۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

قسمت سیزدهم: تحلیلی از عملکرد رهبری در امور اداری بلوچستان ایران



بنام الله مقتدر
قسمت سیزدهم:
تحلیلی از عملکرد رهبری در امور اداری بلوچستان ایران

          با سلام و ادای احترام بهمه،  دنباله این مبحث را ادامه میدهم تا بلکه سبب شود تغییراتی صورت گیرد که به نجات ملت سخت مظلوم بلوچ کمک نماید.

          در اینجا لازم است قبل از هر حرف دیگری  اشاره کنم آنهائی که هوس رهبری این ملت مظلوم و مسلمان را با شیوه های غیر اسلامی در سر می پرورانند خیال شان تخت باشد که هیچ شانسی برا ی قدم گذاشتن و فعالیت در این جامعه اسلامی را ندارند و نخواهند داشت چون مردم جهان سوم در این نیم قرن اخیر عملکرد حکومتهائی را که با شعار دموکراسی غربی آمده اند دیده و باندازه کافی تجربه کرده اند و متوجه شده اند که تحت شعارهای فریبکارانه این سیاست بازان حلقه بگوش غرب  فریب خورده و بشدت مغبون شده اند و در عملکرد این حکومتگران که با حمایت مالی و پشتیبانی رسانه ای استعمار گران غربی به حکومت رسیده اند جز سرکوب و بدبختی و استثمار و ترویج فساد چیز دیگری نصیب شان نشده است  لذا مردم  از همه آنهائی که با شعار دمکراسی غربی می آیند که بر آنها حکومت کنند  بشدت  بیزارند و جامعه مسلمان بلوچ هم به همین نتیجه رسیده است که دیگر فریب شعارهای دروغین دمکراسی را نخورند و راه نجات خود را نه در آئین غرب  بلکه در آئین الهی جستجو کنند که تامین کننده سعادت دنیوی و اخروی شان خواهد بود. پس ذوب شدگان در فرهنگ غرب  و شیفتگان دمکراسی که عملا عامل ترویج فساد و بی بند و باری در جامعه خواهند بود  بدانند که با  سیاست  ترویج فساد  به سبک غرب  در بلوچستان اسلامی پذیرای آنها نخواهند بود چون کارنامه این نوع حکومت ها را در پیش روی خود دارند  لذا  معتقدین به دمکراسی غربی از این بابت خود را به زحمت نه اندازند و همان بهتر که  در تخیلات دموکراتیک مآبانه  خود تا آخر عمر در همان دنیای غرب خوش باشند و دست از سر کچل این ملت بیش از حد خیانت دیده بر دارند.

          حالا بر میگردیم به داخل بلوچستان آنجائی که تحت کنترل حکومتگران فارس قرار دارد و عملکرد رهبران مذهبی و ملی خود را در رابطه با سیاست های  ضد دینی و ضد ملی دشمن قسم خورده خود که بطور ظالمانه ای دارد بر ما حکومت میکند بر رسی میکنیم تا به بینیم که آیا عملی رهبرانه به نفع ملت بلوچ صورت میگیرد یا خیر؟ اگر جواب منفی است از این پس چه باید کرد که دشمن موفق به انجام و تکمیل برنامه های تجاوز کارانه  خود که همانا نابودی ملت بلوچ و تصرف دائمی سرزمینش می باشد نشود.

        فعلا رهبران دینی را در این پُست  به حال خود  رها میکنیم و به سراغ رهبران سیاسی جامعه که بنام سردار شناخته میشوند میرویم. سردار در بلوچستان به رئیس یک قبیله یا طایفه میگویند. این را میدانیم که یک ملت را مجموعه ای از قبایل تشکیل میدهند. هر ملتی برای نجات از سلطه یک ملت متجاوز در حال مبارزه است  فقط  نیاز به یک رهبر دارد تا وحدت ان ملت بر قرار نگهدارد  در این صورت  روسای طوایف یا سرداران ملت بلوچ از همان آغاز  باید یک نفر را از میان خود  که از همه زبده تر،  دانا تر، فداکار تر،  شجاع تر و پر کار تر بود  بعنوان رهبر ملت خود انتخاب میکردند  و هر یک از این سرداران بعنوان نماینده طایفه  خود با رهبر اصلی بیعت می نمودند  و در نقش دستیار تحت فرمان او به طایفه خود خدمت میکردند. این کاری است که باید میشد ولی نشده است و حالا نیاز به چاره جوئی دارد.

          پس از امیر دوست محمد خان  که  رهبری و سرکردگی متحد  ملت بلوچ را داشت  و در هجوم لشکریان  رضا شاه وخیانت بعضی از سران بلوچ  پس از مقاومت زیاد  دستگیر و اعدام شد بلا فاصله باید یک نفر به عنوان رهبر ملت بلوچ توسط سرداران و روسای طوایف تعیین می شد تا رهبری سیاسی جامعه را بعهده بگیرد ولی این امر بسیار مهم که سبب وحدت ملت میشد محقق نشد و تفرقه جای وحدت را گرفت و دشمن متجاوز حد اکثر استفاده از این تفرقه به وجود آمده  را  برای تحکیم سلطه خود کرد.

          در طول پنجاه و هفت  سال حکومت رژیم پهلوی سرداران و یا روسای طوایف ما هر کدام  بطور جداگانه با قبول  حقوق و مزایائی حقیر و ناچیز  و حفظ لقب سرداری از سوی دشمن  تبدیل به  خودکامه گان ظالمی بر طایفه خود  شدند  و با مردم محدوده  خود همان کردند که  گرگی حاکم  بر گله گوسفند می کند.  سرداران خود پرست و متکبر ما نه تنها که هیچ گونه  کار رهبرانه ای در کارنامه شان دیده نمی شود بر عکس کار دشمنانه بسیار کرده اند. سرداران ما به دستور حکومت مرکزی  به هیچ کسی از مردم طایفه خود اجازه سر بلند کردن  نمی دادند تا حرفی بنفع جامعه خود بزند و در مقابل مظالم حکومت مرکزی اعتراضی بکند.   وظیفه هر سردار این بود که درمنطقه  و محدوده خود هر صدای حق طلبانه و عدالت خواهانه ای را در نطفه خفه کند و با همین شرط سردار باقی بماند.  پنجاه و هفت سال با این گونه رهبری سیاسی خائنانه  وقت ملت بلوچ تلف شد و اساس همدلی و اتحادش  از هم پاشید.  حکومت مرکزی  با سیاست تفرقه بانداز و حکومت کن  طوایف بلوچ  را با این باور که هر یکی از دیگری بهتر و برتر است به جان هم انداخت  و سردار هر طایفه  بخاطر حفظ سرداری خود با افتخار زیاد مجری همین سیاست شوم و شیطانی حکومت مرکزی بر علیه ملت خود شد. اختلاف بین سرداران طوایف بلوچ با یکدیگر سبب اصلی در هم شکستن شالوده وحدت در این ملت گردید.  این نمودار اندکی از کارنامه سیاه رهبران سیاسی یا سرداران  ملت بلوچ است  که سبب اصلی این وضع ذلت آمیز و اسفناکی است که  ملت بلوچ امروز گرفتار آن شده است.  این ملت هر چه  به سرش آمده است از سوی همین  رهبران بی درد و خائن و خود پرست  خودش بوده است و آنان که میگویند از ماست که بر ماست راست میگویند. این عملکرد و سیمای رهبری سیاسی جامعه بلوچ در بیش از نیم قرن در رژیم پهلوی بود  و خیلی از فرزندان  همین جماعت همان  رفتار ملامت بر انگیز پدران خود را متاسفانه در این رژیم هم دارند ادامه میدهند تا  لقب  سرداری را با این شیوه  بسیار ننگین  حفظ کنند و به زندگی مفتخورانه و خود پرستانه خود ادامه دهند و کما فی السابق گور پدر ملت بگویند. ما  بصورت شخصی و انفرادی اسمی از کسی نمی بریم تا سبب شرمندگی و سرافکندگی فرزندان شان نشود ولی کارنامه  ظاهری و پنهانی اکثر آنها را ما  به دقت تحت نظر داریم  و میدانیم  و می بینیم  که در چه عالمی زندگی میکنند و نسبت به مردم خود  در رابطه با مسئله رهبری چقدر احساس مسئولیت میکنند. توده های  مردم ما همه شاهد این حقیقت هستند که مامورین خودسر و قانون شکن دولت چه نوع رفتارظالمانه و زوزگویانه ای با این ملت دارند ولی مثل اینست که رهبران و یا سرداران این ملت  نه چشم دارند که به بینند، نه گوش دارند که بشنوند، نه زبان دارند که  اعتراض کنند  و نه دست و پائی دارند که عکس العملی از خود نشان دهند و با این رفتار مفلوکانه ای که در پیش گرفته اند  باز هم خوشحال هستند که سردارند. به خدا که معنی کلمه سردار با رفتاری که اینها از خود نشان داده اند  به شدت تخریب شده است. سردار لقبی است که متعلق به انسان های قوی، فداکار و شجاع و با غیرت و حامی حقوق ملت است کسی که دستش در کاسه دشمن باشد و بر مظالمی که بر ملتش روا میرود چشم به بندد و ساکت و صامت بماند نمی تواند یک سردار باشد از این پس به چنین افرادی باید لقب " سرگار"  داد و نه سردار.  ضرب المثل معروفی هست که میگوید: " با کداخدا بساز و ده را به چاپ " . مامورین خود سر و غارتگر دولت  استفاده از محتوای همین ضرب المثل   دَم  رهبران یا کدخدایان بی خاصیت  ما را دیده اند و با خیال راحت مشغول چاپیدن و غارت کردن و گرفتن و بستن و زدن و جریمه کردن و کشتن ملت ما هستند و می بینیم که  رهبران ما  کک شان هم نمی گزد و خیلی از خود راضی و بی خیال نشسته اند.  سبب اصلی بدبختی و درماندگی ملت بلوچ رفتار خودخواهانه و غیر مسئولانه ای بوده  است  که رهبران این ملت داشته و دارند. این ملت  بی رهبر و زیاد رهبر بی دلیل به این وضع فلاکت آمیز  و روز سیاه نیفتاده است.

           مبحث رهبری در جامعه بلوچ را در پُست های آینده ادامه خواهبم داد تا بلکه سبب تغییراتی مفید و تحرکی مثبت شود و ملت بلوچ از این وضع بسیار اسفباری که بخاطر خودپرستی رهبرانش گرفتار آن آمده است به در آید  و در راهی که منتهی به امینت و عدالت و عزت میشود گام بردارد. تا پُست آینده همه خوانندگان گرامی را به الله مقتدر می سپارم.
احترامات خالصم را بپذیرید،
محمد آرمیان
دبیر کل :  نهضت عدالت بلوچستان ایران