۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

قسمت سی و دوم از " کتاب نامه ها " - محمد آرمیان بلوچ



قسمت سی  و دوم از " کتاب نامه ها " -  محمد آرمیان



  بنام خداوندی که
هنوز هم  حافظ  گوسفندان  آدم نماست


مورخه : 19/8/1382
جناب آقای محمدی
ریاست محترم دادگستری شهرستان ایرانشهر
سلام بر قدرت نا محدود و درود فراوان بر جبروت خدا گونه تان.

موضوع:  انکار ظلم و زورگوئی و اعتراض به رفتار شما  و رسیدگی عادلانه به پرونده ام.


            احتراما، عطف به ملاقات با شما که دیروز مورخه 18/8/82 بین ساعت 11 تا 12 و نیم  در دفتر کارتان انجام شد لازم است مطالب ذیل را بشرف حضور آنجناب برسانم تا شاید در محاکمه بنده در پروسه پر پیچ و تاب این پرونده کذائی کمک به امر اجرای عدالت نماید:

1)     بنده پس از اینکه به دادگاه احضار شدم  خدمت معاون محترم قضائی آقای محمدی که با شما هم نام است رفتم که جنابعالی پرونده ام را به ایشان ارجاع تموده بودید  و ایشان  بمن گفتند که پس از مطالعاتی که انجام شده است صلاح بر اینست که قضیه شما بصورت سلمی حل شود ما می خواهیم پرونده شما را به بندیم و شما به اداره اطلاعات بروید به بینید بشما چه میگویند و ملاقاتم را با ریاست محترم اطلاعات همآهنگ کرد و مرا به آنجا فرستاد ولی در آنجا بنده را به حضور نه پذیرفتند و بوسیله نگهبان دم درب خیلی محترمانه بمن گفتند که پرونده شما در اینجا  نیست بنا بر این ما کاری بشما نداریم شما برای حل مسئله تان به زاهدان و مسئولین پرونده تان  مراجعه  کنید.

2)     من باز روز بعد به معاون محترم قضائی حاج آقا محمدی مراجعه نموده و موضوع بالا را به ایشان گزارش کردم و مصرا خواستار احضار شاکی در دادگاه و رسیدگی به پرونده ام  شدم ولی ایشان گفتند که  پروند ه شما از نظر ما تقریبا خاتمه یافته است و شما یک ملاقاتی با حاج آقا محمدی رئیس اداره بکنید چون من راجع به پرونده شما مفصلا با ایشان صحبت کرده ام ایشان در جریان قضیه هستند به بینید چه راهنمائی میکنند و بر این اساس بنده پیش شما آمدم.

3)     شما پس از سلام و تعارف و احوالپرسی مرسوم که بسیار نرم و مودبانه و خوب بود پس از اندکی بعدا بطور نا گهانی و غیر منتظره ای تبدیل به یک آدم خشن  و شدید الحن شدید و گفتید نامه ای را که شما نوشته اید من خوانده ام و در ان از کلماتی استفاده  کرده  اید که  توهین آمیز است و ما  بر اساس آن می توانیم شما را به زندان بفرستیم و گفتید که من الآن به آقای موسوی رئیس اداره اطلاعات تماس میگیرم ببینم چه می گویند.  تماس تلفنی شما بر قرار شد و شما به ایشان گفتید که این آقای آرمیان الان اینجا است ما می خواهیم ایشان را به زندان بفرستیم شما چه می گوئید؟ ایشان بلند صحبت میکرد من حرفهایش را می شنیدم بشما جواب داد که پرونده ایشان پیش ما نیست از نظر ما زندان نکنید چون ما نه میدانیم قضیه اش چیست و بهتر است که ایشان به زاهدان مراجعه کند و مسئله اش را با آنهائی که سر و کار داشته است حل کند.  ایشان را من هنوز ندیده ام ولی خوب معلوم است که آدمی منصف و شریف و بی طرف و منطقی است و به عنوان یک مسئول درستکار شایسته احترام می باشد چون حرفش را خیلی واضح، بی طرفانه و منصفانه زد دعای ما اینست که خداوند چنین افرادی را سلامت و عزت دهد.

4)     شما پس از قطع تلفن تان با رئیس اطلاعات رو بمن کردید و گفتید که من آن نامه شما را که خواندم خیلی ناراحت شدم تصمیم گرفتم که همه نیروهای منطقه را بسیج کنم تا شما را در هر سوراخی که هستی پیدا کرده بیاورند ولی منصرف شدم. ایکاش منصرف  نمی شدید حاج آقا،  چه خوب می شد نیرو هایت را می فرستادی همین آلونک های ما  را سر مان  خراب می کردند و زیر آوار می ماندیم خیلی بهتر بود از روبرو شدن با شما و تحقیر شدن. جناب من آدرس دارم و در یک آلونک بسیار محقر زندگی میکنم که هر آدم بی سر و پائی هم به آسانی بمن دسترسی پیدا می کند کافی است شما یک احضاریه بفرستید ینده فورا با کله در بارگاه عالی جناب حاضر میشوم چه لزومی دارد که شما برای پیدا کردن من تمام نیروهای منطقه را بسیج کنید و برای دولت خرج به تراشید. این حرکت شما جز اجرای یک سناریوی از پیش تنظیم شده برای ترساندن من و وادار کردن بنده برای عقب نشینی از موضوع  پرونده هیچ توجیه دیگری نمی تواند  داشته باشد.

5)     بعد به تلفنچی دستور دادید که زنگ بزند رئیس زندان را هر جا هست پیدا کند و فورا بفرستد پیش شما، و این هم یک بازی بود برای نشان دادن قدرت و ابهت و جبروت خود از یک طرف و ترساندن و به زانو درآوردن بنده از طرف دیگر.  جناب محمدی رئیس دادگستری، در این دیار گوسفندان آدم نمای به زانو درآمده، از این پس بدانید که از میان اینهمه گوسفندان زبان بسته و به زانو درآمده که شما تا حالا با آنها سروکار داشته اید فعلا این یک گوسفند آدم شده و زبان در آورده  است  و حرف میزند و می خواهد مثل انسان در کنار شما زندگی کند و تصمیم گرفته است که مرگ روی پا را بر زندگی روی زانو ترجیح دهد.  حاج آقای زورمند بنده آدمی هستم بی شیله و پیله و رک و راست و متوکل بر خدا و به همین دلیل جز در مقابل خدا که خالق و مالک و رازق و حاقظ و حاکم است لزومی برای زانو زدن در مقابل دیگران نمی بینم و خوب میدانم که این حرف من برای شما که اعتیاد به عظمت و خودکامگی، دماغت را تا حد زیادی چاق کرده است حرف خوشآیندی نیست و حتما بنده را بشکل یک آدم غیر مودب می بینید و درست از همین نقطه است که دعوا ها شروع میشود.

6)     جناب وقتی که من متوجه شدم که شما مشغول اجرای یک سناریو هستید همه حرکات و حرف هایت را زیر نظر گرفتم تا توانائی تان را در اجرای این سناریو پیش خودم بررسی کرده و نمره بدهم. نتیجه این از آب درآمد که شما انصافا بازیگر خوبی هستید اگر وارد رشته هنرپیشگی می شدید در زندگی خیلی موفق تر می شدید از اینکه وارد دستگاه قضا شده اید منظورم اینست که در انتخاب شغل اشتباه کرده اید جناب، ولی خوب حالا شده است دیکه لذا در همین جا باید هر دو کار را انجام دهید.

7)     شما در یک حرکت دیگر، صدای تان را خیلی بلند کردید دست های تان را بشکل عجیب و غریب و طلبکارانه ای بحرکت درآوردید و گفتید که ما به کسی تامین نمی دهیم کی بشما تامین داده است؟ جناب کمی آهسته تر برو،  بنده بشما عرض کردم که گوسفندی هستم که دیگر قاطی آدمها شده ام یعنی چیز فهم شده ام یعنی می فهمم که تو چه میگوئی، شما با این حرفت داری بمن می فهمانی که به این تامین دلخوش نکن مثلا ما می توانیم آنرا باطل کنیم این هم یک تهدید.  آقا حالا دیگر لازم نیست که تو به من تامین بدهی یا ندهی، چون مقامات بالاتر از تو بمن تامین داده اند و این تامین ها پس از یک عقو عمومی است که دستورش را مقام معظم رهبری صادر کرده و به وسیله وزیر محترم اطلاعات و زیر مجموعه اش به اجراء درآمده است حالا لازم نیست که تو در این کوره ده خودت را در این باره به زحمت بیندازی!  ثانیا شما باید بدانید که بنده در اینجا بدنیا آمده ام  در اینجا بزرگ شده ام یعنی تامین داده خدا هستم تو تنها لطف کن و این تامین و امنیت خدادادی ام  را  بر هم نزن، آره، و مرا به خیر تو امید نیست بد مرسان. بنده به حکم مشیت الهی و قوانین موجود کشوری و بشری حق دارم در اینجا در رفاه و امنیت و عزت و بر خورداری از حق حرف زدن در تمامی اموری که زندگی فردی و اجتماعی ام را تحت تاثیر قرار میدهد زندگی کنم که البته همه اینها بطور بی رحمانه ای از بنده و کل جامعه بومی ما سلب شده است آقای رئیس دادگستری!  آنقدر در حق ما ظلم بی حساب و کتاب شده است که حرف برای زدن فراوان داریم و این مقدار اندک تنها اولین قطرات بارانی است که میرود در آینده بطور انبوه و مستمر ببارد.

8)     جناب، شما در جریان این گفتگو چندین بار به بنده تشر زدید و ساکت ساکت کردید و اجازه حرف زدن ندادید، این در حالی است که شما از بیوگرافی بنده اطلاع کافی داشتید و خوب می دانستید که این آدم در سطح بین المللی در سمت دبیر کل یک سازمان خیلی فعال و پر سروصدا، مظلومیت  این جامعه تو سری خورده از است امثال شما ها را بی پروا فریاد کشیده است و می تواند حرفش را در هر جا به زند و از خود دفاع کند با وجود این به من تشر زدید و به شکل های مختلف تهدید کردید با این حساب معلوم نیست شما با مردمی که اصلا قادر به حرف زدن و دفاع از موقف خود در بارگاه شما نیستند چگونه رفتار کرده و می کنید و بهر حال چنین پیداست که در طول این ده سال خدمت تان در این منطقه بی حساب و کتاب در پشت این میز پر قدرت بشما خیلی خوش گذشته است و معلوم است تا کنون هیچ کسی نیامده است دو کلمه حرف حساب به شما بزند تا از این بیماری خودکامگی که به آن مبتلا شده اید پیش گیری کرده باشد.

9)     اما در رابطه با دعوای بنده با چند نفر از مسئولین پرونده ام در اداره اطلاعات زاهدان،  جهت اطلاع شما باید عرض کنم که چهار نفر از آقایان همان هائی که در ارتباط با بنده بوده اند با من درست عمل نکردند و به دلیل اینکه در اداره اطلاعات هستند و با علم به اینکه من به هیچ وجه دستم به آنها نم یرسد تعهدات شان را زیر پا گرفتند یعنی حقی را که باید بابت خسارت بمن می دادند گرفتند ولی به من ندادند و من مصر بودم که به من باید بدهند و چون من دست بردار نمی شدم اینها آمدند یک نقشه کشیدند تا بوسیله آن بنده را از مطالبه حقم منصرف نمایند و در راستای اجرای همین نقشه بود که آمدند برادر زاده ام  منصور آرمیان را که تامین داده بودند و او با اطمینان از این تامین با کمال بی خیالی مشغول تحصیل و زندگی عادی شده بود آمدند به شیوه ای بسیار زشت دستگیر کردند و تحویل شما دادند و شما هم بدون اینکه تحقیق کنید بدون محاکمه به زندان فرستادید تا من بروم به دست و پای این آقایان بیفتم و بگویم که غلط کرده ام هیچ مطالبه ای از شما ندارم و شما فقط لطف کنید این برادر زاده ام را آزاد کنید و با چنین اقدامی این آقایان به حساب خود شان گمان کردند که نیر را درست بر خال کوبیده اند  یعنی با این کار غیر قانونی و غیر اخلاقی شان هم بنده را در مقابل خود به زانو درآورده اند تا بلکه بتوانند وادار به مخبری کنند و هم از گرفتن حقم منصرف کرده باشند و این است تمام حقیقت امر،  جناب آقای محمدی رئیس داد گستری.  این اگر بی عدالتی و ظلم و زورگوئی نیست شما بفرمائید  چی هست؟  مگر ظلم و زورگوئی شاخ ودم دارد آقای رئیس؟  لذا بنده فعلا فقط خواستار روشن شدن این قضیه و رسیدن به عدالت و رفع ظلم در این پرونده هستم و بس لذا تقاضا دارم که شما بجای تهدید و ترساندن بنده و جانبداری از آنان عدالت را اجرا کنید. اینجا دادگاه است این اصلا معنی نمی دهد که شما مرتب با طرف های من تماس بگیرید که آقا چه می فرمائید با این شخص چه کار کنیم!؟ این چه نوع دادرسی است؟ شما چه نوع رئیس دادگاهی هستی؟  تو با این شخصیت دوگانه ات که تمام علائم یک آدم منافق به وضوح در شما مشاهده میشود چطور می توانی عدالت را اجرا کنی؟  اینها با اجرای این نقشه غیر اسلامی برادر زاده ام منصور آرمیان را در تاریخ نهم اردیبهشت ماه پس از ادای نماز ظهر جلو مسجد در فلکه ایران پیما دستگیر کردند، ما پس از تحقیقاتی که انجام دادیم لازم دیدیم موضوع را برای روشن شدن ذهن دادگاه طی شکایتی گزارش کنیم که بنده در تاریخ شانزدهم اردیبهشت ماه 82  یعنی یک هفته پس از دستگیری منصور آرمیان ( شماره پرونده 3496 /81 – شعبه 2 ) نامه بسیار مفصل و تندی بر علیه این اقدام ناشیانه و غیر قانونی اینها بدادگاه انقلاب اسلامی ایرانشهر نوشتم تا موضوع را رسیدگی کنند. این نامه را اگر من به یک سنگ هم نوشته بودم به حرکت درمیآمد ولی به اندازه وزوز پشه ای هم در شما اثر نکرد و باز در تاریخ 20/2/82  نامه دیگری بر علیه آقای بهرامی که عامل اجرای این بازی بوده است به دادگاه نوشتم و این شخص همان قاتل مادر من هم هست و تقاضای رسیدگی کردم باز هم مسکوت ماند و هیچ اقدامی برای جلب متهم بعمل نیامد و باز نامه ای دیگر به منظور رسیدگی امر بتاریخ 11/3/82 نوشتم ولی هیچ ترتیب اثری به هیچ یک از این نامه ها داده نشد و حالا پس از گذشت شش ماه و ده روز بلا تکلیفی و پس از ملاقات دیروز با شما و نا امید شدن از رسیدگی به این پرونده الآن دارم این نامه را بشما می نویسم تا بلکه گوشت متوجه وزوز این پشه مظلوم بشود حرکتی بکنی و دست به اقدامی بزنی.  اکر عدالتی در کار باشد وظیفه شما اینست که طرف های بنده را بیاورید به دادگاه و ما را در کنار هم باز جوئی کنید اگر من محکوم شدم تمام مجازاتی را که بمن تعلق میگیرد با جان و دل قبول میکنم و آنها هم باید چنین کنند. و گرنه من به تنهائی به سئولات هیچ بازپرسی در این دادگاه پاسخ نخواهم داد و شکایتم را در دادگاه های دیگری مطرح خواهم کرد و اگر باز هم رسدگی نشد چاره ای جز اینکه خودسرانه عمل کنیم نخواهیم داشت  و آنگاه شما اصلا حق نخواهید داشت که ما را متهم به مخالفت با نظام کنید ما مخالف آدم های بی منطق و قانون شکنی همچون شما خواهیم بود که مردم را پریشان و نظام به این مقدسی را تا این اندازه بد نام کرده اید. لطفا موضوع را کمی جدی بگیرید و تمامی مسایل ما را به روشی عادلانه و اسلامی و برادرانه حل کنید بدون اینکه بنده را مجبور به عذر خواهی از کسانی که در حق مان ظلم بی حساب کرده اند بکنی.  عملی را که شما دیروز انجام دادید و مرا مجبور به عذرخواهی کردید اصلا شایسته و برازنده یک قاضی صالح و مسلمان نیست. هیچ قاضی عادلی مظلوم را وادار به عذرخواهی از ظالم نمی کند.  اگر به عرایض بنده باز هم ترتیب اثر ندادید من مجبور به مکاتبات جدی تر و صریح تری در مرکز در سطح وزراء، مجلس، ریاست محترم جمهور و مقام معظم رهبری خواهم شد.

10) معاونت قضائی شما که پرونده بنده را به ایشان سپبرده بودید بمن گفتند که می خواهیم این پرونده شما را به بندیم و مسئله را تمام کنیم.  بنده با این فیصله خداپسندانه ایشان موافق هستم  و همان طوری که ایشان می فرمایند  بنده هم مایل به حل مسالمت آمیز و آشتی جویانه قضیه هستم اما به شرطیکه مسایل هم تمام شود و در این بین باز یک فریبکاری صورت نگیرد  و گرنه تنها با بستن پرونده ظلمی برطرف نمی  شود و حقی حاصل،  و این که نمی شود راه و رسم صلح و آشتی و بستن پرونده!  آخر با برجا ماندن مشکلاتی که موضوع شکایت است ما چگونه میتوانیم با کسانی که  اینهمه ما را به زحمت انداخته و اذیت کرده اند آشتی و روبوسی کنیم!؟

11) در پایان این مسئله را که شما همیشه به عنوان یک حربه از آن استفاده می کنید هم مطرح کنم.  هرگاه که ما از حقوق پایمال شده خود  و رفع ظلم حرف می زنیم و از خودمان دفاع می کنیم شما بلا فاصله پای نظام را وسط می کشید و ما را متهم به حمله کردن به نظام می کنید و به این وسیله می ترسانید و حق مان را زیر پا می گیرید و اذیت مان می کنید. باید عرض کنم که نظام ارث پدر هیچ کسی نیست که آنرا متعلق بخود بداند، نظام مال تمام مردم این کشور است. ما هم از نظام سهمی داریم و این سهم نباید از ما سلب شود. ما نظام را به دلیل اسلامی بودنش می خواهیم و دوست داریم و مایل هستیم که این نظام برای همیشه باقی بماند  و با اجرای عدالت در جامعه، تمایز و برتری خود را بر دیگر نظام های دنیا عملا به اثبات برساند و ملت را راضی نماید.  این همه شعار دادن بی محتوا وهی اسلام اسلام کردن متظاهرانه و نظام نظام کردن سود جویانه دیکر بس است باور کنید مردم خسته شده اند حالا کمی عمل هم بکنید، حالا کمی راست هم بگوئید. خوب شما این همه به نام نظام  و بنام اسلام در حق ما دارید بی عدالتی می کنید جز این که ما را از نظام بدبین می کنید کار دیگری که نمی کنید در حقیقت این شما هستید که دارید نظام را ضربه میزنید ولی کاسه کوزه اش را دارید سر این و آن می شکنید، آخر چرا از خدا نمی ترسید؟ لذا وقتی که ما اعتراض می کنیم اعتراض مان به ان دسته از مسئولینی است که مصدر ظلم و بی عدالتی هستند و نه نظام.  توضیخ اضافی اینست که ما  نظام، مقام معظم رهبری و دیگر مسئولین صادق و خدمت گذار را دوست داریم و می خواهیم خدماتی هم در راستای اهداف نظام و آنها انجام دهیم و وجداناٌ متعهد هستیم که در این زمینه هیچ خیانتی نکنیم. شما بعنوان یک مسئول اگر حرف و قول ما را باور ندارید تمام دستگاه اطلاعاتی کشور را بطور شبانه روزی و مستمر در جهت گرفتن مدرک خیانت در اطراف ما بسیج کنید اگر سند و مدرکی که دال بر خیانت به نظام باشد بدست آمد هر سزائی که لازم است بدهید قبول است ولی اینکه بدون هیچ دلیل و مدرکی هر روز وهر شب الکی ما را سیخونک بزنید و به شکل های مختلف همانند گذشته اذیت کنید و فراری دهید و راه های زندگی کردن آبرومندانه را به روی مان به بندید این را ما قبول نداریم و عکس العمل مناسب حتماٌ نشان خواهیم داد و نشان دادن چنین عکس العمل هائی بحکم قوانین موجود کشور حق مسلم ماست. مثلاٌ نوشتن این نامه یک عکس العمل است اگر شما آن طور رفتار نمی کردید من هرگز این طور نامه ای نمی نوشتم.

12) نامه های فوق الذکر را که بنده بشکل شکایت به آن دادگاه محترم نوشته ام از فحوای حرف هائی که میزدید چنین بر میآمد که در پرونده ها نیستند لطفاٌ دستور فرمائید این نامه ها را در هر گوشه کناری که گذاشته اند جمع آوری کرده پس از ثبت در دفتر اندیکاتور در پرونده شماره 4/298-82 شعبه 4 متعلق به اینجانب محمد آرمیان و در پرونده 3496/81 در شعبه 2 متعلق به منصور آرمیان ضمیمه نمایند تا قاضی رسیدگی کننده با مطالعه این نامه ها تمام جریان را بداند و حکمی یک طرفه و غیر عادلانه صادر نکند. این نامه را هم دستور فرمائید پس از ثبت در دفتر، ضمیمه هر دو پرونده فوق الذکر نمایند.

      بنده آثار این رفتار نادرست و غیر عادلانه ای را که شما در حق بنده انجام دادید پس از نوشتن این نامه از ذهنم پاک خواهم کرد و دعا میکنم که خداوند همه ما و شما را براه راست رهنمون گردد وبه بخشاید.
در پایان احتراماتم را به پذیرید،
والله ولی التوفیق.......

محمد آرمیان
آ
آدرس تلفاکس:- 2225128-0547
رونوشت:-

1)     جناب حاجی آقای سلیمانی نماینده محترم مقام معظم رهبری – زاهدان

2)     مقام محترم مدیریت کل اداره اطلاعات استان- زاهدان.

3)     جناب آقای ستوده مقام محترم مدیریت کل دادگاه های استان.

4)     حاجی آقا نور محمد ربوشه نماینده محترم مردم شهرستان ایرانشهر.

5)     ریاست محترم اداره اطلاعات شهرستان ایرانشهر.

6)     فرماندار محترم شهرستان ایرانشهر.

7)     جهت درج در پرونده انجانب بشماره 4/298/82 در شعبه 4.
8)      
9)     جهت اطلاع و استحضار بعضی از شخصیت های مورد وثوق.



تا اینجا به وبلاگ وتواجهی، فیسبوک  و تویتر ارسال شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر