قسمت
بیست یکم از " کتاب نامه ها "
بسمه
تعالي
مورخه : 16/2/1382
رياست
محترم دادگاه انقلاب اسلامي
شهرستان ايرانشهر
موضوع :
تبيين وضعيت منصور آرميان و نحوه دستگيري او( شماره پرونده 81 / 3496
ش-2
السلام عليكم و رحمت الله و
بركاته
احتراما ، باستحضار ميرساند كه برادر زاده ام
منصور آرميان در روز نهم ارديبهشت
ماه جاري بعد از اقامه نماز ظهر در بيرون مسجد
نزديك منزل با خيال راحت مشغول قدم
زدن بوده است كه
توسط عده اي از افراد مسلح
با لباس شخصي و بنحوي بسيار
زشت و دهشت انگيز ربوده ميشود و خوشبختانه ايشان همراهي داشته
است كه خبر ربوده شدنش را بمنزل
ميرساند و اين باعث نگراني شديد افراد خانواده ميشود و ما در
ابتداء دقيقا نمي دانستيم كه اين ربايندگان چه كساني بوده اند تا اينكه روز بعد مطلع شديم كه
تعدادي از مامورين اطلاعات ايشان
را نه دستگير بلكه ربوده اند و تعجب مان باز بيشتر شد كه اطلاعات ديگر چرا؟ چون
خود اطلاعات از ما خواسته بود كه
ايشان را بداخل بياوريم
تا باو تامين بدهند و ما همين كار
را كرديم و آنها گفتند كه كتبا اظهار
ندامت و تقاضاي عفو و
تامين كند و همين كار را هم كرد
و پس از آن شخصي
بنام ولايتي از مامورين اداره اطلاعات
زاهدان به سراوان رفته و بازجوئي
هاي لازم را از ايشان بعمل آوردند و در آن
بازجوئي هاي تاميني، منصور هر آنچه را كه
كرده است صادقانه اعتراف نموده است و
منتظر امان نامه بوده است كه
با اين وضع افتضاح آميز دستگيرش
ميكنند. هدفي كه در پشت اين اقدام بوده
زماني براي ما روشن شد كه آقاي بهرامي ( يا ملك پور)
با افراد خانواده ما كه براي
پيگيري موضوع به زاهدان رفته بودند ملاقات ميكند
و اين آدم صريحا در جمع حاضر حرفهاي تهديد آميزي
ميزند و بر اين موضوع تاكيد مي نمايد
كه اگر مولابخش را بياوريد و تامين بدهيد
جرم اين را تخفيف ميدهيم وگر نه
جرمش سنگين تر ميشود و غيره تا
اينها را بترساند و در حالت
انفعالي قرار بدهد و به التماس وادار نمايد
تا بدين وسيله جو را آماده نموده و
با تحت فشار قرا ر دادن خانواده
منصور براي همكاري جهت
آوردن مولابخش در قبال آزادي او.
يعني يك كار غير ممكن براي ما و براي
هر كس ديگری چون اگر
كار آساني بود تا حالا خودشان اينكار را كرده بودند. مولابخش يك
آدم عادي و سرگردان
براي پيدا كردن يك لقمه نان حلال بود خود اين آقايان
عاصي اش كردند. اينها
با بگير و ببند ها و شكنجه و سين و
جين هاي غير ضروري ایشان را تبديل
بيك انسان سركش و مسلح كردند.
كارهائي را كه
او بعد از عاصي شدن و
فرارش انجام داده است در واقع عكس العملي
در مقابل اعمال ظلم آميز
اينها بود است. دستگيري منصور
بعد از دادن تامين عملي كاملا خلاف
اخلاق اسلامي است و هيچ
مشكلي را حل نمي كند. اگر ايشان
را سپاه
و يا نيروي انتظامي دستگير
ميكرد ما به اطلاعات مراجعه مي كرديم كه
آنها را توجيه كنند كه اين آدم را
ما آورده ايم و در حال
تامين است ولي وقتي كه خودشان اينكار را بكنند آدم گيج و منگ
ميشود كه خود اينها چرا چنين
كردند!؟ آيا دستگير كردن افراد باين شيوه
و براي رسيدن به چنين اهدافي
قانوني و مجاز است ؟ و آيا
اسلام چنين اجازه اي را ميدهد
و آيا مامورين يك حكومت اسلامي بايد اينگونه
عمل كنند كه كفار هم از آن شرم دارند؟
ما از دست اينها
جدا ديگر درمانده و خسته شده ايم
چون اصلا نمي گذارند
راحت زندگي كنيم.
تمام راههاي شرافتمندانه زندگي كردن را به
روي مان بسته اند و گناه مان
فقط اينست كه منافقت بلد
نيستيم و مگر در اين نظام
اسلامي مردم همه حتما
بايد منافق و چاپلوس و دودوزه باز و قالتاق باشند تا بتوانند زندگي كنند آدمهاي صادق حق
زندگي كردن ندارند !؟
رياست
محترم دادگاه انقلاب اسلامي ،
صراحتا حقيقت امر اينست كه در
اداره اطلاعات استان تعدادي از افراد
نااهل و بتمام معني بي وجدان
و غير واجد شرايط لازم براي
اين حرفه بسيار حساس با لطايف
الحيلي نفوذ نموده و این اداره را قرق
كرده اند و چون تخصص كافي و لازم را براي اين حرفه
مقدس ندارند و قادر به انجام وظايف حرفه اي خود
بطرق اصولي و قانوني نيستند و
حرص فراوان هم براي جمع کردن مال دارند، از قدرت نامحدود اين دستگاه و عجز و ناتواني مردم در برابر خود
كاملا دارند سوء استفاده ميكنند و نفع شخصي شان را در اين ديده اند كه
منطقه را بهر ترتيب ممكن نا امن نگهدارند
تا هميشه بتوانند از اين آب گل آلود
ماهي بگيرند و اين مايه كمال
تاسف است كه عده اي صرفا بخاطر اينكه در
اداره اطلاعات كار ميكنند و اين يك
اداره حفاظت شده و مصون از باز خواست و پيگرد است اينگونه
خودسرانه و بر خلاف قانون عمل كنند و مردم را بدون دليل از نظام، رهبر و مسئولين
بالا ناراضي و بيزار نمايند.
حالا چند روز بعد از اين اتفاق،
حقيقت براي ما كاملا روشن شده است كه دستگيري منصور در اطلاعات
زاهدان طراحي شده و توسط شخصي بنام بهرامي
يا ( ملك پور ) تحت اجرا است كه با
تحت فشار قراردادن خانواده ما براي
تامين دادن مولابخش همكاري كنند. ولي پر واضح
است كه مولابخش در چنين شرايطي كه آدم تامين داده
شده را باز دستگير ميكنند
حاضر بگرفتن تامين نخواهد شد و هيچ
كس ديگري با چنين وضعيت
نا امني به تامين نخواهد آمد. و اين آقاي بهرامي يا ملك پور جزء همان كساني
است كه چند سال قبل در نيمه شب به بهانه
دستگيري مولابخش با عده اي ديگر از پشت بام و
در و ديوار و مانند اشرار دك و پوز بسته
به خانه هاي افراد خانواده من حمله بردند
و با كتك كاري زن و مرد و بچه و ناسزا گوئي به همه،
در حق يكي از محترم ترين خانواده هاي اين شهر بدترين
توهين ها را كردند
و در جريان همين عمليات
غير قانوني و خودسرانه و
شرورانه، عناصر مهاجم
منصور را كه در آن زمان بچه
چهارده پانزده ساله اي بيش نبود زير مشت و لگد گرفته
بودند و همين عمل اينها باعث شد كه اين
بچه آرام عاصي شده و پيش
مولابخش برود كه ما او را از ماندن
در نزد
مولابخش منع كرديم و چون عاصي شده بود و حاضر نبود
به ايران پيش خانواده برگردد ما او
را در كراچي پيش خود طلبيديم و بكلاس كامپيوتر
فرستاديم تا چیزی یاد بگیرد. امروز در حالي كه اين بچه
را خود براي تامين خواسته اند
و هنوز هم بطور شبانه روزي از
مردم مي خواهند كه افراد خانواده
و دوستان شان را تشويق به بازگشت و
گرفتن تامين و زندگي آرام نمايند
و ما در رابطه با اجراي همين
سياست مفيد و مثبت وزارت
محترم اطلاعات و امنيت كشور منصور را قانع كرديم كه
اوضاع بهتر شده
است و مثل سابق ديگر بگير و ببند و مشت و لگد نيست و حالا
ميتواند بخانه و زندگي اش
برگردد و بخاطر همين اطميناني
كه من و برادرش مولوي سعيد
باو داده بوديم قبول
كرد و برگشت و در رابطه
با امر تامين
توسط ولايتي مامور اداره اطلاعات زاهدان بمدت
سه روز در سراوان
باز جوئي شد و صد ها نفر
از اين موضوع اطلاع دارند
و در آن بازجوئي ها هرآنچه را كه انجام داده بود صادقانه اعتراف كرده
بود و با خيال راحت منتظر
تامين نامه خود بود كه
باري ديگر بازيچه دست بهرامي ها شد
تا باز عاصي شده و تبديل به يك
انسان عاصی گشته و دست باعمال خلاف قانون و ناامني منطفه بزند و
مولابخش جديدي بوجود آيد و
آنگاه بهرامي ها
براي سركوبش از
مركز در خواست بودجه كنند و به بهانه امن كردن منطقه و
سركوبي اشرار اين بودجه ها
را با عده اي ديگر بالا بكشند و از بابت زرنگي خود، به اين نظام
و اين مردم و اين قانون و اين رهبر
و اين خدا و رسول و اسلام پوزخند بزنند. چقدر زشت است اين وضعيت
براي يك نظام
اسلامي و چقدر بدبخت و بي دست و پا
هستيم ما كه نمي توانيم اين وضعيت كثيف و چندش
آور را در اين استان،
باطلاع مسئولين بالاي نظام برسانيم و جان خود را از این شرارت ها به
رهانيم. حالا سئوال
اينست كه چنين آدمهاي نادرستي با چنين رفتاري صلاحيت دارند كه
در چنين اداره حساسي بكار مشغول باشند؟ و
آيا همين ها نيستند
كه نظام را بي سرو صدا
از درون مثل كرم دارند مي خورند و جرم و تقصيرش را به حساب
اين و آن ميگذارند؟ ما ميدانيم كه اين مملكت قانون دارد ولي اينها آنقدر خودسر و
خودمختارند كه قانون سرشان نميشود وهر طور كه دلشان ميخواهد دارند عمل مي كنند ولي بردباري و سكوت
ما هم يك محدوده دارد و
اين همه رنج را ما تا كي مي توانيم
تحمل كنيم و بالاخره روزي بجائي ميرسيم كه اين سكوت
مرگبار را بشكنيم و حالا
به آن روز رسيده ايم و
شديدا نيازمند كمك دستگاه قضائي، شخصيت هاي مذهبي و مقام هاي با وجدان و با نفوذ ديگر ارگان هاي دولتي و نهايتا خود مقام معظم رهبري
و رياست محترم جمهور هستيم. اينها منصور را گروگان گرفته اند دارند
از ما مي خواهند كه برويم مولابخش را بياوريم و آنگاه آزادش كنند و اگرنياورديم هر روزي بنحوي
منتظر آزار جديدي باشيم اين شد طرز
عمل يك
حكومت اسلامي! مولابخش را ما چرا
بياوريم؟ اينها خودشان مولابخش را
بياورند كه همه راههاي
زندگي كردن را به رويش بسته بودند
فقط بخاطر اينكه چاپلوسی مخبري نميكرد همين كاري كه الان با ما هم دارند ميكنند. اينها خودشان
مولابخش را بياورند جون فحشش
داده اند، شكنجه اش
كرده اند، تحقيرش
كرده اند و فراري اش داده اند، زندگي
اش را بتمام معني فلح
كرده اند ، زن و بچه اش را زير
مشت و لگد و فحش و ناسزا شكنجه جسمي و روحي كرده اند و او
هر انچه را كه پس از
فرار انجام داده است يك عكس العمل طبيعي بوده
است در مقابل اعما ل
اينها و او همه مشقت هائي را كه از
طرف اين آقايان ديده
است كاملا بياد دارد حالا چطور
بهمين سادگي با پاي
خود و بدون كمترين
اطميناني پيش شكنجه گران خود
ميآيد. گروگان نگه داشتن منصور راه حل
مسئله نيست. ولي در نظامي به اين
قدرتمندي واقعا زشت
است كه يك بچه را
گروگان نگهدارند تا به آدمي كه خود
عاصي كرده اند دسترسي پيدا
كنند و معلوم نيست كه بعد چه نقشه
هائي برايش دارند
ولي اين حضرات
كه زشتي سرشان نمي شود. براي شان
فقط اين مهم است كه
آب هميشه گل آلوده
باشد و اينها ماهي بگيرند و ثروت اندوزي كنند و بر خرابه هاي زندگي ما مردم بي دفاع براي خود كاخ پر سعادت بسازند. چه خودكامگي و فريبي که گرفتار آن شده اند! و
همه ما ديديم آنهائي كه در زمان شاه کاخ ساخته بودند
چقدر بسعادت رسيدند كه اينها
ميخواهند برسند !
رياست محترم
دادگاه انقلاب اسلامي ،
پرونده اي را كه حاوي بازجوئي ها و
اعترافات منصور آرمیان است و آقاي
بهرامي حالا آنرا به آن دادگاه محترم ارائه داده و يا ميدهد
مربوط به بازجوئي هاي دوران تامين است و نه حالا و منصور اين اعترافات را
كرده است كه امان يابد. وانگهي الان لزومي
براي دستگيري منصور نبود چون ايشان در حال تامين بود وهر زمان كه اطلاعات و يا
دادگاه ايشان را ميخواست خودش حاضر ميشد. ما خيلي هاي ديگر هم تامين گرفته ايم و با ديدن
اينطور بازي هاي خطرناك طبعا احساس خطر و نا امنی ميكنيم و امنيت ذهني مان
بهم ميخورد حالا جنابعالي بفرمائيد ما تاميني هاي
ديگر چكار كنيم؟ فرار كنيم يا بمانيم تا اين بهرامي و يا يك بهرامي ديگر
بسراغ مان بيايد و به طريقه اي اينگونه توهين آميز و بهانه اي ديگر دستگير مان كرده و راهي زندان مان كند!؟
ما منصور را باندازه كافي توجيه كرده
بوديم ظلمي را كه در گذشته باو شده است
فراموش كند تا بتواند زندگي آرامي را
بگذراند و قبول كرده بود و پس از دادن
بازجوئي براي تامين،
شش ماه در سراوان دوره كلاس كامپيوتر ديده و قبول شده بود و بفكر اين بود كه به سربازي برود كه بطور غير منتظره در چنين
طرحي بسيار زشت و غير اسلامي
قرباني خودگامگي آقاي بهرامي
شد و حالا تقاضاي ما اينست كه حضرتعالي
خدا را مد نظر قرار داده و تحت تاثير اين
از خدا برگشته ها قرار نگيريد و زندگي اين نو جوان را كه در آغاز عمرش ميباشد متلاشي
نفرمائيد و كاري كنيد كه ما ديگران هم
احساس امنيت كرده و در سيطره اين نظام مقدس
اسلامي دچار هرج و مرج ذهني و نا امني روحي نشويم چون در امنيت زيستن حق قانوني
همه شهر وندان اين مملكت اسلامي
است كه اين حق در اين منطقه فعلا
توسط بهرامي ها مخدوش و پايمال شده
است و ما چاره اي جز اينكه پناه بخدا ببريم نداريم ولي مشكل
اينجاست كه اينها از خدا هم نمي ترسند
و در نشئه اين قدرتي كه نظام در اختيار شان گذاشته است سخت
مدهوش هستند و چون خود در انجام
وظايف شان نا توان هستند اين و آن
را به بهانه هاي مختلف
ميگيرند، بازداشت و تهديد
ميكنند و باز بشرط آزادي بكارهاي
شرورانه ديگري نظير
قتل و يا دستگيري اين و آن
وادار مي نمايند آيا اين واقعا
عجيب نيست، آيا اين
ظلم و زورگوئي نيست؟ شما هر روز مي گوئيد
كه صدام ظالم بود
ملتش را سركوب كرده بود مگر
مامورين صدام كارهائي بالاتر
از اين كرده بودند
كه سر انجام باين روز
دچار شدند؟ اين آقايان
سرمست از قدرت چرا از حوادثي كه در
اين دنيا اتفاق مي افتد عبرت نمي گيرند و باز هم مشغول اذيت و آزار مردم بي دفاع اين مملكت
اسلامي هستند!؟ رهبر معظم اين
مملكت از
طريق رسانه ها
مرتبا فرمان عدل و
انصاف و رحم و
شفقت و خدمت بمردم
صادر ميكند ولي حرفهاي
مقام معظم رهبري
در اين استان دور افتاده يك ذره هم
در گوش اين آقايان خودسر فرو نمي رود.
رهبر هم ديگر حريف اينها نيست ما كه جاي خود داريم چون كاملا
بي دفاع هستيم و حيات و ممات
مان ظاهرا در دست اينها است
و بنا بر رحم و كرم اينها
زنده هستيم و
لذا مجبوريم بخدا پناه ببريم و در سحر گاهان
دست بدعا بلند كرده و
در بارگاه مقتدر و متعالش استغاثه نمائيم
كه اي بارالها! تو تواناي مطلقي و دست تو
بالا ترين دست ها است، اينها
اگر قابل اصلاح هستند
اصلاح شان كن و اگر نيستند
با جذامي ، با سرطان خون
و يا سرطان مغزي، يا زلزله
اي و يا يا
حادثه اي سهمگين و متلاشي كننده
شر شان را هر چه زودتر از سر مان كوتاه بفرما آمين، و السلام
نامه تمام.
آه مظلومان هنگام سحر - مسند
شاهان كند زير و زبر. اي مسئولين كه
قدرت نظام را در اختيار گرفته ايد بي وجداني
نكنيد و فرامين مقام معظم رهبري را پشت
گوش نيندازيد و از قدرت خدا هم بترسيد چون گرفت خدا بسيار سخت است والتقوا الله، ان الله شديد العقاب، صدق الله العلي العظيم.
با تقديم احترام ،
محمد آرميان -
ايرانشهر
عموي منصور آرميان
متهم مورد بحث
گيرندگان رونوشت
:
1) دفتر
نمايندگي مقام معظم رهبري در امور
اهل سنت سيستان و بلوچستان
2) ا ستاندار محترم سيستان و بلوچستان
3 )
مدير كل محترم اداره
اطلاعات و امنيت سيستان و
بلوچستان
4) فرمانده
محترم سپاه پاسداران
انقلاب اسلامي استان
5)
فرمانده محترم سپاه پاسداران
انقلاب اسلامي ايرانشهر
6)
كميسيون امنيت ملي مجلس
7)
كميسيون اصل نود
مجلس
8) نمايندگان محترم
مجلس
9)
اداره گل دادگاه انقلاب
اسلامي سيستان و بلوچستان
10)
ائمه جمعه محترم
استان
11)
فرماندار محترم شهرستان ايرانشهر
12)
شوراي محترم اسلامي شهرستان
ايرانشهر و ديگران.
تا اینجا
به وبلاگ وتواجهی، فیسبوک و تویتر ارسال شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر