۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه

بررسی وضع سرداران ملت بلوچ

بنام الله مقتدر
بقلم :  محمد آرمیان
بر رسی وضع سرداران ملت بلوچ
بتاریخ: 12/2/1393 خورشیدی مطابق با 2/5/2014 میلادی
سردار در معنی ماهوی خود به کسی اطلاق میشود که در  کاراکتر شخصی دارای بر جستگی های خاصی باشد و بر اساس همین بر جستگی هاست  که شایستگی او را برای احراز این لقب تعریف  و تائید میکند.
سردار که سر پرستی یک قوم،  طایفه و یا جامعه را بعهده میگیرد یک فرد مسئول است لذا  از نظر بدنی باید انسانی قوی، سالم، با هوش،  متحرک و متعهد به خدمت برای مردمش باشد. سردار در جامعه تحت سر پرستی خود نقش پدر را دارد و همچون پدر باید برای تک تک افراد جامعه خود دلسوز باشد و مشکلات انان را سریعا مورد توجه و رسیدگی قرار دهد و این امکان ندارد مگر اینکه چند نفر دستیار و معاون از بهترین و اگاه ترین و دلسوز ترین افراد جامعه خود  را در همکاری با خود داشته باشد.
سردار باید تمام هم و غم و نگرانی اش  بهبود زندگی مردمش باشد و برای اینکار باید برنامه داشته باشد و برنامه ها را هم در وقت معین تکمیل کند و برای ترقی بیشتر مردمش  طرحها و برنامه های جدیدی راه اندازی نماید. سردار باید مواظب امنیت و آینده مردمش باشد و هیچ نیروی بیگانه ای را در محدوده خود اجازه نفوذ ندهد تا اتحاد و همبستگی مردم تحت سر پرستی او بر قرار بماند و بیگانگان را در امور آنان  مجال دخالت  نباشد. آیا سرداران ملت بلوچ چنین بوده  یا  هستند؟
اگر ملت بلوچ امروز متشتت و از هم گسیخته و عقب مانده و بی سرپرست و بلاتکلیف است و سر زمینش پر از اجانبی است که رفتاری بیرحمانه با او دارند بخاطر اینست که از سردارانی با مشخصات فوق محروم بوده است. سرداران ما سران سیاسی ملت بلوچ بوده اند به جز دو سه نفری که خیلی قابل احترام هستند و در آینده به آنان خواهیم پرداخت  کارنامه بقیه متاسفانه بسیار منفی و در حد خیانت به ملت بوده  است و چون دیگر در میان ما نیستند ما به جزئیات کارنامه آنان نمی پردازیم چون قصد ما شخصیت کشی و  اهانت بکسی نیست بلکه هدف رسیدن به آگاهی های لازم و جبران مافاتی است که در گذشته اتفاق افتاده است.
سردار زادگان ما امروز هم متاسفانه دربست در خدمت رژیمی هستند که بطور بیرحمانه ای بجان ملت ما افتاده و برای نابودی هویت ملت بلوچ و در اختیار گرفتن سرزمینش بطور کامل از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند و سردار زادگان ما برای اندک مزایای حقیری که به یک لعنت و یا  تف سر بالا نمی ارزد در تکمیل برنامه های ضد ملت بلوچ با این رژیم همدست شده اند و کرداری بسیار منفعلانه دارند.  جزئیات زندگی روزمره این سردار زادگان دشمن دوست  تحت نظر مبارزین از جان گذشته  ملت بلوچ است و در صورت باز نیامدن از خیانت حتما افشاء خواهند شد و فرزندان شان شرمنده و رسوا.

آیا لقب سرداری باز هم شایسته چنین افرادی خودکامه و خودپرست و گسسته از ملت خویش و پیوسته به دشمن است!؟ ما از این برادران خود تقاضا داریم بخاطر عافیت اندک و چند روزه این زندگی کوتاه،   ملت بلوچ، نسل های آینده اش و  سرزمین آبائی خود  را دو دستی تقدیم دشمن نکنند. فرصت بازگشت به آغوش ملت مبارز را هنوز دارند.
ای سردار زادگان گرامی،  با خبر باشید که ملت بلوچ اینک از خواب غفلت بیدار شده و بپا خاسته است.  فرزندان غیورش هماکنون برای نجات از ظلم و رسیدن به عدالت با مال وجان خود در صحنه نبرد حضور دارند و تا تقدیم جان بر سر این پیکار استوار هستند. شما از قافله عقب نمانید و با شیوه های مختلف مبارزین جان بر کف خود را که در شرایط بسیار دشوار در حال پیمودن راه آزادی هستند کمک نمائید تا ارزشی به زندگی خود داده باشید. درود بر شما،  ما با وجود همه غفلتهائی که کرده اید باز هم شما را دوست داریم و آغوش ما  برای فشردن شما برسینه و قلب مان لحظه شماری میکند. خدا یار و نگهدارتان باد ای نامداران وطن. ای سردار زادگان واجب الاحترام. باور کنید ما هنوز هم دوست تان داریم چه خوب خواهد شد  که همراه و همگام این  راه عزت و کرامت را با هم طی نمائیم. 
ما به امید فردائی بهتر و رسیدن به عدالت و رهائی ملت دربند بلوچ در تلاشیم. همه برای پیروزی مان دعا کنند، سپاسگزاریم.          

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۱, پنجشنبه

بنام الله مقتدر
بقلم : محمد آرمیان
بر رسی وضع علماء و سرداران جامعه بلوچ
بتاریخ: 11/2/1393 خورشیدی مطابق با : 1/5/2014 میلادی
این دو قشر در رابطه با مسائل اجتماعی جامعه بلوچ به خاطر القاب شان اهمیت خاص خود را دارند. هم مولوی یک لقب است و هم سردار. افرادی که تحت این القاب قرار میگیرند دارای وظایفی هستند که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است و بهمین دلیل جامعه ما یک جامعه بی سرپرست، از هم گسیخته، متشتت،  فرو رفته در ترس،  بلا تکلیف و بی برنامه  است. اگر همه جمعیت بلوچ را در درون مرزهای ایران به حساب بیاوریم رقمی بیش از چهار میلیون نفر را شامل خواهد شد ولی بخاطر نداشتن سرپرست دلسوز و متعهد که پایبند وظایف سرپرستی خود باشد این ملت به جای اینکه یک جمعیت منسجم چهار میلیون نفری باشد فعلا در عمل تبدیل به چهار میلیون یکنفر شده است. این حقیقتی بسیار مهم است  که ما تا به امروز از آن غافل بوده ایم و به همین دلیل هم در معرض انواع تعرضات و اجحافات ضد بشری از سوی مامورین حکومت قرار گرفته ایم.  بطور روزمره  می بینیم که این مامورین خودسر و خودمختار نظام هر کسی را که حرف از عدالت و حقوق انسانی خود میزند  به راحتی  از صحنه حذف میکنند چون میدانند که  یک نفر است و حمایت  یک جمعیت چهار میلیونی را پشت سر خود ندارد. این حقیقتی بسیار ناگوار و مهم  است که باید در ذهن فرد فرد مردم بلوچ جا بیفتد اگر میخواهند به همین زودی از سر زمین شان رانده نشوند. ما شاهد هستیم هر کسی را که اندکی آزادگی داشته باشد و یا نخواهد برده وار و سر به زیر و چاپلوسانه زندگی کند خیلی راحت  با درست کردن بهانه ای  بی اساس میگیرند، برایش پرونده درست میکنند و به زندان می برند  و در زندان  با شکنجه اعتراف می گیرند و محکوم به زندان طویل المدت  و یا اعدام می کنند و این عملی روزمره است و بر کسی پوشیده نیست.  از شرح حال بقیه قربانیان و متضررین  فعلا میگذریم ولی چه کسی نمیداند که مولوی فتح محمد نقشبندی و پسرش و آن چند نفر دیگر که در رابطه با قتل مولوی جنگی زئی مدتهاست  در زندان هستند کاملا بی گناه اند؟   چه کسی نمیداند  آن اعترافاتی که تحت شکنجه از آنان گرفته شده و در تلویزیون دولتی استان که در دست تعدادی از زابلی های بتمام معنی وجدان فروخته و  بی شرف  و ضر بشر است بنمایش گذاشتند تا  متهمین این پرونده  را مجرم و گنهکار ثابت کنند. چه کسی نمیداند که تمامط این سناریو ی ضد بشری  تحت یک برنامه سنی کشی طراحی شده  است  و مسئولین استان با این اقدام ابلهانه  خود  جز تخریب سیمای نظام در اذهان عمومی کار دیگری نکردند؟   در این  ماجرا  چه کسی از ددمنشی شهریاری و مامورین زابلی نظام در استان بی خبر مانده است؟   باند سلیمانی-شهریاری با  این رفتار خود در این پرونده  ثابت کردند که این نظام یک نظام ضد سنی و ضد بلوچ و ضد بشر و پر از کینه است و این امر ثابت میکند  که نظام در برنامه های پنهان خود بطور جدی  قصد سنی زدائی در مملکت  را  دارد.  حالا این سئوال پیش می آید  که چرا جنایاتی به این بزرگی  به همین سادگی و به همین راحتی اتفاق می افتد و آب از آب تکان نمیخورد!؟ جواب این سئوال بدون کمترین تردیدی بر میگردد به رفتار و موضعگیری دو قشر مهم  که عبارتند  از علماء و سرداران جامعه بلوچ. اینها سران مذهبی و سیاسی این جامعه بی صاحب هستند که در رابطه با جرائم حکومتی مماشات و ضعف بیش از حد از خود نشان میدهند و یا اینطور بگویم که خود را کاملا منفعل  و بی تفاوت و نانوان کرده اند و در مثالی دیگر مانند اینست که گرگها به جان گله افتاده باشند و چوپان خیلی بی خیال و تماشائی نشسته باشد و دست  به عصایش نبرد و داد و بیدادی نکند.
 بنده ضمن  ادای احترام و ابراز ارادت  به این دو قشر ممتاز جامعه مان لازم میدانم  در اینجا اندکی به شرح وضعیت  فعلی آنان  بپردازم و وظایفی را که در القاب این دو قشر مستتر است تا حدی نشان دهی کنم تا بلکه با عکس العمل منطقی و مثبت آنان جلوی اینهمه فساد و بگیر و ببند های خودسرانه که بطور روزمره اتفاق میافتد گرفته شود و امنیت و آبرو و عزت  ملت بلوچ  در امان بماند:
1-    اول  وظایف علماء:  در روایت آمده  است  که العلماء ورثة الانبیاء.  یعنی علماء جانشینان انبیاء هستند و کاری را که آنها کرده اند این علماء هم باید بکنند. کار انبیاء این بود که توده های مردم را از اطاعت حکمرانان و پادشاهان ظالم بر حذر داشته و به اطاعت خالق مقتدر راهنمائی کنند و در انجام این وظیفه گاهی جان می باختند  و گاهی دربدر هم  می شدند ولی ترک وظیفه نمی کردند.  توکل  و ایمان انبیاء نسبت به خالق کامل و قوی بود و فقط از الله مقتدر می ترسیدند و یکذره ترس حکمرانان ظالم را در دل جای نمی دادند چون مطمئن بودند که اگر در راه انجام وظیفه کشته شوند مستقیم به بهشت خواهند رفت  و اگر زنده ماندند سربلند و بدون ترس  زندگی خواهند کرد.  مثلا در روایت داریم که موسی نبی در مبارزه با ظلم یک سیلی محکم بر بناگوش یکی از مامورین بلند پایه فرعون کوبید و این سیلی آنقدر جدی و محکم بود که مامور فرعون در دم جان داد  و فرعون برای انتقام و تنبیه موسی با تمام نیرو به تعقیب او پرداخت ولی چون موسی توکلش  به الله متعال کامل بود مطمئن بود که حمایت خالق را بهمراه دارد  و امید واثق داشت که از گزند فرعون و سپاهیانش در امان خواهد ماند و به خاطر همین توکل کامل  موسی بود که  خداوند فرعون و لشکریانش را در دریای نیل غرق کرد و با این عمل متوکلانه  موسی  بساط ظلم فرعون از تمام  آن سرزمین برچیده شد.  حالا علمای ما که وارثان انبیاء هستند چرا اینهمه از چهار تا مامور چلغوز این رژیم می ترسند و در مقابل اینهمه جنایت روزمره ی این  مامورین سر به هوای رژیم ساکت و خاموش و تماشائی نشسته اند و هیچ عکس العمل شجاعانه  ای مانند موسی نبی از خود نشان نمی دهند!؟ اگر با ظلم مبارزه نمیکنند و اگر  وارثان نبی اکرم نیستند چرا منبر آن حضرت را به غلط اشغال کرده اند و نمی روند کنار!!؟ و اگر هستند پس همتی بکنند و به مردم درس شجاعت بدهند و با تلقینات مصلحت پرستانه و عافیت طلبانه خود مردم را بیش از این در عالم بزدلی و شکیبائی بیش از حد  نگه ندارند. با این روش مصلحت گرایانه و منفعلانه که علمای ما در پیش گرفته اند دین و سرزمین و همه چیز ملت بلوچ دارد از دست میرود  و این قضیه ای نیست که اینهمه مورد سهل انگاری و بی توجهی قرار بگیرد.  اگر از مرگ می ترسند بدانند که مرگ امری حتمی الوقوع است هم در حال مردانگی و هم در حال بزدلی و نامردی به سراغ همه مان  خواهد آمد و پیش از وقت هم نمی آید. تصمیم بگیرید یا بروید کنار و توده های تحت ستم بلوچ  را  بیهوده الاف خود نکنید و یا اینکه همتی کنید و به مردم درس شجاعت بدهید تا بر علیه این مظالم آشکار مقاومتی از خود نشان دهند و به این نظام ظالم بفهمانند که دیگر حاضر به ادامه این زندگی تحقیرآمیز و مذلت بار و بد فرجام نیستند. همین سکوت مطلق علمای ماست که مسئولین این رژیم را مست و مدهوش کرده است و هر طور که  دل شان میخواهد با مردم مان رفتار میکنند چون هیچ مقاومتی از سوی علماء که سرپرستان جامعه به حساب می آیند  نمی بینند. اولین اقدام مثبت در این زمینه  این خواهد بود  که علمای ما در هیچیک از جلسات، نشست ها،  همایش ها،  سمینار ها و کنفرانس های اینها شرکت نکنند تا به آنها به فهمانند که  بیش از این تحمل رفتار فریبکارانه  ضد سنی و ضد انسانی  مامورین  این نظام را ندارند. مردم خود بخود و  به صورت فردی  نمی توانند تصمیم بگیرند و دست  بکاری بزنند  چون طوری بار آمده اند که برای انجام هر کاری باید از علمای شان حکم یا فتوائی بگیرند تا برای اقدام شان مشروعیتی قایل شوند ! علماء هم که نه تنها  فتوای مبارزه نمیدهند بلکه همه اش میگویند صبر کنید چون پیغمبر اکرم (ص) در دوران مکی به یارانش گفته بود در مقابل مظالم صبر کنید. اگر دلیل اینست باید گفت که دوران مکی سیزده سال بود و ما پس از سیزده سال صبر،  مبارزه را شروع میکردیم ولی حالا سی وپنج سال از مظالم انسانیت سوز این نظام  گذشته است و هنوز هیچ صدائی از ناحیه ورثة الانبیاء  بلند نمی شود. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و سلم با یارانش پس از سیزده سال هجرت کردند تا خود را آماده مبارزه کرده و دوباره به زادگاه برگردند که یا مشرکین مسلط بر آنجا را بیرون کنند و یا اینکه شهید شوند و می بینیم که پیروز شدند و نظام اسلامی را در آنجا برپا نمودند. ولی فعلا چنین پیداست که علمای ما در این زمینه از رسول اکرم صل الله علیه و سلم پیروی نمی کنند و اصلا قصد هجرت و مبارزه را  ندارند! هم هجرت و هم جهاد را که دو عمل عزت بخش هستند عملا تعطیل کرده و فرزندان این ملت تحت ستم و در بند را بهمراه خودشان  در چهار دیواری مدارس خود  محصور و آسیب پذیر کرده اند حال آنکه خداوند در محیطی که پر از شرک و ظلم میشود  هم دستور هجرت میدهد و هم دستور جهاد.  قران را باز کنید آیات مربوط به هجرت و جهاد را هم  بخوانید و اگر قبول دارید که این آیات از سوی خداونه است به آن عمل کنید و چرا تعطیل کرده اید!؟  بخاطر ترک همین هجرت و جهاد است که خیلی معذرت میخواهم یک جامعه بظاهر مسلمان  مجموعا عین خر در گل مانده است و مشرکین بر پشت این خر مراد سوار هستند و اصلا قصد پیاده شدن ندارند که هیچ بلکه بطور جدی قصد نابودی شان را هم دارند ولی اینها باز هم متوجه نیستند و همچنان بی تفاوت نشسته اند! اگر علمای ما از همین حالا تصمیم جدی برای مبارزه نگیرند این مشرکین سر مست از قدرت و ضد اسلام  تا ده سال دیگر همه را عین علف هرز درو کرده و بدور خواهند ریخت و شما این گفته بنده را یاداشت کنید که اگر از هماکنون با همتی بلند و قاطع حرکت نکردید همینطور خواهد شد. ای علمای کرام  بلوچ شما را یکی یکی بدون صرو صدا دارند می کشند، از این عافیت مختصر و موقت که به آن معتاد شده اید  و از این امید واهی و خوش خیالی باطل که وضع  فردا بهتر خواهد شد  هر چه زودتر بدر آئید به نفع تان خواهد بود. در صورت مقاومت  اگر کشته شدید به بهشت خواهید رفت و اگر زنده ماندید با عزت و سربلند و بدون ترس و وحشت و بدون مصلحت پرستی زندگی خواهید کرد و چنین بود زندگی مسلمانان حقیقی در صدر اسلام که نه تنها حقیرانه و عافیت طلبانه و در ترس و لرز زندگی نکردند بلکه با همت و قبول مشقت و با توکل به الله حرکت کردند و شاهد هستیم که  توده های ملیونی را در سرتا سر دنیا از بردگی حکمرانان ظالم و زندگی حقارت آمیز نجات دادند و شما هم اگر مسلمان حقیقی هستید چنین کنید الله مقتدر هنوز هم مقتدر است و کمک تان خواهد کرد. پیغمبر اکرم صل الله علیه و سلم فرمود : حب دنیا و کراهیت موت امت مرا ذلیل خواهد کرد. اگر ما امروز ذلیل و نا توان هستیم دلیلش همین است که مبتلا به حب دنیا و کراهیت موت شده ایم. همتی باید تا رفع ذلالت شود. یک اقدام خیلی لازم دیگر اینست که علمای کرام جوانان مسلمان بلوچ را از پیوستن به بسیج منع کنند. تفنگ دشمن ضد دین را بدست گرفتن و برادران مبارز خود را در سر زمین خود کشتن که جرم و جنایتی از آن بالاتر نیست از سوی علمای مان چطور هنوز بدون رد عمل مانده است!؟ چرا اعلان نمی کنند این بسیجی ها حقوقی را که از بابت برادر کشی میگیرند مانند گوشت خنزیر حرام است و زن شان هم طلاق. مگر بیاد ندارید وقتی که قشقائی ها در شیراز بر علیه رژیم شاه  قیام کردند علم وزیر دربار شاه از عشایر بلوچ خواست که برای مقابله با مبارزین قشقائی بسیج شوند حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمه الله با شجاعت کامل اعلان فرمودند هرکس که در این بسیج دولتی شرکت  کند زنش طلاق است و اگر کشته شود سقط و جهنمی خواهد بود و هیچ کسی در آن بسیج شرکت نکرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. پس علمای ما از این بابت چرا خاموش و تماشائی نشسته اند و به راهنمائی فریب خوردگان بسیجی  نمی پردازند!؟  برای اینکه این نوشته  طولانی و خسته کننده نشود در همین جا به آن پایان میدهم و  وضعیت سرداران بلوچستان را در پست آینده بر رسی و به فیسبوک ارسال  خواهم کرد ان شاء الله تا آنوقت الله مقتدر حافظ و نگهدارتان باد.