۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

قسمت هفتم از: " کتاب نامه ها " - از : محمد آرمیان



قسمت هفتم از : "کتاب نامه"


بسم الله الرحمن الرحیم

مورخه:- چهارشنبه – 5 /دیماه/1380 هجری شمسی
برابر با:- 26/ دسامبر/ 2001 میلادی

موضوع:- وضعیت تامین وبازگشت بوطن

به:- جناب آقای یوسفی ، یا مراد احسانی
جانشین مدیر کل اداره اطلاعات سیستان و بلوچستان – زاهدان

            با سلام، در رابطه با مسئله تامین بنده و بازگشت بکشور وهمسو شدن با نظام، شما یکی از کارمندان اداره تان را با نام مستعار حاجی حمید تمهیدی در ارتباط با بنده قرار دادید و بنده چون با مرام وشیوه عمل گذشته شما وروش هائی که درپای مال کردن حقوق جامعه و خنثی کردن حرکت های حق طلبانه ما بکار گرفته اید آگاهی کافی داشتم و برای این که حاصل بیست سال تلاش سخت و جانکاه و فعالیت های عدالت خواهانه مان در جریان این تامین غیر مطمئن، پایمال و گم و گور نشود در خطاب به حاجی حمید عضو رابط تان که می گفت مسئول پرونده بنده است نامه هائی به اداره شما نوشتم تا قبل از گرفتن تامین و آمدن به کشور و آغوش خانواده شما را توجیه کرده باشم که ما به چه دلیل از خانه و کاشانه و زندگی و خانواده مان ریشه کن و در بدر شدیم و به چه دلیل با قبول آنهمه رنج و مرارت و تعقیب های شبانه روزی شما و با خرج چندین صد ملیون تومان برای نابودی ما باز به مقاومت مان ادامه دادیم و هر آنچه از دستمان بر آمد برای احقاق حق و رساندن فریاد مظلومیت مان به گوشه کنار جهان کردیم و هر مقدار که توانستیم دست و پا زدیم تا روزی به عدالت برسیم و صد البته که این حق اساسی و انسانی مان بود که در مقابل آنهمه ظلم و زور گوئی های نامحدود و ضد انسانی تان ساکت نه نشینیم و لذا آنقدر مقاومت کردیم که بالاخره  بنیان گذاران و مسئولان بالای نظام میزان ناراحتی و نارضایتی مردم را از دست خود کامگی های شما باصطلاح مامورین امنیتی دریافتند و لذا بفکر اصلاح و تعدیل وضع نامطلوب و شکننده ای که جامعه و نظام به آن دچار شده است افتادند و برای کم کردن فشارهای خارجی هم تصمیم به تامین دادن فعالین ومخالفین در خارج از کشور گرفتند و بهمین منظور شما پس از تلاش زیاد با بنده هم ارتباط برقرار کردید.

            پس از اولین تماس رابط شما یعنی آقای حاجی حمید تمهیدی با بنده که در تاریخ 14/ مرداد /1380 هجری برابر با 5/ اوت 2001 میلادی شروع شد و تا انجام مذاکرات با هیئت مسئولین امنیتی که در روز سه شنبه تاریخ 22/ آبانماه 1380 هجری شمسی که شما در راس این هیئت بودید ودر یکی از امیر نشین های امارات متحده عربی انجام شد و چون این پروسه تامین دادن بنده با پیچ و تابها و وقت کشی های زیادی از جانب شما همراه بود و بیش از چهار ماه طول کشید و بالاخره با این وعده شفاهی و خشک و خالی و بدون سند و مدرک شما به پایان رسید که کار شما درست شده و هیچ مشکلی نیست و با خیال راحت میتوانید بیائید و بس. خوب زدن این حرف آیا احتیاج باین همه طول و تفسیر و قائم موشک بازی و پیچ و تاب و احتیاج به انجام ماموریت خارج از کشور داشت؟ خوب همان اول که شما تلفنی با من تماس گرفته بودید این موضوع را این طور به من میگفتید که مقام معظم رهبری عفو عمومی اعلام کرده و همه فعالین سیاسی خارج از کشور از تعقیب معاف شده اند و شما هم مشمول این عفو هستید و بدون هیچ دغدغه ای به وطن برگردید آیا نمی شد؟ خلاصه سخن این که بنده پس از ملاقات با شما مطمئن به صداقت تان در حل اساسی مشکل مان نبودم ولی با وجود این به عنوان حسن نیت از طرف خودم و از طرف ,,نهضت عدالت ،، با نوشتن نامه ای به استاندار محترم سیستان و بلوچستان از سفر صلح و آشتی و کوشش های تان بخاطر قانع کردن بنده به عدالت گرائی نظام برای شما تقاضای قدردانی کردم ولی صراحتاٌ باید بگویم که چند تا از اظهارات شخص شما آقای یوسفی میزان اطمینان بنده را نسبت به اجرای عدالت در بلوچستان و حتی نسبت به امنیت شخص خودم واین تامین بی سند و مدرک بسیار کاهش داد و دور نمای پرجدال و ناخوش ایندی در ذهنم تصویر کرد وامیدوار هستم که این تصورات بنده غلط از آب دربیاید. آقای یوسفی، حقیقت اینست که اظهارات شما که در راس این هیئت بودید حرارت خونم را تا سرحد جوشش وپرخاش بشما بالا برد ولی خودم را کنترل کردم تا آن جلسه دو ساعته که ظاهراٌ به منظور دوستی وهم سوئی وآشتی ترتیب یافته بود متشنج و باعث تلخ کامی تان نگردد و آن آقای بلوچ رابط که انسان بسیار نیک و مثبت و کارگشائی است و با مزاج  ناسازگار بنده با کج منشی ها و بی عدالتی ها آشنائی کافی داشت در آن چند روز که شما در امارات حضور داشتید شاید بیش از ده بار به من تاکید کرده بود که مبادا در جلسه با شما بگو مگو کنم و می گفت که اینها مهمانان من هستند و نباید ناراحت شوند و من به اینها تضمین داده ام که هیچ مشکلی برایشان پیش نیاید. من به ایشان جواب دادم که اینها برای حرف زدن آمده اند و من که بیش از بیست سال از دست اینها دربدری کشیده و رنج و بدبختی و مصیبت بی حساب دیده ام هم سر تا پای وجودم حرف است و نمی شود که بنده با اینها هیچ حرفی نزنم. گفت که نه فعلاٌ هیچ حرفی نزن چون اینها آمده اند به شما تامین بدهند اصلاٌ هیچ بحثی نکن وقتی که آمدی ایران همانجا همه حرفهایت را بزن انشاء الله که قبول میکنند چون حالا وضع خیلی خوب شده، گوش بحرف آدم میدهند و دیگر مثل سابق زورگوئی نیست. بنابر تاکیدات این رابط بلوچ بود که بنده ظلمزده وستم کشیده واعصاب خرد شده و هر لحظه مستعد انفجار در مقابل هجویات تان بشما پرخاش نکردم آقای یوسفی، اما صراحتاٌ بگویم که ذهن بنده بخاطر وجود شخص شما در راس اداره اطلاعات استان سخت مشوش شده است و آرامشش را از دست داده و مرتباٌ بمن هشدار میدهد که با بودن این آدم در راس اداره اطلاعات که مرکز تصمیم گیریهای استان است توقع رسیدن بعدالت کاری عبث خواهد بود و این شک من با تماس تلفنی رابط شما آقای حاجی حمید تمهیدی صبح جمعه تاریخ 16 / آذرماه 1380 مصادف با 21/ رمضان المبارک در قطر (دوحه) تبدیل به حقیقت شد. ایشان در این تماس تلفنی گفت که شما فوراٌ با صادر کردن یک اعلامیه انحلال ,,نهضت عدالت بلوچستان،، را اعلام کنید و آنرا برای ما فاکس نمائید و فوراٌ بیائید که همه کارهای شما ردیف شده است. پرسیدم چی ردیف شده است و چرا نهضت را منحل کنیم؟ گفت: برای اینکه غیر قانونی است. گفتم: در کدام قانون و در کدام کتاب و در کدام دین و مذهب عدالتخواهی غیر قانونی است وانگهی در جلسه مذاکرات مان حرفی از انحلال ,, نهضت ،، زده نشد من فقط این را ذکر کردم که اگر ما عملاٌ عدالت را از سوی مسئولین نظام دیدیم و بهحساب گرفته شدیم و خساراتی را که فقط از سر زورگوئی و خودسری مسئولین استان بما وارد شده است جبران شد ،،نهضت عدالت،، را در جهت تقویت نظام بکار خواهیم گرفت و از هم سوئی با هر گونه جریان مخالفی خود داری خواهیم کرد. بنده قول هم سوئی با نظام را بشرط رفع ستمگری و نافذ کردن امر عدالت در بلوچستان بشما دادم و نه قول انحلال آنرا. گفت که بهر حال شما یک اعلامیه صادر کن و برای ما بفرست و یک عکس هم بفرست. و حالا آقای یوسفی من بجای اعلامیه انحلال ,, نهضت عدالت،، که شما آنرا با قید دو فوریت از بنده خواستید برای روشن کردن کل جریان و باز کردن سر این زخم پر چرک که شما در بدنه نظام بوجود آورده اید و مدت هاست که آرامش و امنیت و سعادت را از جامعه بلوچ سلب کرده است این اعتراض نامه را دارم می نویسم تا شمای زرنگ را که هنوز هم ما را بشکل احمقهای از همه چیز بی خبری تصور میکنی متوجه کنم که ریشه همه این کشمکش ها در کجاست و از کجا آب میخورد و نظام به  چه دلیل بدنام شده است و راه زدودن این بدنامی ها کدام است واگر شما پس از شنیدن این حقایق باز هم خواستار انحلال ,,نهضت عدالت،، شدید بنده آن وقت از آقای حاجی ملا کمال صلاحزئی که رئیس فعلی این سازمان بمدت دو سال است تقاضا خواهم کرد که این موضوع را با هزاران نفر از هواداران این سازمان در میان بگذارد و این مردم تو سری خورده از دست شما و محروم شده از ابتدائی ترین حقوق انسانی شان اگر رضایت به انحلال ,,نهضت عدالت،، را دادند بنده اعلامیه انحلالش را صادر کرده و باطلاع همگان خواهم رساند و شما هم به منظور کمک به احیای عدالت و راحت کردن مردم و تنفیذ امنیت همراه با محبت و عدالت در جامعه و نه رایج کردن ظلم و ستم و شقاوت و منافقت و غارتگری به بهانه برقرار کردن امنیت و در نتیجه بد نام کردن نظام و رهبر و حکومت (چون حکومت اسلامی است و ان الله یامر بالعدل والاحسان حکم خداست که شما فعلاٌ پایبند آن نیستید و برعکس آن دارید عمل می کنید خدا خودش به این ملت ومملکت رحم کند که شما همه کاره اید و یک ذره رحم نسبت به این مردم در دلتان نیست. اگر در جائی منافع شخصی خودتان ایجاب بکند یک کمی با افراد خاصی همکاری می کنید وگر نه کاری به نفع عامه مردم و خوش نامی نظام اصلاٌ ندارید).

            باور کنید آقای یوسفی، که بنده به تنهائی از طرف خودم قادر به انحلال سازمان نیستم چون فقط بمدت دو سال بسمت دبیر کلی این نهضت انتخاب شده ام و قصد دارم تا آنجائی که در توانم باشد برای ایجاد محیطی پر عدل و اسلامی و بدون تشنج و منطبق با حکم خدا و منویات بزرگ انسانی و خدا جویانه مقام معظم رهبری و در جهت خوشنام کردن نظام خدمت کنم، و از این پس سعی خواهم کرد که هم برای زابلی ها و هم برای بلوچها و هم برای غیر بومی های ساکن در این استان سبب خیر و صلح و آشتی و محبت و اخوت و در نتیجه باعث استحکام و خوش نامی هر چه بیشتر نظام شوم البته اگر شما بگذارید و مخل این تصمیم مفید بسود نظام و مردم تشنه عدالت نشوید و بنده پس از انقضای این مدت دو سال حتماٌ تقاضای سبک دوش شدن از این مسئولیت سنگین را از رئیس سازمان و مردمی که تا کنون مدافع حقوق شان بوده ام خواهم کرد و آنگاه شاید یک روحانی عدالتخواه بلوچ و یا یک تحصیل کرده دلسوز بلوچ به جای من به سمت دبیر کلی این نهضت انتخاب یا انتصاب شود و این مسئولیت و وظیفه خیلی ضروری را که کار نجات انسان های سخت نیازمند بکمک است بعهده بگیرد و این جامعه بتمام معنی بدبخت و مفلوک و قابل ترحم و بلا تکلیف وپر از گرگهای درنده و آزاد در درندگی بفرمان آدم های خود پرست و قدرت بدست و اخلال گری مثل شما را از این همه مصیبت نجات دهد.
           
             جناب آقای یوسفی، کارمند ارشد و یا جانشین مدیر کل اداره اطلاعات وامنیت استان، در جلسه تامینی این جانب حرفهای آن دو برادر دیگر که اسم شانرا نه گفتند بسیار متین و بی غرضانه و مملو از خلوص نیت و مطمئن کننده بود ولی حرفهای شما در عین آرامش و ظاهری آشتی جویانه بسیار بودار و هشدار دهنده بود و بنده بحکم تجربه شما را آدمی بسیار خطرناک و پر نفاق ارزیابی کردم خدا کند این ارزیابی غلط باشد چون جناب شما پنج دقیقه صحبت کردید و بیش از بیست بار کلمه مقام معظم رهبری را بکار گرفتید تا رهبر پرستی خود را به اثبات برسانید. تعریف کردن از رهبر در حد متعارف نه تنها که هیچ اشکالی ندارد بلکه کار بسیار خوبی هم هست چون هر انسان نیکی که مصدر خدمات بزرگ میشود باید مورد تشویق و تمجید قرار گیرد تا با دلگرمی بیشتری کار کند ولی کسی که زیاد و بی مورد و بیش از حد معمول هی رهبر رهبر میکند آدم منافق و حیله گر و خطرناکی هم میتواند باشد که جرائم و بی عدالتی و سوء استفاده هایش را زیر نام رهبر پنهان میکند، خودش را دوستدار و حامی رهبر جا میزند و زیر این پوشش محکم هر چه دلش میخواهد میکند و با این روش منافقانه همه امتیازات جامعه را بخود اختصاص میدهد و با سوء استفاده از قدرت نظام پایش را بر گرده حق طلبان محروم شده از حق شان می فشارد و با اعمال قدرت و روش های تهدید آمیز و سرکوب گرانه، جامعه حق طلب را بخاطر منافع شخصی و جمع مال هر چه بیشتر برای شخص خود وباندش به بهانه برقراری امنیت تا سرحد سکوت مطلق و زبونی کامل و بدبختی همه جانبه میرساند مانند جامعه امروز بلوچ ولی چون این آقای مخل عدالت به ظاهر از مقربین و حامیان رهبر به شمار میآید با تمام جرائمی که انجام میدهد و قانون شکنی هائی که میکند کمترین ترسی را احساس نمی کند و با  کمال اطمینان به این روش نادرست خود به بدبین کردن مردم نسبت به نظام ادامه میدهد و آنگاه می بینیم همین شخصی که خود عامل اصلی تمام معضلات و نا هنجاری هائی است که حقانیت کل نظام را زیر سئوال برده و با مشکلات جدی دچار کرده است به خاطر همین تظاهر منافقانه به رهبر پرستی وفریب دادن رهبر ومسئولین بالای نظام سمت داروغه گری را هم بدست می آورد و با زدن سنگ انقلابی بسینه خود، مغرورانه بدنبال به اصطلاح ,,ضد انقلابیون ،، میافتد تا آنان را گوشمالی داده وسرجای خود بنشاند و باز هم درجه و مقام و انعام بگیرد. محرومین از حقوق انسانی را که بنام ضد انقلابیون معروف کرده اند وقتی که مطالبه حق و عدالت می کنند بنام مبارزه با ,,ضد انقلاب،اشرار، قاچاقچی ،، به شکلهای مختلف سرکوب کرده  وادار به سکوت  میکند و یا ترسانده  و فراری میدهد  و بخاطر اجرای  این سناریو های خودساخته  ملیونها تومان از بودجه  های  سری مملکت  را بالا میکشد  و گهگاهی  تعدادی از بچه های مردم را در اینجا و یا آنجا در جهت اغراض  و منافع شخصی و اجرای سناریوهای خود ساخته بدست  مظلومین حق طلبی که مجبور به دفاع از جان شان میشوند  به کشتن میدهد (قضیه گورناگ و نکوهچ)  و این داروغه  فریبکار و بازیگر با سرنوشت مردم در چنین بازی های بی رحمانه و ضد انسانی  که با مغز حیله گر و سود جوی  خود عمداٌ ترتیب داده و مسئولین بالا از حقیقت امر اصلاٌ خبر ندارند باز هم درجه و رتبه و انعام ومقام می گیرند وجالب اینجاست که بعد می بینیم تحت شرایط خاصی که بوجود میاید باز این آقای زرنگ بشکل یک مقام امنیتی بتامین دادن همان هائی که روزی خود ضربه زده یا ترسانده و فراری داده و بخاطر آن امتیاز ومقام گرفته بود این بار نیز بنام راضی کردن مخالفین و باز گرداندن آنها به آغوش نظام باز درجه و رتبه وحق ماموریت خارج از کشور میگیرد وآن ساده دلهای بدبختی که منافقت بلد نیستند و حق طلبی هم میکنند می بینیم بدون این که قادر به روشن کردن حقایق اسفبار و وضعیت مصیبت باری که از دست زرنگ های صاحب مقام بآن دچار شده اند وضع ساندویچی را پیدا کرده اند که در هر حال باید زیر دندان این متخصصین منافقت و فریبکاری خرد شده و پروسه هضم شدن تدریجی و نا بودی کامل شان را بی سروصدا و در کمال سکوت تکمیل نمایند و در طرف دیگر معادله این زرنگ های از خدا بیخبر وبی تقوا با استعمال مکرر کلمه ,,مقام معظم رهبری،، وفریب دادن رهبر، ملت را بوسیله این گونه رفتار نادرست وسود جویانه خود با رهبر و نظام دشمن ومخالف میکنند و خود این عاملین اصلی همه ناهنجاری های بوجود آمده، با پنهان شدن زیر این حفاظ محکم نه تنها که بخاطر جرائم بزرگ وغیر قابل جبران شان مجازات نمی شوند بلکه با زرنگی خاصی باز بنام مقربین رهبر به بازی کردن با سرنوشت مصدومین و محرومین وفراریان وقربانیان پیشین خود می پردازند و پس از تامین تشریفاتی آنان که بیشتر به بازگشت مرغ آزاد شده بداخل قفس را می ماند تا تامین، چون پس از تامین نه تنها که زندگی شان را بشکل آبرومندانه ای تامین نمی کنند بلکه آنان را به اشکال مختلفی باز در ترس و وحشت نگه میدارند تا با این شیوه زشت تبدیل به پادوهای بی اجر و مزد خود کنند و در جهت پیشبرد مقاصد نادرست شخصی و غیر قانونی خود بکار گیرند وگر نه احمقهائی را که در اختیار دارند با اندکی تطمیع ویا تهدید برعلیه آنان تحریک و وادار به مخالفت و دشمنی میکنند تا کسی حرف از عدالت نزند وحالا این سئوال پیش میآید که در چنین وضعیتی که خود مجرم اصلی هم اخلالگر است، هم داروغه است و هم قاضی و محاسبه گر چگونه میشود عدالت را به جامعه باز گرداند آقای یوسفی، رئیس فعلی اداره اطلاعات استان سیستان و بلوچستان!؟

آقای یوسفی، به خاطر چند مورد از حرف هائی که شما در جلسه تامینی زدید و ذهن مرا مرتباٌ مشغول و مشوش کرده است خودم را مجبور به شکافتن آنها می بینم تا حقایقی که پنهان هستند کاملاٌ شفاف و آشکار شوند چون تنها در این صورت است که عدالت به جریان میافتد و نظام برای ادامه حیات خود راه سالمی را پیدا میکند و آنگاه است که مسئولین بدون این که مجبور به زیگزاگ زدن و توسل جستن به منافقت و سرکوب مردم به شیوه های مختلف شوند قادر به اداره جامعه به روشی دمکراتیک و عادلانه خواهند شد. پس آقای یوسفی، شما و یا هر مسئول دیگری در استان که در مقام تصمیم گیری در مورد سرنوشت ما مردم بزور ساکت شده بلوچ هستید اول دل و دماغ تان را باید از هر گونه غرض و مرضی پاک کنید و به حق قانونی تان قانع باشید و از هر گونه طمعکاری و فزون طلبی غیر مجاز و سوء استفاده از قدرتی که در اختیار دارید به پرهیزید وقبل از انجام هر کاری خدا را بیاد آورید و تنها در این صورت است که جامعه به ایمنی وراحت وعافیت میرسد وگرنه شمای فزون طلب که مسئول امنیتی هم هستید و تمام ابزار حکومت واز آنجمله ابزار سرکوبش را هم در اختیار دارید خیلی راحت تر از دیگران می توانید جامعه و محیط زیست شهر وندان را نا امن و تبدیل به یک جهنم پر عذاب کنید مانند جهنمی که همین امروز در بلوچستان محیط زیست طبیعی وخدادادی ما مردم بلوچ درست کرده اید و راستش اینست که ما تا بحال به دلیل جو سرکوب و خفقان در محیط زیست مان موفق به تشریح این وضعیت مصیبت باری که شما برای ما درست کرده اید نبوده ایم بلکه ما موجودات پایمال شده و به حساب گرفته نشده ای بوده ایم که شما هر طور که دلتان خواسته است با ما رفتار کرده و با در دست داشتن گرز رستم ( نیروی حکومت)  مجبور به قبول همه بی عدالتی های تان هم کرده اید ولی امیدوارم که از این پس چنین نشود و جهنم بلوچستان برای ساکنینش با عنایت رهبر و مسئولین بالای نظام آهسته آهسته از شرارتهای شما نجات پیدا کرده و تبدیل به جنتی پر نعمت و پر امنیت و قابل سکونت برای همگان گردد. پس الان در حقیقت مشکل نظام ما نیستیم که از دست زورگوئی ها وحق کشی های شما مجبور به عدالت خواهی و فریاد کشیدن شده ایم بلکه شما هستید که ضد عدالت بوده و هستید و هنوز هم نتوانسته اید ذهن تان را عدالت خواه کنید، این شما هستید که از خدا نمی ترسید و بخاطر مطامع شخصی تان پدر انصاف را در آورده و راحت وسعادت وامنیت را از مردم گرفته اید. این شما هستید که فریاد مردم را در آورده و آنان را با نظام مخالف و پشت رو کرده وتازه چیزی طلبگار هم هستید چون محرومان حق طلب را هنوز هم میل دارید که بشکل ضد انقلاب و قاچاقچی واشرار به بینید؟ الآن مقام معظم رهبری و مسئولین بالای نظام برای تقویت و آبرومند کردن نظام شان فقط یک راه در پیش دارند و آن اینکه یا شما آدمهای نادرست را از مراکز تصمیم گیری کنار بگذارند و یا این که قادر به اصلاحتان شوند وگر نه با این روش هائی که شما دارید الان اعمال میکنید نظام آخر وعاقبتی نخواهد داشت واین حرف باید جدی گرفته شود چون مشکل نظام شما هستید که از درون مثل خوره دارید آنرا میخورید. باور کنید آقای یوسفی که مردم از دست شما ها خسته شده و جان شان به لب رسیده است شما را بخدا دست از زورگوئی و منافقت وفریبکاری بردارید و بخاطر منافع شخصی تان این مملکت را بورطه ورشکستگی کامل و مردمش را به افلاس وفلاکت مطلق نرسانید واین همه به رهبر ونظام واین مردم بدبخت که به گردن نظام ورهبر حق دارند خیانت نکنید، شما را بخدا بگذارید که این نظام نظامی مردمی بشود، بگذارید که مردم قلباٌ با نظام همسو شوند ونه جبرا. خدا نشناسی وخیانت به نظام بس است آقای یوسفی زابلی، تهرانی، شمالی معلوم نیست مال کجائی.

آقای یوسفی، من به چند دلیل از این تامین شفاهی که شما داده اید مطمئن نیستم چون شما هیچ یک از موارد و خواسته هائی را که من شرط بازگشت وقبول تامین ذکر کرده بودم با وجود گذشت بیش از چهار ماه از پروسه این تامین کذائی انجام نداده اید و حتی یک ذره از چاقی دماغ تان هم کم نشده است چون می بینم مُندت را خیلی بالا گرفته ای و من هر کاری میکنم که بتوانم مستقیماٌ با شما حرف بزنم این آقای حاجی حمید رابط تان شماره موبایل و تلفن مستقیم تان را بمن نمی دهد و میگوید که شماره تان را بلد نیست، گاهی میگوید که تلفنش سوخته است و گاهی می گوید شماره اش را عوض کرده و من شماره جدیدش را نمی دانم آقای یوسفی مگر میشود که همکار مستقیم تان شماره تلفن شما یعنی رئیس اداره اش را نداند و این دلیل بر اینست که شما مندت را بالا گرفته ای و نمی خواهی مستقیماٌ حرف بزنی وفکر می کنی که از کره مریخ نازل شده و خیلی مهم هستی و می گویم شماره تلفن جناب یونسی وزیر محترم اطلاعات را به من بدهد تا من وضع بلا تکلیفم را از آنجا مشخص کنم، تلفن وزیر را هم نمیدهد و تلفن استاندار را هم نمی دهد وهمین بلا تکلیفی باعث شده است که من قبل از آمدن از طرف خودم پیش گیری های لازم را بکنم وهمه چیز را واضح کرده و به اطلاع عموم تا آنجائی که ممکن است برسانم تا اگر در هر زمان اتفاق مشکوکی برایم پیش آمد مردم وهواداران ,,نهضت عدالت،، بدانند یقه چه کسی را بگیرند.

آقای یوسفی، وقتی که مقام معظم رهبری متوجه ابعاد بی عدالتی ها در جامعه شده و می خواهد تغییری در این وضع نامطلوب بوجود آورد ومردم را از اینهمه درد و رنج نجات دهد و انصاف ودمکراسی وقانون سالاری را به مردم دردمند بر گرداند شما دیگر کی هستید که می خواهید سد راه این تصمیم عادلانه رهبر شوید!؟ رفتار منافقانه و خودسرانه ای را که شما وتعدادی دیگر از زابلی ها در طول این بیست سال گذشته داشته و مردم بلوچ را بطور کلی از هست و نیست ساقط کرده و با استفاده نادرست از قدرت حکومت به خفت و خواری و فلاکت مطلق رسانده اید این روش را لطفاٌ از این پس فراموش کنید چون فکر میکنم که ما ایرانی هستیم و اهل استان هستیم و حق زندگی کردن بدون اذیت و آزار شما را باید داشته باشیم. ما دیگر اجازه نخواهیم داد که شما زابلی ها با استفاده از شگردهای منافقانه و ظلم نا محدود تان ما را باز هم تا سرحد جدائی طلبی و مخالفت با رهبر و نظام سوق دهید! حالا که قرار است عدالت با دستور رهبر به جامعه باز گردد ما بلوچ های همه چیز از دست داده هم در این مملکت حقی داریم و از این پس نخواهیم گذاشت که شما با بکار گرفتن اهرمهای قدرت و استفاده از لطایف الحیل و دروغ پردازی بی عدالتی را باز به شیوه های دیگری ادامه دهید و ما همچنان حقوق مان بوسیله شما زرنگهای به اصطلاح دوستدار نظام پایمال گردد و از ترس این اداره اطلاعات تان که به صورت یک ابزار سود جوئی برای شما زابلی ها وماشین سرکوبی برای ما مردم بلوچ درآمده است مثل این بیست سال گذشته باز هم قادر به احقاق حق مان نشویم. خیر ما از این پس بهر شکل ممکن احقاق حق خواهیم کرد هر چند که شما خوشتان نیاید. من چند تا از سخنرانی های مقام معظم رهبری را از کانالهای تلویزیون بین المللی ایران دیده ام که مرتباٌ بهمه مسئولین دارد دستور اجرای عدالت و رعایت حقوق مردم را میدهد ولی نمیدانم که این دستور در استان ما به چه دلیل شامل حال شما سیستانی ها میشود و شامل حال ما بلوچستانی ها نمی شود. مگر ما بلوچ ها جزء شهر وندان ایران نیستیم که هیچ خیری از این نظام بما نمیرسد و یا سبب این است که آدم هائی مثل شما در مراکز قدرت سر راه اجرای عدالت نشسته و مانع رسیدن آن بما مردم بلوچ می شوید و بدین طریق بخش عظیمی از مردم کشور را به خاطر سود جوئی شخصی از نظام ناراضی می کنید و از این مسئله نارضایتی هم باز به نفع خود بهره برداری می نمائید. خوب آقای یوسفی زرنگ که مرتبا مرا از مخالفین می ترسانی، ما از دست شماها چه کار کنیم؟ چکار کنیم که شما بگذارید ما در زادگاه و موطن مان راحت و آسوده و با عزت وبدون سیخونک های شبانه روزی شما زندگی کنیم؟ چکار کنیم که شما بگذارید ما با نظام همسو شویم؟ آخر شما زابلی ها چرا دست از سر کچل ما بر نمی دارید وما تا کی این بی عدالتی ها و اجحافات و تکروی ها و قانون شکنی ها را از جانب شما قبول و تحمل کنیم؟ آخر هر چیز یک حدی دارد و شما پایتان را از تمام حدود فراتر نهاده و عملا حق زندگی کردن شرافتمندانه را در زادگاه مان از ما گرفته اید. ببین آقای یوسفی، شما زابلی ها تمام کارهای حساس و غیر حساس دولتی وغیر دولتی را در بلوچستان کلاٌ اشغال کرده اید ومن هزاران بلوچ دربدر شده تحصیل کرده و تحصیل نکرده را که در پاکستان در امارات، قطر، بحرین و کویت در شرایط بسیار سخت مشغول خانه شاگردی، رانندگی، باغبانی و یا پاک کردن زیر پای شتر عربها هستند دیده ام ولی در اینجا یک زابلی هم ندیده ام که مثل بلوچ ها دور از خانواده و در غربت مشغول جان کندن باشد سالیان دراز موفق به دیدن زن و بچه و افراد خانواده اش نشود و مجبور باشد که با چنین وضع اسف باری شکم زن و بچه اش را بسختی سیر نگه دارد، چرا آقای یوسفی؟ برای این که شما با زور تفنگ حکومت که آنرا به غلط بر علیه ما بکار گرفته اید جوانان و مردم ما را به بهانه های مختلف فراری داده وکارهائی را که متعلق به آنها و حق مسلم آنها بوده است خود اشغال کرده اید، چرا؟ خوب این مردم اگر بنظام بدبین باشند تقصیر دارند؟ سئوال این است که این بدبینی ونارضایتی نسبت به نظام را چه کسان و چه عواملی بوجود آورده اند؟ حالا که بحکم مقام معظم رهبری شما می گوئید که آزادی به جامعه بازگشته است آیا ما حق مطرح کردن چنین سئوال هائی را داریم یا نه واگر داریم شما مسئول امنیتی که تا دیروز تحمل این حرفها را نداشتی وبا کابل پوست از تن مردم برمیداشتی آیا امروز حاضر هستی تن به عدالت داده و حرف حق را قبول کنی و اجازه میدهی که فرمان رهبر اجرا شود و شامل حال ما هم بشود یا نه؟ ما به این امر هیچ اعتراضی نداریم که زابلی ها همه کارها را در سیستان در دست خود داشته باشند و در کنار خانواده شان خوشحال زندگی کنند چون حق شان است ولی این که زابلی ها با اشغال کردن تمام مشاغل در بلوچستان به کمک همین اداره شما باعث دربدری بلوچها شده اند آیا باین اجحاف بزرگ نباید اعتراض بکنیم؟ شما آقای یوسفی اگر رئیس اداره اطلاعات زابل بشوید ما هیچ اعتراضی نخواهیم کرد چون آنجا همه زابلی هستند و شما فطرتاٌ به آنها علاقه دارید وبرای آنها بهتر ومفید تر عمل خواهید کرد و یک بلوچ تحصیل کرده مثلا آقای مسعود هاشمزئی ، آقای عبدالحسین یادگاری، آقای محمد حسین رئیسی ، آقای خالقداد آریا ، آقای عبدالکریم سعیدی ، آقای گمشاد کردی، آقای عیسی میرلاشاری، آقای مهندس باقر کرد و یا یکنفر با وجدان دیگر اگر بنظر من مدیر کل اداره اطلاعات استان بشود امنیت منطقه را به مراتب بهتر از شما برقرار خواهد کرد چون شما با پایمال کردن حقوق عامه و با انداختن مردم بجان یک دیگر واستفاده از روشهای سرکوبگرانه ومنافقانه و خرج کردن بودجه های کلان در تخریب بنیان های جامعه وکشتار مردم عدالتخواه وحق طلب و ایجاد رعب و وحشت در اذهان عامه قادر به برقرار کردن یک امنیت نیم بند و قهرآمیز شده اید، امنیتی که جان مردم را به لب رسانده است چون شما هیچ علاقه ای به این مردم وسعادت شان ندارید وبه همین دلیل تنها سرکوب را برای امن کردن این جامعه محروم از حقوق انسانی اش می پسندید که بنفع شخصی تان است و نه به نفع مردم ونظام ولی یک بلوچ با وجدان که سعادت مردم قومش را میخواهد آنان را نه با سرکوب بلکه با توجیه وصرف عادلانه بودجه ها در جهت سازندگی و بهبود وضع معیشی آنان و توزیع منصفانه مشاغل به اهل استحقاق وبا بدست آوردن دل شکسته و نا امید گشته این مردم محروم از عدالت و خوش بین کردن آنان نسبت به نظام، امنیت منطقه را بر قرار خواهد کرد و با چنین شیوه ای انسانی و اسلامی باعث خوشنامی نظام وخوشحالی مردم وعمران وآبادی منطقه خواهد شد ونه مثل شما ها که تا کنون مصدر هر نوع اجحاف وخیانت و بدبختی و سبب نارضایتی مردم از حکومت و نظام ورهبر بوده اید. بله آقای یوسفی ما این را بخوبی میدانیم که شما زابلی ها قلب تان با ما مردم بلوچ به این آسانی ها صاف نمی شود، آخر ما هم انسان هستیم شگرد هائی را که شما بکار می گیرید بالاخره درک میکنیم. شما زابلی ها در گورناگ یک فاجعه بزرگ درست کردید بدون دلیل و بدون مشورت با دیگر مسئولین استان به روستای گورناگ حمله بردید و در یک اقدام دفاعی از سوی آن مردم آرام نشسته و متقی و بی آزار وزحمت کش، تعدادی از مامورین بی گناه و بی خبر از نیت نا پاک تان را هم اجباراٌ به کشتن دادید و از این جریان سوء استفاده فراوان کردید حاصل کار این که در این ماجرا بیش از سی مامور بیگناه بی دلیل زندگی شان را از دست دادند و بیش از هزار نفر از ساکنین یک روستا با تخریب خانه و زندگی شان بدست شما زابلی ها دربدر و آواره گشتند و هنوز هم در عالم دربدری و کسم پرسی بسر می برند و در این جریان معلوم نیست که شما تعدادی از مسئولین دست اندر کار در بهره برداری از این فاجعه بزرگ چه مقدار سود به جیب زدید. در این قضیه فاجعه آمیز، هم مامورین کشته شده وهم اهل گورناگ دربدر شده همه بیگناه هستند و این مصیبت فقط بخاطر خودکامگی و زیر پا گرفتن شرف وانسانیت و یک برنامه طمعکارانه از سوی شما مسئولین خودسر بوجود آمده است واین همه خسارت جانی ومالی بهمراه داشته است. وقتی که حق تصمیم گیری برای تعیین سرنوشت ما مردم بلوچ بدست شما زابلی ها باشد البته که این طور فاجعه هائی ببار می آورید، فاجعه هائی که در حقیقت صهیونیست های اسرائیل تا کنون با مردم فلسطین هم نکرده اند و اگر کرده اند باز اینقدر انصاف داشته اند که اسم قاچاقچی بر روی آنها نگذاشته اند. امروز بلطف شما زابلی های صاحب پست ومقام که کنترل ابزار حکومت و از آنجمله رسانه های جمعی استان را در اختیار خود گرفته اید کلمه بلوچ با کلمه قاچاقچی و یا کلمه اشرار مترادف شده است. زابلی ها هم ساکنین همین استان هستند چرا کسی بآنان قاچاقچی و یا اشرار نمی گوید واین پسوند های لعنتی فقط با کلمه بلوچ چسپیده است؟ برای اینکه شما زابلی ها همه کارهای استان را اشغال کرده اید ومردم بلوچ برای این که زنده بمانند باید بالاخره کاری بکنند و برای اینها جز عبور غیر مجاز از مرز و یا برداشتن یک اسلحه و بستن راه و گروگان گرفتن چند تا مامور و یا ربودن خودرو های دولتی و یا حمله کردن به یک زابلی و یا فارس که آنان را بشکل غاصبین حقوق خود می بینند برایشان چه کار دیگری باقی مانده است تا بتوانند شکم زن و بچه شان را بنحوی سیر نگهدارند، آقای یوسفی؟ چرا این همه مسخ شده اید و حقایق باین روشنی را نمی بینید و همه اش مخالفین بنده را به رخم میکشید که حرف از عدالت میزنم؟ اینها حقایق تلخ و مصیبت های علاج طلبی است که مردم بلوچ بآن دچار گشته اند و این حقایق را بهر ترتیب ما باید به سمع و اطلاع مسئولین بالای نظام و مخصوصا مقام معظم رهبری برسانیم تا از این وضع نا مطلوب و فاجعه باری که شما زابلی ها برای ما درست کرده اید بدر آئیم وحق زندگی کردن مثل انسانها را در زادگاه خود داشته باشیم وآیا شما راضی باین کار خواهی شد آقای یوسفی مسئول امنیتی استان و یکی از مسئولین بدبختی مردم بلوچ در این دو دهه گذشته؟ آیا شما فقط گرفتن و بستن وکشتن وشکنجه کردن وگزارش نادرست به مرکز دادن بلد هستید وکارهائی را که انسان های بدبخت ودرمانده را به راحت وعافیت و آرامش وعدالت وامنیت میرساند نمی دانید و یا این که رعایت عدل واحسان که حکم خداوند است با مزاج طمعکار تان سازگار نیست؟ اگر هست که باید از روش های جرم آمیز گذشته تان صادقانه دست بردارید و حالا خود را با فرامین رهبر که مبنی بر اجرای عدالت در مملکت است هماهنگ کنید وبجای ترسانیدن بنده از مخالفین موهوم بفکر جذب کردنم به سوی نظام شوید و تنها در این صورت است که ما به پر و پای تان نخواهیم پیچید وراه دوستی وزندگی مسالمت آمیز را به روی تان باز خواهیم گذاشت و صلوات بر گذشته ها خواهیم فرستاد و تنها در این صورت است که هم شما زابلی ها وهم ما بلوچها در زادگاه مان به خوشبختی وسعادت خواهیم رسید وباور کنید که امکان سعادت یک جانبه برای هیچیک از ما و شما تا قیامت میسر نخواهد بود. خوب چه اشکالی دارد که ما بجای بدبخت کردن به خوشبخت کردن یکدیگر بپردازیم وچه اشکالی دارد که ما بجای تخریب محیط زیست مان بسازندگی آن بپردازیم وبجای دشمنی دوستی کنیم؟ همه مان انسان هستیم و در یک محدوده داریم زندگی میکنیم وهمه نیاز به سعادت و خوشبختی و امنیت داریم براستی چه باعث شده است که ما مخل سعادت و امنیت همدیگر شده ایم و اشکال اصلی در کجاست؟ لذا همان طوریکه در جلسه تامینی بنده، برگذشته ها بصورت لفظی صلوات فرستادیم حالا لازم است که به صورت عملی هم صلوات بفرستیم یعنی این که اگر شما مقصر بوده اید ما شما را به بخشیم و اگر ما بوده ایم شما ما را به بخشید واز این پس همه کارهای مان را بر مبنای عدالت که مقام معظم رهبری هم سخت بر این امر تاکید دارند انجام دهیم و با نیک نیتی و در نظر داشتن حقوق یکدیگر مشترکاٌ بحل وفصل امور استان بپردازیم و قبل از در نظر گرفتن منافع شخصی، منافع اجتماعی وعامه مردم و اولویت های منطقه ای را در نظر بگیریم و سعی در کم کردن رنج و آلام مردم ظلمزده ومصیبت دیدگان جامعه نا امید گشته از عدالت نمائیم و بدین ترتیب میزان امنیت منطقه وسعادت مردمش را بالا برده وباعث خوش بینی و وفاداری آنان نسبت بنظام شویم و اداره کردن منطقه را از راههای سرکوب وروشهای ضد انسانی کنار بگذاریم و بهمین منظور لازم است در همین جا تقاضا کنم که حداقل ده نفر از تحصیل کرده های با وجدان بلوچ را به نمایندگی از طرف مردم بلوچ در شورای تامین استان به پذیرید تا حد اقل نصف بعلاوه یک آنها در تمام جلسات تصمیم گیری مربوط به امنیت وسازندگی استان به منظور دفاع از حقوق مردم بلوچ شرکت داشته باشند تا قضایای مصیبت باری نظیر قضیه گورناگ ونکوهچ پیش نیاید وبودجه های استان هم بشکل عادلانه ای بگردش در آید تا کمر مردم از این فقر دهشت زا کمی راست تر شود واین قضیه فاجعه بار و حل نشده گورناگ را هم که با تصمیم گیری غلط شما بعضی از مسئولین بوجود آمده بود اینک باید به شکلی عادلانه و مسالمت آمیز حل کنیم تا باز در آینده با تصمیم گیری های غلط تان تلفات وخسارات بیشتری در این زمینه بوجود نیاید.

شما آقای یوسفی، در جلسه به بنده گفتید که آقای آرمیان شما هیچ طرفداری ندارید و برعکس مخالف زیاد دارید وقتی که آمدید آرام و بی سر و صدا زندگی کنید. این یک تهدید مودبانه از سوی شما به بنده بود وآن جواب کوتاه را که بخاطر متشنج نکردن جلسه بود در اینجا تکمیل میکنم. معنی حرف شما آقای یوسفی این است که جامعه ما بلوچ ها جامعه دام و دد وگرگها وعقرب هاست ومردم ما دیگر خوی انسانی ندارند وطبع شان طبع گرگ و مار وعقرب شده است که در مقابل نیکی بدی میکنند. آخر شما از همه کس بهتر میدانید که من بیست وپنج سال از بهترین ایام عمرم را صرف طرفداری ودفاع از حقوق این مردم مسلوب الحقوق کرده ام و برای اینکار مرارتها و مصیبت های زیادی را تحمل نموده ام وبرای اینکه از دست مامورین ومخبرین و دلالان شما در امان بمانم مجبور بوده ام هر دو ماهی جایم را عوض کرده در این سوراخ ویا در آن سوراخ بصورت مخفی زندگی کنم وشما بروید بیلان پولهائی را که فقط برای کشتن بنده ومتوقف کردن حرکت عدالت خواهانه ما صرف کرده اید صادقانه در بیاورید و اعلام کنید اگر سر به صدها ملیون تومان درنیاورد بصورت بنده تف بیندازید با وجود این اگر من هیچ طرفداری ندارم وبقول شما برعکس مخالفین زیاد دارم پس این بمعنای این است که شما بلوچ ها را موجوداتی عقرب صفت ودام و دد منش تصور میکنید وبنده از شما می پرسم که خوب چه شده است که این فرزندان آدم امروز در قلمرو حکومتی شما عقرب صفت و دام ودد منش شده اند وهمان هائی را نیش ویا شاخ میزنند که برای شان فداکاری و نیکی و خوبی میکنند!؟ چرا شما می گوئید که من مخالف زیاد دارم؟ من یک آدم عدالت خواه هستم وتا حالا نه تنها که کسی را نکشته ام وبی دلیل قصد کشتن کسی را ندارم و آزارم هنوز حتی به یک مورچه هم نرسیده است چرا باید مخالف داشته باشم آقای یوسفی؟ مخالفینی که شما از آنان یاد می کنید مخالف بنده نیستند چون من هیچ آزاری بکسی نرسانده ام که مخالفم باشند آنها هر که باشند در حقیقت مخالفین عدالت هستند و نه مخالفین بنده واین را خوب میدانم که من از هر لحظه ای که دست از عدالت خواهی و دفاع از حقوق محرومان جامعه ام بردارم وآرام وبی سروصدا وبی تفاوت بنشینم مخالفت  فزون طلبان ودشمنان عدالت هم با بنده تمام خواهد شد. ولی این فزون طلبان و دشمنان عدالت کدامند ودر کجایند؟ یکی از آنها شما هستی آقای یوسفی جانشین مدیر کل اطلاعات استان سیستان وبلوچستان! این شما هستید که با تنظیم سیاست های غلط و ضد عدالت مردم این استان را فقیر و گرسنه ودام ودد صفت ومستعد هر کار ضد انسانی و نادرست کرده اید این شما هستید که قادر به اداره کردن سالم جامعه نیستید و به همین دلیل همه مردم این استان را با استفاده از ابزار فریب یا تطمیع وتهدید بجان همدیگر انداخته مخالف ودشمن هم کرده اید تا از این مخالفت ها و دشمنی ها بهره برداری نادرست وخلاف شرع کنید. بله انسان وقتی که گرسنه میشود حسود و تنگ نظر وکینه توز و کج رفتار وعقرب منش وحیوان صفت و احسان فراموش وخائن به محسنین خود میشود، این درست است. آقای یوسفی اگر شما بنا به مزاج غیر عادلانه تان کسانی از این گرسنه ها و احسان فراموش ها را که بنده در تمام عمرم مدافع حقوق شان بوده و هستم با فریبکاری ودادن اندکی پول و یا وعده  آزاد کردن یکی از بستگان شان که بطور غیر قانونی بازداشت کرده اید وادار ویا تشویق به مخالفت با بنده نکنید باور بفرمائید که بنده هیچ مخالفی ندارم و نخواهم داشت و بنده اگر بخاطر ندانم کاری ها و یا زورگوئی ها و رفتار خائنانه کسانی با آنان مجبور به مشاجره لفظی یا قلمی شده ام در پایان از آنان عذرخواهی هم کرده ام و هر وقت که لازم باشد باز هم میکنم و این مسئله آنقدر مهم نیست که شما بخاطر آن بنده را بترسانید که دست از عدالت خواهی بردارم و بصورت یک آدم بی تفاوت و مرده صفت وغیر مسئول تامین بگیرم وگوسفند مآبانه زندگی کنم و گر نه شما ددمنش هائی از این نوع را در اختیار دارید که با اشاره شما به مخالفت با من می پردازند و من پیشا پیش باید حساب کارم را بکنم وهیچ حرفی از حقوق پایمال شده مان نزنم، نخیر! شما بنده را بکشید هیچ اشکالی ندارد ولی تهدید به سکوت نکنید. شما جسم مرا میتوانید بکشید ولی روحم را خیر. اگر شما حقیقتا یک مامور دوست دار نظام هستید بنده را تشویق به حمایت از عدالت بکنید و نه تهدید! شما در حالی که بمن تامین داده اید بطور غیر مستقیم مرتباٌ تهدید هم می کنید که مخالفین شما از شنیدن تامین تان خیلی ناراحت هستند وشما باید مواظب باشید، آخر کدام مخالفین، اینها هیچ کار و زندگی ندارند فقط منتظر تسویه حساب با من هستند؟؟ خوب این یک تهدید است که شما دارید میکنید. من جز شما که در مرکز قدرت جا خوش کرده اید و ضد عدالت و ضد حقوق انسانی مان هستید مخالف دیگری را نمی شناسم. شما در مکالمه تلفنی دیروز تان (تاریخ:- سه شنبه 4/ دیماه برابر با 25/ دسامبر/2001) ضمن مشاجره لفظی طولانی مان با صراحت کامل و لهجه ای هشدار دهنده گفتید که آقا اگر به صورت مدعی میآئید باز مجبور به فرار خواهید شد، خوب این حرف به چه معناست!؟ این حرف به این معناست که شما هنوز به هیچ یک از مردم ما اجازه نخواهید داد که ادعائی داشته باشد وحرف از حقوق پایمال شده خود و جامعه اش بزند. یعنی هر کسی که ادعائی بکند جایش دیگر آنجا نیست و حتما مجبور به فرارش خواهید کرد. خوب آقای یوسفی من نمی دانم شما بنده را به چه شکلی می بینی!؟ آیا میشود یک نفر بیست سال فریاد مظلومیت یک جامعه منکوب شده را بکشد، از دست شما دربدری وبدبختی وهزار نوع رنج ومشقت و مصیبت تحمل کند وهیچ ادعائی هم نداشته باشد؟ ما تا کنون مدعی حقوق مساوی جامعه بلوچ با غیر بلوچ ها بوده ایم، ما خواستار رفع تبعیض بین جامعه اهل تسنن و اهل تشیع بوده ایم وما خواستار حل عادلانه فاجعه گورناگ بوده ایم و ما خواستار مشارکت مردم بلوچ در تصمیم گیری های امنیتی و اقتصادی و مذهبی و فرهنگی در شورای امنیت استان بوده ایم و بطور کلی ما خواستار خودمختاری منطقه ای بوده ایم. آیا همه این تبعیض ها بر طرف شده و همه سیاست هائی که تاکنون باعث فلاکت  و تباهی و بدبختی مردم بلوچ در زادگاه شان شده است تغییر یافته است که ما هیچ ادعائی نداشته باشیم؟ خوب معلوم است که بنده ادعا دارم ونه تنها من بلکه همه مدعی حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی شان هستند ولی چون شما هنوز کسانی را که مدعی حقوق انسانی شان می شوند نمی توانید تحمل کنید مجبور بسکوت شده اند ولی شاید بیشتر از این سکوت نکنند. آقای یوسفی، شما ظلم وبی عدالتی را از محدوده اش گذرانده اید چون در همین رمضانی که گذشت من شاهد دهها نفر از علمای ممتاز و جید اهل سنت بوده ام که برای گرفتن زکات مال عربها وعجمها از صبح تا شب دکان بدکان سرسر زده اند تا با جمع کردن اندک اندک از مال ذکات اهل خیر، هزینه مدارس دینی وخرج سالانه خود را تامین کنند و من با دیدن این منظره چندین بار اشکهایم سرازیر شده است که در کشور ثروتمندی مثل ایران که حکومتش نام اسلامی برخود نهاده است این وارثان نبی چرا باین روز بد افتاده وکارشان بگدائی کشیده است؟ چرا مسئولین استان از محل مالیات هائی که مردم این استان می پردازند حقوقی در حد حقوق یک لیسانس باین ها نمی پردازند تا زندگی شان بشکل آبرومندانه ای تامین شود. همه این مسائل ریز و درشت ادعاهائی هستند که ما داریم و از بنیادی ترین حقوقی هستند که یک انسان در یک نظام عادل باید داشته باشد وشما بمن میگوئید که اگر بشکل مدعی میآئید باز مجبور به فرار خواهید شد. آقای یوسفی، تا آدمهائی مثل شما در دستگاه امنیتی کشور هستند هیچ امیدی به عدالت نخواهد بود مگر اینکه مسئولین بالای نظام قادر باصلاح کردن شما بشوند، چون شما نه دوستدار نظامید ونه دوستدار مملکت و نه دوستدار مردم و انسانیت بلکه دوستدار منافع شخصی هستید و تا جائی که برایتان امکان دارد از قدرت اداره اطلاعات بشکل ابزاری سود ساز برای خود استفاده میکنید وکاری بخوشنامی ویا بدنامی نظام ندارید و بدین ترتیب بزرگترین دشمنی نظام را شما دارید میکنید ولی در لباس دوستی. آقای یوسفی، ما اصلاح شده هستیم و آماده همکاری با نظام می باشیم این شما هستید که باید اصلاح بشوید وگر نه نظام روی خوشنامی واستحکام را نخواهد دید چون شما که مزه سوء استفاده از قدرت نظام را چشیده اید این را بنفع خود نمی دانید که عدالت به جامعه سرایت کند و شمای خودمختار در سرکوب مردم اینک چگونه می توانید خود را قانع کنید که با دیگران مساوی شده اید و از مُند بالا خبری نباشد؟ با این حساب مشکل نظام شما هستید و نه ما. ذهنیت شما هنوز غلط وخودخواه و مستبد است و نه ذهنیت ما.

آقای یوسفی، من بخوبی میدانم که این تامین را مقام معظم رهبری ومسئولین بالای نظام داده اند ونه شما یعنی این یک عفو عمومی است که شامل حال بنده هم شده است و شما به همین منظور بدیدن وبرگرداندن من با گرفتن حق ماموریت خارج از کشور آمده بودید وبنده هم بشرط قبول شرایطی از جانب شما قبول کردم که بآغوش نظام برگردم وبا مخالفین بزرگ نظام نه پیوندم حالا انشاءالله بقصد همسو شدن با نظام وبه جریان انداختن امر عدالت در منطقه مان که دستور اکید مقام معظم رهبری هم هست بوطن باز میگردم ولی پیش اپیش از شما خواهش میکنم که از جریان تامین بنده سوء استفاده شخصی وسعی در پایمال کردن این حق من نکنید بنده همه چیز را خیلی خوب میدانم و شما میدانید که منظورم چیست، وانگهی مرا بصورت یک موجود تحت احسان وبه گروگان گرفته خود تصور نکنید و تحت اوامر و نواهی نادرست خود قرار ندهید وبا سیخونک زدن دوباره وادار به گریز از مرکز ومخالفت با نظام نه نمائید چون من با دیدن شما به عنوان یک عضو ارشد در اداره اطلاعات استان سخت فکرمند شده ام و تمام ذهنم متوجه شیطنتی شده است که در ذهن شما وجود دارد. من چنین دریافتم که ذهن شما آقای یوسفی بدرستی اصلاح و با فرمان رهبر هماهنگ نشده و شما هنوز مایل به خرابکاری و اقدامات منفی وشیرین کاری های آن چنانی هستید حال آنکه مسئولین بالای نظام و مخصوصاٌ مقام معظم رهبری تصمیم به اصلاحات و کم کردن تشنجات ذهنی مردم گرفته اند لذا بنده بدون تعارف وصریح و دوستانه خدمت شما عرض میکنم که با این بازی هائی که دارید در میآورید مانع پیوستن بنده به نظام نشوید و بخاطر مطامع شخصی تان بفکر زدن بنده هم بر نیائید این خالف اخلاق اسلامی است چون رهبر نظام بما تامین داده وشما هم مامور اجرای این تامین در مورد بنده بوده اید وبازهم چندین بار دیگر  عرض میکنم که اگر شما باعث شدید که دماغ بنده خون بیاید دماغت  را خونین خواهند کرد باشد که در مرکز قدرت نشسته ای و اگر باعث کشتن بنده شوید شما را حتماٌ خواهند کشت بهر قیمتی که تمام شود چون من از شخص شما شک خیانت دارم لذا به کسانی خواهم سپرد که تحقیقات مبسوطی در مورد شناسائی کامل شما انجام دهند پس تقاضای دوستانه  بنده اینست که از این پس همه ما خوی فضولی و طمع کاری وقلدری وراه و رسم شیطانی را از وجود خود بیرون کنیم و تبدیل به انسان های عادل وسازنده ومثبت و با حسن نیتی شویم تا بتوانیم با رعایت حقوق یکدیگر محیط آرام و قابل زیستی برای خود و دیگران و آیندگان بوجود آوریم وفکر میکنم که رهبر و دیگر مسئولین بالای نظام همچنین چیزی بخواهند. پس شما لطفاٌ به عنوان یک مسئول امنیتی وبه بهانه برقرار کردن امنیت کذائی مزاحم مردم حق طلب ومخصوصاٌ بنده نشوید و بگذارید که ما هم در سازندگی جامعه وکم کردن بدبختی های خود و مردم محروم و ستم دیده مان نقش داشته باشیم و ما از این پس هیچ کاری را مخفیانه وخارج از دایره قوانین مملکتی وبدون اطلاع اداره اطلاعات انجام نخواهیم داد بشرطی که شما هم مثل سابق بی دلیل به پر و پای ما نه پیچید و بگذارید که ما هم مثل انسانهای دیگر دنیا آسوده و بی مزاحم زندگی کنیم و بدون ترس از شما ها ودخالت های آن چنانی تان در امور شخصی مان، برای نظام و برای جامعه منکوب شده مان وبرای تامین زندگی آبرومندانه ای برای خانواده مان نه در سیستان یا تهران ویا رامسر بلکه در زادگاه مان بلوچستان فعالیت وخدمت نمائیم، آیا این ممکن است جناب مسئول امنیتی؟

آقای یوسفی، بنده در ارتباط  با تامینم تا کنون شش نامه بشرح ذیل برای شما فرستاده ام واین نامه هفتم است که مشتمل بر ده (10) صفحه می باشد. نامه اول:- بتاریخ 14/ مرداد 1380 برابر با 5/ اوت/2001 میلادی مشتمل بر سه صفحه. نامه دوم:- بتاریخ 23/ مرداد برابر با 14/ اوت /2001 میلادی مشتمل بر دو(2) صفحه. نامه سوم:- بتاریخ یکم / شهریور/ 1380 هجری شمسی مشتمل بر پنج (5) صفحه. نامه چهارم:- بتاریخ 14/ اکتوبر/ 2001 میلادی مشتمل بر دو(2) صفحه. نامه پنجم:- بتاریخ 15/ شهریورماه/1380هجری شمسی مشتمل بر یک (1) صفحه. نامه ششم:- بتاریخ:-26/آبانماه/1380 مشتمل بر یک (1) صفحه. مبنی بر قدردانی از شما هیئت اعزامی برای تامین بنده.

در پایان از شما خواهش میکنم این نامه را یک بار دیگر با دقت بخوانید و بدیگر مسئولین در اداره تان هم بدهید بخوانند و رونوشت آنها را برای مقام محترم وزیر اطلاعات و برای جناب حسینی استاندار محترم و همچنین به دفتر مقام معظم رهبری ونماینده محترم رهبر در استان و دفتر ریاست محترم جمهوری بفرستید تا همه در جریان امر قرار بگیرند و بنده بعنوان پیشگیری و ترسی که از شخص شما دارم چون شما بار بار بنده را از مخالفین مجهولی ترسانده اید که من آنها را نمی شناسم و در نتیجه فقط شما را بعنوان مخالف خود می بینم و مجبور به پیشگیری هستم. نمایندگان محترم مجلس و بعضی از روحانیون و کسان دیگری را هم در جریان امر تامینم واقداماتی که در این رابطه شده است قرار داده ام و خواهم داد تا شما موفق بعمل کردن یک جانبه وغیر عادلانه و پنهان کارانه از طرف خودتان نشوید وبرایم ایجاد مشکل نکنید تا بنده با احساس امنیت بیشتری بتوانم برگردم و منشاء خدمت برای جامعه و نظام بشوم واین پیشگیری ها را فقط به خاطر طرز عمل غیر شفاف و تهدید آمیز شما دارم انجام میدهم وقصد تهدید شما را ندارم تا اگر موردی غیر مترقبه برایم پیش آمد تعدادی از مردم حد اقل در جریان امر قرار بگیرند و حقیقت پنهان نماند. ما دیگر مخالف نظام نیستیم چون رهبر نظام، برای ریشه کن کردن بی عدالتی ها از جامعه دستور اکید داده است و قبل از این ما بی عدالتی را بیشتر از سوی شما اطلاعاتی ها دیده ایم و از دست شما ها دربدر بوده و رودر روی نظام قرار گرفته ایم و هنوز هم ترس مان از ناحیه شماست و نه جناحی دیگر. ضمناٌ واضح باید بکنم که شما در پروسه این تامین هیچ پولی به منظور جبران خسارت هائی که به ما وارد کرده اید و یا به منظور راضی کردن ما برای بازگشت به اغوش نظام در ارتباط با تقاضا هایم به بنده نداده اید واین موضوع را من در بازگشت با شما و دیگر مسئولین مجدداٌ در میان خواهم گذاشت تا زندگی فلج شده بنده و دیگرانی مورد بررسی و رسیدگی قرار گیرد و راهی قانونی و منطقی برای اداره و ادامه زندگی  مان پیش پایمان باز کنید و دست از قلدری وزورگوئی وبی عدالتی و روشهای کج و معوج ومنافقانه وتهدید آمیز بردارید وگرنه هر چه شدنی است بگذار بشود و حقیقت تردید ناپذیر اینست که همه مان پس از یک مهلت معین یکی پس از دیگری خواهیم مرد اما شما بخاطر قائم نگه داشتن بی عدالتی وخیانت به انسانیت وما بخاطر برقراری عدالت و احقاق حق برای جامعه مظلوم مان و هیچ شکی نیست که حساب اعمال همه مان با خداوند قادر وعادل خواهد بود، فحسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر.

پس شما لطفاٌ دست از این روش های معاندانه وغیر شفاف و تهدید آمیز بردارید و ما را بزور وادار به عکس العمل هائی که غیر مطلوب وغیر دوستانه است نکنید  ولازم نیست که شما قدرت خود را بما تفهیم کنید ما این را خوب می دانیم که شما در مرکز قدرت نشسته اید وهر کاری که بخواهید می توانید بکنید ولی تن به عدالت دادن بهتر از زورگوئی واستعمال نادرست قدرت است و فراموش نکنید که پیش از شما قدرت مندان دیگری هم بوده اند اما کجاست چشم عبرت بین!

درود بر عدالت- مرگ بر منافقت وخیانت – زنده باد ایرانی مستقل و آباد و آزاد برای همه

با احترام ،

محمد آرمیان
دبیر کل
نهضت عدالت بلوچستان ایران

تا اینجا  به ویلاگ وتواجهی، فیسبوک و تویتر ازسال شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر