بنام الله مقتدر
شعر از : محمد آرمیان
با تو ام ای بلوچ
با تو ام ای بلوچ
با تو بی حال
غافلی جمله حقوقت همه شد پامال
ساده دل بودی و
خوشحال ز حال
گجر از دست ربودت همه ثروت و مال
گشتی غافل ز مسایل
شدی بد حال
قامتت بین که دولا گشته چو دال
تو که بلبل
صفتی پیش
عیال
نزد مامور حکومت چرا هستی لال
خواب خرگوشی و غفلت
دیرینه و حال
گشته ترا باعث این رنج
و ملال
مه نشین عاطل و باطل
مزن اینهمه فال
خیز و پیکار بکن همچون رستم
زال
جوینده و یابنده بشو نیک خیال
مرد رزمنده بشو اینهمه بیهوده منال
تردید مکن پوزه ظالم
بر خاک بمال
بزنش تو دهنی مدهش هیچ مجال
ورنه سختی کندت، قیل
و مقال
پرس و جویت بکند سخت سئوال
برتو مسلط گردد همه
وقت و همه حال
بیش از این هم بکند حق تو را پامال
اینهمه بخل مکن چه
کنی اینهمه مال
خرج کن بهر هدف ورنه شود پامال
برباید ز کفت مال یک ظالم
خوشحال
تو بخیل بچه بمانی همه عمرت بد حال
چه بگویم بتو دیگر ای الکی خوشحال
همتی کن بگشا سوی هدف این پر
و بال
بدوان ای بلوچ اسب
امل سوی شمال
مطمئن باش که محفوظ بمانی ز زوال
تو اگر دوست منی پس
مکنم هیچ سئوال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر