و عکس العملی عادلانه و در شان یک انسان آکاه  از خود نشان دهند و به احیای عدالت در این مملکت کمک کنند.  و امیدوارم که این نامه ها مقدمه ای باشد برای مردم بلوچ جهت حرکت در مسیری جراتمندانه برای رفع تبعیض و رسیدن بحقوق پایمال شده شان در زادگاه خود  که اگر این توصیه را جدی بگیرند آنانرا از نکبت و ذلت و زندگی محکومانه ای که امروز درآن دست وپا میزنند رهانده و حتما به عدالت و سعادت و سربلندی و بالندگی و شکوفائی مستمر در سرزمین آبائی شان خواهد رساند، انشاءالله العزیز.  تا اینجا به وبلاگ فرستاده شد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر