۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

قسمت چهارم از کتاب " تخریب گورناگ " - تالیف: محمد آرمیان


قسمت چهارم از كتاب: تخريب گورناگ


گزارش بخشدار راسك
(به مسئولين امنيتي) از وضع منطقه

     اين متن تجزيه و تحليل گزارش دستنويس بخشدار راسك است كه براي مسئولين امنيتي و مقامات بالاتر خود فرستاده است و بقول خود ايشان سلسله بحثهائي است كه در رابطه با مسايل منطقه انجام داده است. انكسي كه بطور پنهاني از اين گزارش فتو كپي گرفته فقط توانسته است چهار صفحه از اين گزارش را با عجله فتو كپي كند كه يك صفحه آن دوبار فتو كپي شده يعني در واقع سه صفحه از اين گزارش فتو كپي شده بدست ما رسيده است و معلوم نيست مجموعا چند صفحه بوده است ولي همين مقدار ناقص هم نشان ميدهد كه دولت جمهوري اسلامي براي مردم بلوچ چه نياتي دارد و طرز رفتار كارگزاران آن نسبت به اين مردم چگونه است و چه اهداف ضد بشري را دنبال ميكنند كه براي مردم بلوچ بخصوص و براي هر انسان صاحب وجداني بطور عموم توجه طلب است تا از نابودي انسانيت در اين خطه از كره زمين جلوگيري لازم بعمل آيد.
متن گزارش بخشدار
راسك

بسمه تعالي
بررسي مناطق آلوده و بحران زا
     مناطق آلوده و بحران زا در ابتداي حاكميت نظام، منطقه لاشار و نيكشهر و حومه بود. همانطوريكه در بحث گذشته يادآوري كرديم از سال 58 و آن جلسه خوانين و تشكيل جمبا و خلع سلاح پاسگاههاي پيپ و اسپكه و شارك و ساربوگ و كشته و مجروح  شدن كلي نيرو از نيروهاي ژاندارمري و بالاخره عمليات نظامي گسترده در كل منطقه لاشار و پرداختن نيروهاي نظامي و انتظامي نظام اسلامي كه در مرزهاي جنوب و غرب كشور حضور آنها مورد احتياج بود به مسئله نا امني و تحركات ضد امنيتي خوانين مشغول بودند.  از سال 64 تا اواخر سالهاي 67 سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با ايجاد قرارگاههاي مختلف عملياتي در سطح منطقه لاشار تامين امنيت اين منطقه و قلع و قمع خوانين و اشرارهاي وابسته به خوانين پرداخت و با انهدام نيروهاي بسيار زيادي از آنها بالاخره موفق به بيرون راندن كليه عناصرشرور از خاك ميهن اسلامي شدند. نيروهاي شكست خورده خوانين با بازگشت به دامان اربابان شان در بدترين شرايط  روحي ديگر تاب و توان بازگشت به ايران را جهت نا امني  نداشته و بالاخره پس از ترور محمد خان مير لاشاري در فرودگاه كراچي و بازگشت مجدد وي به لندن بكلي ابتكار عمل را از دست اين جبهه مخالف خارج ساخته و بالاخره با كنار گذاشتن محمدخان لاشاري از رياست و فرماندهي جمبا و روي كار آمدن محراب طاهرزهي و زبوني وي در نهايت و تقاضاي تامين و اخذ امان نامه مسئولين گذشته جمبا بهرام خان شيراني و نيروهاي تحت امر و علي خان ميرلاشاري فرزند محمد خان ميرلاشاري و تنها ماندن و خالي شدن صحنه از نيرو هاي عمل كننده و بيشتر خوانين و خود مهراب طاهرزئي هم بهمين دليل از سمت خود استعفا و بالاخره طومار جمبا بهم پيچيد. يكي ديگر از مناطق آلوده اي كه خوانين باني و باعث آن بودند مناطق حوزه زاهدان منطقه شه بخش ها يعني چاه احمد و قلعه بيد با حضور حاجي بلوچ خان شه بخش و ديگر خوانين وابسته به استكبار از طايفه شه بخش و منطقه حصاروئيه و نصرت آباد و رود ماهي با حضور نورمحمد شهلي بر (ناروئي)، حاجي گزي، منصور، سعيد و برادران كه تمامي اين مناطق بحمد الله ... ( صفحه اول اين گزارش درهمينجا تمام ميشود و جمله اي كه در صفحه بعدي ميآيد با استمرار موضوع همآهنگي ندارد و به اين معني است كه صفحه دوم آن قتو كپي نشده است. در اول صفحه بعدي كه در دست ماست موضوع اينطور ادامه پيدا ميكند) :
 ... و حمايتي كه استكبار جهاني از وي بعمل ميآورد و اعتلافي (ائتلافي) را كه قرار است استكبار با حضور وي و كليه نيروهاي مخالف حتي منافقين بوجود بياورد از ايشان بتي ساخته ميشود كه گرمي بخش محفل كور مخالفين و منافقين با پرچمداري فرقه ظاله وهابيت خواهد شد. ( احتمالا اشاره به فعاليتهاي مرحوم مولوي عبدالملك ملازاده ميكند). ايشان در سفرهائي كه با كشورهاي حوزه خليج فارس و عربستان سعودي انجام داده اند قول مساعدت وهمكاري و حمايت بي حد وحصر را اخذ نموده و قرار است وي را در اين مهم ياري رسانند و اگر بخواهيم با چشم باز تحولات اخير در پاكستان و افغانستان طلباء حضور بيگانگان و كشورهاي استكباري و سياست گذاريهاي دراز مدت آنها در مقابله با حاكميت نظام اسلامي را مورد بررسي قرار دهيم آنكاه به سادگي از كنار خطر ايجاد شده توسط اين ...( در اينحا يك كلمه خوانا نيست) يعني روحانيت اهلسنت نخواهيم گذشت. امروز پتي محمد نقشبندي امام جمعه اهلسنت راسك براحتي از نحوه شهادت !!! مولوي عبدالملك ملازاده و جمشيدزئي سخن بميان ميآورد و قضيه مسجد فيض مشهد و مسجد مكي زاهدان را علنا فاجعه ميخوانند بدور از وابستگي وي از وهابيت نبوده و نيست. مولوي پتي محمد در سالهاي گذشته با جذب كمكهاي مليوني كشورهاي حوزه خليج فارس براي ساخت كانون فرهنگي تبليغي اهلسنت( وهابيت) در راسك را پايه ريزي نموده است و قرار است اين مسجد و كانون فرهنگي تبليغي اهلسنت در راسك با مساحتي حدود سه هزار متر مربع كه اگر تمامي سني هاي راسك و پيشين را جمع كنند پر نخواهد شد را احداث كند كه كارهاي اوليه و فونداسيون و پي ريزي به پايان رسيده و كار ساختماني آن شروع شده است. مولوي هاي سرباز مولوي تاج محمد و مولوي مصلح الدين در سرباز هركدام با ايجاد شبكه هاي مخفي و مخوف سعي در جذب، سازماندهي و ساماندهي و مقابله با اهداف رژيم را دنبال ميكنند. مولوي باتك احتمالا مولوي شيرمحمد يا شيردل امام جمعه باتك نيز با همين هدف دست تاج محمد را فشرده و كليه مسايل شان را كنار گذاشته و با هم همسو شده اند (اختلافات قبل خودشان) . پس نتيجه ميگيريم امروز مناطق بحراني سرباز و حومه راسك و پيشين خواهند شد و اين بحران بمراتب از بحرانهاي گذشته وسيعتر و بدليل اعتقادي بودن خطرناك تر است. اگر خوانين تا ديروز براي حب جاه و مقام و منصب خود با دولت درگير بوده و شكست خوردند امروز مولوي ها با بسيج كليه امكانات … (دراينجا صفحه تمام مبشود و در صفحه بعدي موضوع باز هم منطبق با استمرار جمله نيست يعني يك صفحه يا چند صفحه باز فتوكپي نشده است و اين آخرين صفحه اي است كه در دست ماست كه اينطور آغاز شده و ادامه پيدا ميكند):
 … " تبليغي خود مقاصد آنها را بقصد قربت انجام خواهند داد. براي خوانين شكست يعني نابودي و اضمحلال در نهايت تسليم وبندگي ولي براي مولوي ها شكست يعني ابتداي حركت وشروع مبارزه زيرا اين حركتها را حركتهاي جهادي ميدانند و قلمداد مينمايند پس اگر عينك واقع بينانه اي به چشم داشته باشيم بدرستي خطر حركت جديد را با گوش جان لمس خواهيم كرد. بلوچستان امروز آبستن حوادث است، حوادثي تلخ و ناگوار براي نظام و شيعه.  از مناطق آلوده ديروز فقط نامي و از خوانين ديگر نشاني در اقدامات ضد امنيتي وجود ندارد. گورناگ با حضور حاجي ملا كمال صلاح زئي و صوفي حسين صلاح زئي كه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون سهم بسزائي در ايجاد نا امني داشته و دارند عامل مولوي ها و روحانيت اهلسنت هستند. سرنگون كردن هليكوپتر هوانيروز و شهادت خلبان در سال احتمالا 70 بدست همين افراد صورت گرفت و گروگان گيري برادران پليس راه ژاندارمري در همان سال نشان از جسارت و ماجراجوئي ملا كمال صلاحزئي و صوفي حسين ميباشد. اين دو نفر در گذشته كه بحث خوانين مطرح بود آنها آنروز وصل به روحانيت اهلسنت بودند وامروز همدست و همنوا با مولوي هاي سرباز و احتمال اينكه اينها روزي شاخه نظامي مولوي ها را بعهده بگيرند وجود دارد. قادر آباد و پركستان حوزه نفوذ و گسترش اقاي صوفي خدابخش كه تاكنون بعنوان سردار از دو طرف هم با دولت بوده وهم با خوانين و مولويها در ارتباط بوده است. پسر صوفي خدابخش مولوي ميباشد كه ايشان هم ميتواند د ر آينده مسئله دار شود ولي منطقه قادرآباد و پركستان نيز از دير باز بحراني بوده و ميتواند از مناطق آلوده قلمداد شود زيرا حرف شنوي عجيبي صوفي خدابخش از مولوي ها و روحانيت اهلسنت دارند. منطقه كوه ون مركز حوزه هاي علميه اهلسنت در اين آبادي ميباشد و مولوي عبدالرحمن نقشبندي در اين محل ساكن است وي از علماي برجسته و بزرگ اهلسنت ميباشد( منظورش حضرت مولانا محمد عمرصاحب ميباشد - مؤلف) كه صاحب فتوا و درجه اجتهاد را دارا ميباشد. اكثر مولوي ها و ملاهاي بلوچستان در اين حوزه علميه درس خوانده و از ايشان كسب علم نموده اند. نامبرده تاليفات زيادي در مذهب اهلسنت و جماعت دارند و كتابي هم در رد ولايت فقيه برشته تحرير درآورده و ظاهرا هم با وهابيت بشدت مخالف است ولي همانگونه كه مطرح شد در اين حوزه هم مثل ديگر حوزه هاي اهلسنت نا خودآگاه عقايد وهابي ها تدريس ميشود و از گوشه و كنار استان و كشور پهناور اسلامي مولوي ها ... ( اين صفحه دستنويس در همينجا تمام ميشود و معلوم نيست كه دنبال آن چند صفحه ديگر هست و جناب بخشدار در آنها چه كشفيات مهم ديگري كرده و چه مشورتهائي براي سركوب مردم بلوچ به روساي خود داده است) .
  حالا توضيحات ما بر اظهارات بخشدار:
     اول لازم است كه مراتب قدرداني خود را به ايشان اعلام وتقاضاي ترفيع رتبه براي اين بخشداردلسوز نسبت به مردم محرومش را از جناب استاندار بكنيم:
     جناب آقاي استاندار بلوچستان!
     همانطوريكه اين گزارش و گزارشهاي ديگري از اين نوع را از برادر بخشدار بلوچ مان دريافت كرده ايد و بدون توضيح  واضح است كه اين گزارش جناب بخشدار چون پر از نگرش منفي و بد نيتي براي اهلسنت و مردم بلوچ است هر خواننده اهلسنت و بلوچي را هرچند هم كه آدمي بي تفاوت و بي حس باشد باز هم بطور ناخواسته متاثر كرده و به چندش و انزجار در ميآورد. چشم بسته پيداست كه ايشان انساني كاملا مستعد براي فتنه گري و دسته خوبي براي تيشه جهت زدن بر ريشه خويش است يعني قوم خويش و لذا بدون شك مورد نياز شديد نظام ميباشد. ايشان با اينهمه خوشرقصي ببخشيد خوش خدمتي براي نظام و اطهار انبوه معلومات مشبوه و كشفيات محير العقول و توصيه هاي عجيب و غريبش كه همه اش جز معجوني از خرفتي و حماقت محض در جهت سركوب قوم مظلوم خودش نيست بدينوسيله ضمن اعلام مراتب تنفر و انزجار شديد مردم بلوچ تائيد و تصديق ميكنيم كه جناب بخشدار حقا استحقاق دارند ارتقاء مقام پيدا كرده به فرمانداري ابرقو منصوب شوند و بجاي رقصيدن در صحنه سياست و ريختن آبروي خود و خون علماء اهلسنت بدست نظام اهل خشونت بهتر است كه در صحنه فلاحت سرگرم عمل شده و در آنجا چغندر بكارند و قند فراوان حاصل كنند و شيرين كام باشند اين برايش بهتر از محو كردن قوم خويش است در بلوچستان از صفحه هستي. مستدعي است كه به اين مختصر تقاضاي ما مردم مصيبت زده و محروم و تحت تبعيض بلوچ هرچه زودتر ترتيب اثر داده و نيك نيتي خود را درحق ما تشنگان عدالت به اثبات برسانيد وگرنه ما هم مثل آنها ناگزير خواهيم شد كه عادل بودن نظام را با ديده شك بنگريم . پيروز باد انسانيت. زنده باد عدالت. مرده باد ديكتاتوري و رذالت. امضاء
به نمايندگي از همه آنهائيكه جناب بخشدار راسك در گزارش خود از آنان اسم برده و در حق شان ابراز احسان و برادري و لگد پراكني كرده است.
********


          اينك تفسير مختصري بر گزارش برادر بلوچ بزعم خود زرنگ، تحصيل كرده و بخشدار شده مان بعمل ميآوريم و حيف است كه اين گزارش ناقص بدست مان رسيده اگر كاملش ميرسيد خدا ميداند كه چه كشفيات ديگري درآن مشاهده ميكرديم.
     بيش از بيست سال است كه ما با شيوه هاي مختلف با رژيم درگير بوده ايم تا به مسئولين رده بالاي نظام بفهمانيم كه مردم بلوچ هم ايراني هستند و تقاضاي عدالت اينست كه امور بلوچستان به خود مردم بلوچ واگذار شود و بخاطر همين تقاضاي حق طلبانه شديدا و مستمرا تحت تعقيب اداره اطلاعات رژيم بوده ايم. پس از جار و جنجنال شبانه روزي ما و با روي كار آمدن آقاي دكتر محمد خاتمي كه وعده مشاركت مردم بلوچ را در امور حكومت داده است، آمده اند چند نفر بلوچ را در تمامي سطح استان به پستهاي بخشداري و پست هاي بي ارزش و كوچك ديگري گمارده اند ولي به بينيد با چه شرايطي!  وقتيكه به بلوچ يك پست ميدهند سعي ميكنند او را از تمامي خصايص اخلاقي و انساني تهي كنند. ذره اي از آزادگي كه حق مسلم هر انساني است در او باقي نمي گذارند. او را موجودي بتمام معني سرسپرده و كر و كور و مطيع مطلق نسبت به رده بالاتر از خود ميكنند. به خود دشمني و بيگانه پرستي اش حتما بايد مطمئن شوند تا آنگاه بتواند پستي در حد پست بخشداري يا رئيس يك اداره غير مهم در سطح بخش و پائين تر را احراز كند. ما كي چنين درخواستي كرده بوديم كه پستهاي استان را به بلوچها بدهيد و در مقابل آدميت و آزادگي را از آنها سلب كرده و بكار انهدام و امحاء قوم خود بگماريد؟ چرا يك بخشدار و يا كارمند ديگر بلوچ را در جهت احياء حقوق پايمال شده مردمش كه تحت تبعيض شديد و رنج و عذاب بي حد و حصر بسر ميبرند اجازه فعاليت نميدهند و مجبورشان ميكنند كه فعاليت هاي غلطي از اين نوع را بكنند كه اين برادر بخشدارمان كرده است تا پستش از دستش نرود. يك چنين سياستي اگر ظلم نيست پس چيست؟ وقتيكه گزارش اين بخشدار بلوچ را با دقت مورد توجه قرار ميدهيم مي بينيم كه ايشان بجاي پرداختن به مشكلات عديده و روزمره مردم در حوزه خدمتش وارد صحنه سياست شده و به خوشرقصي پرداخته و دست به رقصي تند و ديوانه وار زده است آنطور كه مولان رومي گفته است :
دستي به جام باده و دستي به زلف يار
رقصي  چنين ميانه  ميدانم آرزوست
در اين رقص سياسي مي بينيم كه بخشدار بلوچ ما در يك دستش جامي را دارد كه در آن خون مبارزين ملت بلوچ و اهلسنت است و دست ديگرش را هم به قصد نوازش با زلف رژيم مشغول كرده است تا با  لذت امتزاج اين دو عنصر مدهوش كننده، خود را پيروز و موفق و سرمست نگهدارد و فرشته سعادت را كه براي ايشان همان پست بخشداري است همچنان در آغوش خود محكم بفشارد. گاهي جام خون اهلسنت را مستانه سر ميكشد و آنرا جايز ميداند كه وهابي هستند و گاهي هم چنگ در زلف (يار) رژيم انداخته نوازش و تشويق به خشونتش ميكند براي ريختن خون اين مردم و اهلسنت. ولي چنين پيداست كه ايشان رقاص تازه كاري است چون ناشيانه ميرقصد و مشاهده كننده مي بيند كه در اجراي اين رقص ناشيانه اش هربار كه بدورخود ميچرخد بجاي قر دادن به كمرش به چپ و راستش و پس و پيشش لگد ميپراند.  لگدش را گاهي متوجه سردارها ميكند و گاهي متوجه مولوي ها، گاهي وهابيت را تيپا ميزند و گاهي استكبار جهاني را.  گاهي بطرف مولوي تاج محمد ميپرد و گاهي به مولوي پتي محمد نقشبندي كه مثلا چرا مسجدي با مساحت سه هزار متر مربع پي ريزي كرده و ميخواهد آنرا تبديل به مركز تبليغات وهابيت كند و بدينگونه زنگ خطر را در بيخ گوش مسئولين متعصب شيعه محكم به صدا در مياورد تا اين مركز خطرناك را هرچه زودتر منهدم كنند. بدبخت دارد از كاه كوه ميسازد .  هر احمقي ميداند كه "شيعه" با مسجدي كه مولوي فتح محمد با بودجه مليوني اش در شهرك كوچكي مثل راسك ميسازد تا مسلمانان محل در آن عبادت خدا را بكنند بخطر نمي افتد. چون " شيعه " مثل اهل سنت يتيم و بي سرپرست نيست. شيعه در ايران صاحب يك حكومت است كه با بودجه چندين صد ميليارد توماني مختص تبليغاتش داراي دهها  فرستنده دوربرد راديو و تلويزيوني محلي و بين المللي (ماهواره اي) است و بطور بيست و چهار ساعته با دهها زبان مختلف برنامه مذهبي پخش ميكند. لذا بهتر است حناب بخشدار سخت دلسوز شيعه زياد نگران به خطر افتادن "شيعه" نباشد چون با درست شدن مسجدي بدست مولوي پتي محمد در راسك كه حق حرف زدن در بين هم مسلكان خودش را نيز شما از او گرفته ايد شيعه بر نمي افتد و لازم نيست جناب بخشدار بلوچ با چنين كوششهاي سفيهانه اي اهلسنت بلوچ را اينقدر غير مسئولانه زير گيوتين تيز رژيم قرار بدهد. اهلسنت در پي نابودي شيعه نيست بلكه اين حكومت شيعي و عوامل بي تقواي آن هستند كه در فكر نابودي مذهب اهلسنت هستند و شب و روز نقشه ميكشند كه اين مردم را چگونه و با چه ترفندهائي از مذهب خود جدا كنند، آخر چرا؟ اين كاملا معلوم است كه اهلسنت در ايران در حالت تدافعي هستند و نه تهاجمي. اگر اهلسنت گهگاهي دست وپائي تكان ميدهند بخاطر حمله به شيعه نيست بلكه بخاطر دفاع از حفظ موجوديت خويش است چون آنها بلحاظ مذهبي و قومي خود را از دست اين رژيم متعصب سخت در خطر مي بينند و مجبور هستند از خود عكس العملي نشان دهند هرچند ناچيز ولي همين هم براي آنها قابل تحمل نيست. پس جناب بخشدار كه حقوقش را از محل مالياتهاي اين مردم دريافت ميكند و وظيفه اش هم قانونا خدمت به اين مردم است اگر خدمتي از دست شان ساخته نيست  فقط لطف كنند و بد مرسانند چون مردم بلوچ را بخير چنين فرزندان از خود بيگانه گشته اي اميد نيست و اگر ايشان كارهاي اطلاعاتي را بخود اداره اطلاعات واگذار كنند وآسوده و بي دقدقه سر جاي خود بنشينند و خيال شان را راحت كنند برايش بهتر است و بدانند كه شيعه از دست اهلسنت بر نميافتد اگر هم بر افتد بدست خود همان شيعه هائي بر خواهد افتاد كه با نام شيعه آنچنان كارهاي غير انساني و ظالمانه اي دارند انجام ميدهند كه از دست كفار هم ساخته نيست كه خود شيعه هاي معتدل نيز از آن متنفرند و ميخواهند از اينهمه منافقت و دوزوكلكي كه بعضي ها در اين مذهب بوجود آورده اند خود را نجات داده و از مذاهب ديگر اسلام مذهبي را اختيار كنند كه در آن جز صداقت و پاكي و سادگي و عدالت خبري از منافقت و آرسن لوپن بازي و پشت هم اندازي و دوز و كلك نباشد. پس سردادن چنين رجزهائي جز يك ايراد بني هندلي به مولوي پتي محمد و مولويهاي ديگر و جز يك خوشرقصي بزرگ براي كسب مقام و از طريق آن جمع جيفه مردار دنيا نيست. جناب بخشدار در چرخشي ديگر در امتداد قرص شان در مورد مولوي پتي محمد اينطور لگد ميپراند : " امروز پتي محمد نقشبندي امام جمعه اهلسنت راسك به راحتي از نحوه شهادت !!! مولوي عبدالملك و جمشيد زئي سخن بميان ميآورد و قضيه مسجد فيض مشهد و مسجد مكي زاهدان را علنا فاجعه ميخوانند بدور از وابستگي وي به وهابيت نبوده و نيست". ( بله، حتما چنين است. كشتن علماي اهلسنت را نبايد فاجعه خواند و به خوشخدمتي ايشان هم نبايد كم بها داد چونكه ايشان بحساب بخشدار چيز فهم و پخته كار رژيم هستند و وفاداري ايشان ايجاب ميكند اين قتلها را كه بشكل لكه هاي ننگي بر چهره رژيم باقي مانده است با اينطور اظهارات كه حيثيت رنگ و روغن را دارند پاك نمايد تا چهره اي معصوم و مقدس و دوست داشتني از رژيم براي مردم ترسيم كند. مولوي پتي محمد حالا برچسب وهابيت را خورده است يا بترسد و از ساختن مسجدش صرف نظر كند و يا خود را براي ترور شدن آماده نمايد تا ترفيع درجه جناب بخشدار به تاخير نيفتد- اظهار نظر نويسنده) .  ايشان مولوي پتي محمد نقشبندي را مورد انتقاد قرار ميدهند كه چرا جرات كرده و براحتي حرف از شهادت مولوي عبدالملك و مولوي جمشيدزهي زده است و انهدام مسجد فيض مشهد و بگلوله بستن مسجد مكي زاهدان را بدست جناح خاصي از نظام فاجعه خوانده است. ( فاجعه مگر شاخ و دم دارد افلاطون!). با اين اظهار نظر در واقع ايشان اين را ميخواهد بگويد كه مولوي عبدالملك و مولوي جمشيدزهي كه كشته شده اند حق شان بوده چون رژيم آنها را كشته است و كشته شدگان بدست رژيم نمي توانند شهيد باشند و مولوي پتي محمد بنابراين به چه حق و به چه جراتي قتل اينها را شهادت!!! مينامد؟  مگر جناب بخشدار را كه همچون شمشير معلقي بالاي سرش آويزان است و هر لحظه ممكن است كه بر گردنش فرود آيد نمي بيند كه اينقدر جسور شده قتل علماي اهلسنت را فاجعه ميخوانند!  تخريب مسجد اهلسنت مشهد را و گلوله باران كردن مسجد مكي زاهدان را كه رژيم كرده آقاي مولوي پتي محمد چطور جرات ميكند و فاجعه ميخواند!  ( خوب آدم! تو براستي نميداني كه اينها فاجعه است و يا اينكه خود را به ندانمكاري ميزني!؟ اين اعمال نه تنها فاجعه بلكه جنايت هم هست، تو بگو اگر فاجعه نيست پس چي هست؟ مگر اينها قاتل بوده و بجرم قتل كساني ديگر كشته شده اند كه شهيد نيستند!؟ آخر اينها به چه جرمي كشته شده اند، بگو؟ آيا جرمشان غير از اين بوده است كه گفته اند كه ما هم انسان و همچون شما صاحب حق هستيم/ مذهب ما و هويت خدادادي ما را از بين نبريد؟ آيا در مذهب شيعه كسي را كه از حقوق انساني اش دفاع ميكند  مي كشند؟ شيعه اگر سني را بكشد فاجعه نيست و فقط اگر سني از خودش دفاع كرد و شيعه كشته شد فاجعه است، كجاست انصاف تان؟ چرا اينقدر خودخواه و خودفريب و مغرور شده ايد مگر از خدا نمي ترسيد؟ ( آقاي بخشدار در اينجا قدرت رژيم را به نمايش ميگذارد يعني ميخواهد بگويد در هر حال حق با رژيم است چون زوردارد و همين است كه هست، هركسي مي پسندد به پسندد و هركسي هم كه نمي پسنددد نه پسندد به درك! چون ايراد بني اسرائيلي ميتوانيم بگيريم ميگيريم. ايراد بني اسرائيلي يعني چه؟ اين حكايت روشن ميكند كه ايراد بين اسرائيلي يعني چة :  يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود. روزي گرگي تشنه،  لب جو رفت كه آب كوفت كند ديد كمي پائين تر از او بره اي مشغول آب خوردن است. پيش خودش گفت كه خدا بدهد بركت!  اين بره را بايد بخورم اما فكر كرد كه بهانه اش چي باشد. بهانه به ذهنش رسيد. شروع كرد به گلالوده كردن آب و صبر كرد تا آب گلالوده شده برسد به بره. بره ديد كه گرگ آب را گلالود كرده است ولي چون از او ميترسيد اعتراضي نكرد اما  خود گرگ رو به بره كرده و گفت آهاي يابو! مگه كوري نمي بيني كه من اينجا دارم آب ميخورم و تو داري آب را گلالود ميكني؟ بره با ترس گفت كه حضرت گرگ! آب گلالود كه از طرف شما دارد به طرف من مي آيد. گرگ با خشم گفت خفه شو بي تربيت! حالا كار بجائي رسيده كه زبان درازي هم ميكني!؟ پريد و افتاد به جان بره و تكه پاره كردش و خورد. حالا مي بينيم كه رابطه نظام جمهوري اسلامي  با اهلسنت و ملت بلوچ دقيقا عين همين گرگ و همين بره شده است. امروز در قلمرو حكومت شيعي ايران ايراد بني اسرائيلي امري عادي و روزمره و متداول شده است. حرف حساب زدن موقوف است چون نظام نظام زور است و زبان سرخ را ميتواند از هر حلقومي بيرون بكشد و مولوي پتي محمد و مولوي هاي ديگر اگر خفه شوند و حرف از مذهب خود نزنند و مثل آدمهاي چيز فهم و عاقل، مردم خود را براي قبول تشيع آماده نمايند براي شان بهتر خواهد بود و اگر اين خواسته رژيم را نپسنديدند بزور به آنها پسندانده خواهد شد و چنين است ايراد بني اسرائيلي! ).  درجائي ديگر بخشدار با هوش و فهميده ما مبارزات حق طلبانه محمد خان ميرلاشاري را كه براي نجات قومش از يوغ تعصب قومي فارس انجام داده منسوب به استكبار جهاني ميكند و ترور ايشان را در فرودگاه كراچي با خوشحالي ياد ميكند. ( خوب شد كه بحشدار بمردم اطلاع داد كه ترور محمد خان ميرلاشاري توسط رژيم انجام شده است و نه مخالفي ديگر. اعتراف يك بخشدار به تروريست بودن رژيمش.
     جناب بخشدار! حواس تان جمع باشد كه در اينصورت نه تتها مولوي پتي محمد بلكه فرد فرد مردم بلوچ و اهلسنت ايران حق بي چون و چراي شان خواهد بود كه با فرياد بگويند كه رژيم جنايت كرده، فاجعه كرده است كه مرحوم مولوي عبدالملك ملازاده و مرحوم مولوي عبدالناصر جمشيدزهي و ديگر علماي اهلسنت و محمد خان ميرلاشاري را شهيد كرده است. اما محمد خان ميرلاشاري شهيد زنده اين ملت مظلوم و مقهور است چون خداوند او را از اين جنايتي كه آقاي بخشدار اعترافش را ميكند نجات داده و گويا هنوز زنده و فعال و سرحال است. در اينجاست كه مي بينيم جناب بخشدار با يكدست جامي را سرميكشد كه باده آن خون برجسته ترين شهيدان اهلسنت و ملت بلوچ است و با دست ديگرش دارد با زلف يار (رژيم) بازي ميكند كه بنازم نگاه تند از چشم سرخت را كه دست و پاي موش و جگر جوجه را در جا به لرزه درميآورد!  بكش زيباي زورمندم كه كشتن حق تست و كشته شدن حق بلوچ و اهلسنت و نگران نباش كه همه اينها اصلا فاجعه نيست خوشگل شمشير بدستم، روزي رسان تيز پنجولم! من بخشدار كشته و مرده ضرب شصت تو ام، بنازم ضرب شصتت را كه هرجا فرود ميآيد خون كشته اي چند را در جام من تبديل به باده ميكند ومن ميشوم شاد و سرمست. پس تو روح مني، جان مني، عشق مني خامنه اي. چه زيبا ميكشي اين بلوچهاي وهابي را. باز هم بكش كه شمشير ابرويت تيزتر از آنست كه باين زوديها كند شود و هركس كه اين اعمال اسلامي و جنتي ات را جنايت بنامد يقه اش را خودم آنچنان خواهم گرفت كه يقه مولوي پتي محمد را گرفته ام.  بخشدار بلوچ بيگانه شده از خويش دانسته يا ندانسته دارد رژيم را تشويق به كشتن مردم بلوچ و اهلسنت ميكند، بكش كه خوب ميكشي چون كسي را جرات آن نيست بگويد كه شمشير پشت چشمت ابروست!  و باز بسراغ مولوي هاي سرباز ميرود و ميگويد : " مولوي تاج محمد و مولوي مصلح الدين كه هركدام با ايجاد شبكه هاي مخفي و مخوف سعي در جذب، سازماندهي و سامان دهي و مقابله با اهداف رژيم را دنبال ميكنند " .  ( مقابله با كدام اهداف رژيم را، جناب بخشدار!؟) آيا اين اهداف همان اهداف برانداختن و محو سنيت و بلوچيت در داخل مرزهاي ايران نيست؟ اگر نيست پس چرا اينهمه بدنبال مولوي ها و سردارها و ديگران افتاده اي و نميگذاري كسي در اطراف خودش تكان بخورد و چهارچشمي مواظب اين و آن هستي و بمحض اينكه چمشت به كسي ميافتد كه دستش را بطرف سرش ميبرد تا بخاراند تو بلافاصله شروع به نتيجه گيري كرده و خطر بزرگي را كشف ميكني و گزارش همراه با مشوره هاي احمقانه به مسئولين رژيم ميدهي كه خطر را با چشم خودت ديده اي. همه مواظب باشند چون چشمت بكسي افتاده است كه دستش را بطرف سرش برده است و نتيجه گيري ميكني كه منظور اين شخص بدون شك اين بوده است كه ميخواهد توي سر رژيم بزند چون دستش بطرف سرش رفته است. بخشدار خوشرقص و تحليل گر در چنين حالاتي حتما مصر است كه وضع را مشكوك و خطرناك ارزيابي كند و از كنار چنين خطرهاي بزرگي به آساني نگذرد!  و باز اضافه ميكند كه : " مولوي باتك احتمالا مولوي شيرمحمد يا شيردل امام جماعت باتك با همين هدف دست تاجمحمد را فشرده و كليه مسايل شان را كنار گذاشته و با هم همسو شده اند (اختلافات قبلي خودشان) . پس نتيجه ميگيريم  ( نتيجه بگير بابا، تو بزغاله شاه هستي كي ميتواند بتو بگويد كچ، كيش! حالا نتيجه گرفتنش را تماشا كنيد!) : " امروز مناطق بحراني سرباز و حومه و راسك و پيشين خواهند شد و اين بحران بمراتب از بحرانهاي گذشته وسيعتر و بدليل اعتقادي بودن خطرناكتر است. و در جائي ديگر ميگويد كه : " حركت اين مولوي ها يك حركت جهادي است پس اگر عينك واقع بينانه اي بچشم داشته باشيم بدرستي خطر حركت جديد را با گوش جان لمس خواهيم كرد. بلوچستان امروز آبستن حوادث است، حوادثي تلخ و ناگوار براي نظام و شيعه" . بله واقعا كه خطرناك است، خطر اندر خطر است. نمي گويد كه مردم بلوچ و اهلسنت از دست سياستهاي غيرعادلانه نظام جانشان بلب رسيده و سخت احساس خطر ميكنند بلكه موضوع را بر عكس مطرح كرده و با وارد شدن از كوچه علي چپ نتيجه گيري اش اينست كه نظام و شيعه در خطر هستند! ما نميدانيم ايشان موضوع را با كدام عينك واقع بينانه نگاه كرده اند!  آخر نظام و شيعه چطور و به چه دليل در سرباز در خطر هستند! مركز نظام در تهران وقم است اگر خطري نظام را تهديد كند در تهران وقم ميكند و نه در زاهدان و سرباز و پيشين و مثلا چابهار. پس جناب بخشدار زور بيخودي نزن! كه نظام از ناحيه بلوچستان تهديد نميشود كه شما سخت نگران آن هستيد. شيعه هم در بلوچستان مورد تهديد و در خطر نيست چون بلوچستان سرزمين مردم بلوچ است و بلوچها همه سني مذهب هستند و ميخواهند سني و بلوچ باقي بمانند و مذهب شيعه در بلوچستان فقط منحصر به كارمندان غيربومي ميشود. كارمندان غير بومي شيعه هم، همه از حمايت كامل نظام برخوردار هستند و وضع شان از اين بابت كاملا مستحكم است چون همه مشاغل حساس دولتي و امور مربوط به بگير و به بند و انتظاميه و عدليه همه را در اختيار خود دارند لذا كسي نميتواند آنان را تطميع يا تهديد به ترك مذهب شان نمايد. پس شيعه در بلوچستان و از ناحيه مردم بلوچ و اهلسنت در امن امان است و هيچ خطري تهديدش نميكند و وايلاي جناب بخشدار از اين بابت يك واويلاي بيخودي و خوشرقصانه است.  ايشان خطر نظام و شيعه را دربلوچستان باين دليل مطرح ميكند تا سياستهاي تجاوزكارانه و نا معقول رژيم را توجيه كرده و جوازي براي تحت فشار قرار دادن مردم اهلسنت بلوچ بدست رژيم بدهد.  ايشان در اين نتيجه گيري توصيه اش به رژيم همان است كه خود رژيم باو توصيه كرده است يعني كه عقيده مذهبي مردم اهلسنت بلوچ را هرچه زودتر بايد با ابزار زر و روز و تزوير از ذهن شان خارج كرد و بجاي آن عقيده شيعه را با كمك معجزه اي كه از يك حلب روغن و يك كيسه ارد و چند كيلو نخود و لپه و چند بسته پودر رختشوئي و دو عدد كله قند و بيست كيسه سيمان و ده عدد تير آهن و غيره ... بدست ميآيد در ذهن شان فرو كرد و اگر با اين معجزه نخود لپه اي نشد معجزه چماق زنده باشد كه هميشه موجود است و كارش را دير يا زود خواهد كرد. چون آقاي بخشدار خود از محارم نظام و از مجريان سياستهاي رژيم در منطقه هستند از هر كس ديگري بهتر ميدانند كه رژيم ملت بلوچ را گرسنه نگهداشته است تا در مقابل نان روزي هست و روزي نيست دين و سرزمينش را از او بگيرد. چون سردمداران رژيم همه ملا هستند و اين حديث را حتما ديده اند كه : " لا معاش له لا معاد له" ، يعني دين و سرزمين يك آدم گرسنه را با سير كردن شكمش براحتي ميشود گرفت و دين خود را ميتوان بجاي آن در مغزش فرو كوفت و موطنش راهم از چنگش خارج كرد. ولي معلوم نيست آنها اين زورگوئي خود را در رابطه با اين آيه قرآن چگونه توجيح ميكنند كه ميگويد: " لا اكراه في الدين " بمعناي اينكه دين چيزي اجباري نيست. يعني انسان مختار به انتخاب دين است و فقط در صورت اقناع عقلش است كه دين يا مذهب ديگري را قبول ميكند و نه بوسيله طمع و نه با زور شمشير و نه با تحميل گرسنگي و مشقات ديگر. پيغمبراكرم (ص) شمشير را هرگز براي تحميل عقيده مذهبي اش به ديگران بكار نبرده است بلكه از شمشيرش فقط براي قلع و قمع ظلم و نجات مظلومان از دست ظالمان استفاده كرده است. اگر رژيم بر خلاف اين آيه قرآن عمل كند و اهلسنت ايران را با زور و يا با تزوير و طمع بخواهد شيعه كند كه مسلمان بودن خودش زير سئوال خواهد رفت چون همين آيه قرآن را زير پا مي   گذارد و اين را همه ميدانند كه هركسي حتي يك ايه از قرآن را عمدا زير پا بگذارد از اسلام خارج ميشود.  و اين وضعي است  كه رژيم امروز در بلوچستان بوجود آورده است. اگر در اين منطقه طبق سنت پيغمبر(ص) عمل شود حق اين خواهد بود كه شمشير را مولوي پتي محمد و مولوي هاي ديگر دردست بگيرند كه سخت مظلوم هستند و رژيم و عواملش را مورد حمله قرار دهند كه ظالم و زورگو شده اند چون خداوند از مظلوم خواسته است كه براي رفع ظلم از سر خود با ظالم مبارزه يا جهاد كند تا بتواند در دنيا آزاد و با عزت و صاحب حق زندگي كند اگر در اين راه كشته شد شهيد و اهل جنت است. مظلومي كه بخاطر ترس از ظالم براي رفع ظلم از خودش، قيام نميكند و در حال قبول ظلم ميميرد يك موجود جهنمي است باشد كه هميشه چوب مسواكي براي تميز كردن دندانهايش در جيب دارد و چشمانش را مرتب سرمه ميكشد و لباس بلندي بر تن و كلاه سفيدي برسر گذاشته و شب وروز نماز عادتي و بي محتوا ميخواند و خود را مجسمه اسلام تصور كرده و خوش گمان نشسته است كه مناطق اشراف نشين جنت را از آن خود كرده است غافل از اينكه خداوند در روز قيامت از او خواهد پرسيد كه با داشتن دست و پا و اندام سالم و زبان ناطق چرا قبول ظلم كرده و بر عليه ظالم قيام نكرده است و او جواب ميدهد كه خداوندا ما در دنيا سخت مستضعف بوديم و دشمن بي اندازه قوي، و خداوند به او ميفرمايد مگر زمين من در آنجا بي حساب وسيع نبود؟ چرا هجرت نكردي تا خود را براي مبارزه با دستگاه ظلم آماده كني و قبول ظلم كرده و زندگي در مذلت گذرانده اي؟  جوابي براي اين اعتراض خالقش نخواهد داشت و سپس خداوند به فرشتگانش حكم ميكند كه اين مظلوم ترسو و نامرد را به جهنم بيندازند چون جنت را فقط براي مردان مومن و مبارز و حق طلب و عدالتخواه آراسته است و نه براي نامردان ترسوو مسلمان نما و عافيت طلب و غرق در خودپرستي و فزون طلبي. بله خداوند عافيت طلبان خودخواه ومسلمان نمايان از خود راضي و مفتخور را كه با پول ذكات براي خود زندگي تجملي درست ميكنند تا با آن به ديگران فخر بفروشند كه اين مائيم كه به دنگ وفنگ رسيده ايم، بطور قطع و يقين به جنت راه نخواهند داد. چون جنت را آنقدر قشنگ و زيبا و پر از نعمتهاي جاودانه ساخته است كه آنرا بهر مومن نماي از خود راضي نخواهد داد و اين جاي قشنگ فقط اختصاص به مومنان حقيقي دارد و مومن نمايان بزدل بيخودي هوس آنرا در سر نپرورانند. ولي چه ميشود كرد وقتيكه در جائي حكم خدا و اسلام اهميتي ندارد و در آنجا اسلام تبديل به آشي شده است كه هركسي آنرا در ديگ منافع خود هرطور كه دلش خواست ميپزد و بخورد خلق الله ميدهد كه اينست اسلام كه من ارائه ميدهم و نه آنكه فلاني.  بيائيد اسلام دست پخت مرا امتحان كنيد و ببينيد كه جيب تان زودتر پر ميشود يا نه و دريك چنين محيطي است كه معامله بر عكس ميشود چون مي بينيم كه ظالم ضد عدالت تازه چيزي از مظلوم غارت شده و محروم از تمام مزاياي انساني اش طلبكار هم ميشود و شمشير را در دست ميگيرد و بر فرق مظلوم ميكوبد و به مظلوم اينقدر هم اجازه نميدهد تا قتل يك عالم را كه مساوي با قتل همه عالم است فاجعه بگويد! و به امثال مولوي پتي محمد هاي مظلوم و بي پشت وپناه هشدار ميرسد كه حواس شان را جمع كنند و كشته نظام مقدس را شهيد نگويند وگرنه شهادت نخواسته نصيب خودشان هم خواهد شد.  خوشرقصي جناب بخشدار اينطور ادامه پيدا ميكند : " مولوي تاج محمد و مولوي شيرمحمد اختلافات قبلي خود را كنار گذاشته و همسو و متحد شده اند. ( خوب اين يك عمل اسلامي است و درحديث است كه مسلمين هرچه زودتر اختلافات بين خود را بخاطر رضاي خدا كنار بگذارند و بجاي عناد ودشمني با يكديگر دوستي و محبت كنند اين كجايش خطرناك است كاشف قرن بيستم!؟ آيا اتحاد و همسوئي اينها بخاطر بلعيدن مذهب شيعه بوده است و خطر آنقدر جدي است كه اگر اقدامي فوري انجام نگيرد اينها ممكن است تشيع را همچون لقمه اي چرب بين خود تقسيم بردو كرده و با يك چشم بهم ردن قورت بدهند و جز جناب بخشدار هيچكس ديگري  خبرش هم نميشود كه ايشان با اين عجله ناقوس خطر را بصدا درآورده و دستپاچه شده و مسولين بالاتر از خود راهم وادار به دستپاچگي و عكس العمل سريع كرده است !؟ رقص ايشان در اينجا هم تمام نميشود و مسقيم ميرود و خودش را به گورناگ ميرساند و در آنجا اينطور لگد پراكني ميكند : " گورناگ با حضور حاجي ملا كمال صلاحزئي و صوفي حسين صلاحزئي كه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي تا كنون سهم بسزائي در ايجاد ناامني داشته و دارند، عامل مولوي ها و روحانيت اهلسنت هستند. سرنگون كردن هليكوپتر هوانيروز و شهادت خلبان احتمالا درسال 70 بدست همين افراد صورت گرفت و گروگان گيري برادران پليس راه ژاندارمري در همان سال نشان از جسارت و ماجرجوئي ملا كمال صلاحزئي و صوفي حسين ميباشد. اين دو نفر درگذشته كه بحث خوانين مطرح بود آنها آن روز وصل به روحانيت اهلسنت بودند و امروز همدست و همنوا با مولويهاي سرباز همصدا، و احتمال اينكه روزي شاخه نظامي مولوي ها را بعهده بگيرند وجود دارد " .  و در ادامه اين رقص سياسي اش كم لطفي نميكند و لگدي بسوي حاجي خدابخش هم مي پراند و اينطور ميگويد: " قادر آباد و پركستان حوزه نفوذ و گسترش آقاي صوفي خدابخش كه تاكنون بعنوان سردار دوطرف، هم با دولت بوده و هم با خوانين و با مولوي ها هم در ارتباط بوده است" .  ( بله، منظور جناب بخشدار اينست كه در نظام جمهوري اسلامي هيچكسي حق ندارد با كسي ديگر تماس بگيرد، مردم حتما بايد بصورت منفرد زندگي كنند و كاري بكار افراد ديگر نداشته باشند و هركسي بايد بفكر خود و شكمش باشد و نه بيشتر از آن. همه بايد در سوراخ خانه ها، مغازه ها، محيط كار و مساجد و مدارس شان مثل بچه آدم بتمرگند و حرف زيادي با همديگر نزنند و اينجا و آنجا سر نجنبانند و كارهاي مشكوكي نظير ارتباط پيدا كردن با اين و آن و مثلا مولوي ها نكنند. آزادي عمل و اينطرف و آنطرف رفتن مردم با مزاج مقدس جمهوري اسلامي سازگار نيست. آنچه كه سازگار با مزاج نظام است اينست كه مردم بايد عاقل باشند و حساسيت اوضاع وخيم مملكت ، فضوليهاي استكبار جهاني و خطر وهابيت ضد اسلام را بدرستي درك كنند و مؤدب سرجاي شان بنشينند و ضمنا براي اينكه ناراحتي و مشكلات جديدي براي خودشان پيش نيايد هميشه در نظر داشته باشند كه لازم است از كنجكاوي زيادي به پرهيزند و براي اينكه از بعضي بوهاي دروني نظام كه اينك وجودشان چاره ناپذير شده است ناراحت نشوند به آنان توصيه ميشود كه اولا هميشه سعي كنند تا ميتوانند با يكدست دهان و بيني خود را محكم بگيرند كه بوي گند پيجيده در فضاي سياسي نظام را احساس نكنند و به تهوع نيفتند مخصوصا تهوع سياسي، كه تهوع سياسي چونكه گنديدگي و فساد درون نظام را ممكن است بيرون ريخته و افشاء كند خود شرعا يكنوع جرم محسوب ميشود و ثانيا سعي كنند با دست ديگرشان هركسي فقط كلاه خودش را محكم نگهدارد كه باد نبرد و همين و بس. چون اين دو امر مهم سياسي اجتماعي، هم به نفع و مصلحت مردم شهيد پرورده ديروز و توسري خورده امروز است و بمصلحت نظام مقدس اسلامي، لذا رعايت اين دو عمل اجتماعي، بيانگر اخلاق اسلامي هر شهر وند مومن و حرف شنو خواهد بود. اينست آنچه كه جمهوري اسلامي در شرايط  خاص امروز از مردم مسلمان هميشه حاضر در صحنه تظاهرات ضد استكبار جهاني كه گهگاهي مسئولان دلسوز نظام بمنظور كم كردن  فشارهاي رواني و عقده هاي دروني اين مردم عزيز ترتيب ميدهند انتظار دارد.  غير از اين دوكار عاقلانه و شرعي كه نظام براي مردم شريف و عزيز و ارجمند كشور اسلامي پسنديده و تعيين تكليف كرده است اخلاقا هيچكسي حق ندارد به كار و مشغله ديگري بپردازد وگرنه كوري چشم با خودشان و بعد از كسي گله نداشته باشند و آنگاه لگد آقاي بخشدار كه بطور حتمي و چاره ناپذيري بر هيكل شان فرور ميآيد هم بكوري چشم استكبار جهاني بايد تحمل كنند و از خود حوصله و سعه صدر هم نشان دهند كه اين صفات از صفات ويژه انسانهاي عاقل و دور انديش و اسلام پسند است.  در صورت دريافت سيلي، لگد و يا قنداق تفنگي از  يك اطلاعاتي ويا يك  مامور نيروي انتظامي نظام، مردم عزيز و صبور و پر حوصله و مومن مواظب باشند كه آخ نگويند بلكه فقط بايد بگويند كه دست شما درد نكند و بگويند كه وظيفه ما بود كه بخوريم و وظيفه شما بود كه بزنيد و اين از علائم ايمان و وفاداري به نظام مقدس جمهوري اسلامي و ولايت فقيه است. از ضربه سيلي و يا ضربه قنداق يك مامور نظام اسلامي، آخ گفتن شرعا جايز نيست چون در واقع بمعناي اعتراض غير مستقيم به نظام مقدس محسوب ميشود و چنين حركت ناشايسته اي نه مناسب يك مسلمان مومن شهيد پرورده است و نه مناسب خود نظام عدالت گستر جمهوري اسلامي. بهمين خاطر است كه صداي آخ درآوردن هنگام كتك خوردن از سوي نهاد تشخيص مصلحت نظام ممنوع تشخيص داده شده است و در صورت عدم رعايت، سروكار اينطور افراد كم حوصله و كم ظرفيت و غير مومن به ولايت فقيه و تشيع سرخ، به تعزيرات بزرگتري نظير حبس ابد با اعمال شاقه، اعدام و يا ترور مي افتد. حواس همه جمع باشد چون نظام نظام اسلامي است، در اجراي احكام الهي با هيچكسي شوخي ندارد.  حكم الهي اينست كه مردم در مقابل ولايت مطلقه فقيه بايد بطور مطلق  مطيع باشند. دقيقا عين بره مطيع و رام  تا مورد تاييد نهادهاي عقيدتي سياسي نظام كه در همه ادارات دولتي و غير دولتي كشور از شهرهاي بزرگ گرفته تا روستاهاي كوچك، عين كرام الكاتبين نظارت كامل و شبانه روزي بر اعمال و حركتهاي فرد فرد مردم عزيز را دارند قرار بگيرند و تنها در اينصورت است كه از بگير و ببند هاي اين مسئولين تام الاختيار هميشه حاضر در صحنه در امان ميمانند و عاقلان را اشاره كافي است.  پس شهروندان ميهن عزيز اسلامي مواظب باشند كه خود را بيخودي به جنجال و دردسر هاي اضافي و بيهوده نيندازند و تنها با رعايت موارد فوق استكه امنيت آنها و امنيت ملي تضمين ميشود يعني در واقع غارت شدن و به يغما رفتن ثروتهاي ملي بدست چماق بدستان نظام مقدس اسلام ناب محمدي بهتر و بيشتر تضمين ميشود و اين حق مسلم آنهاست چون چه كسي براي بالا كشيدن ثروتهاي ملي و عمومي مملكت ميتواند از اين چماق بدستان معصوم و مومن نظام ذيحق تر باشد و براي كساني كه به اين عدل الهي با نگاه اعتراض مينگرند چه جوابي جز چماق مقدس ميتواند قانع كننده تر باشد. پس مردم عزيز كشور توجه داشته باشند هرچه به آنها گفته شد و يا بخشنامه شد فقط سربجنبانند و تائيد و اطاعت كنند و نه اعتراض. در اسلام و فقه تشيع و نظام الهي مخصوص جمهوري اسلامي ايران هيچكسي حق ندارد كه بوسيله چشم و گوش و عقل وهوش خود به كنجكاوي در اعمال مسئولين نظام بپردازد چون در اينصورت احتمال آن هست كه افكار اعتراض آميزي نسبت به مسئولان بالاي نظام و حتي خدائي نكرده نسبت به خود ولي فقيه هم در ذهن شان خطور كند كه گناهي كبيره خواهد بود و هيچ شكي نيست كه يك چنين گناهي باعث رنجش پنج تن پاك، ائمه معصومين و اولياء و انبياء و حتي خود خدا هم شايد بشود. مردم بايد بدانند كه خدا فقط از مؤمنان مخلص راضي ميشود و مؤمن مخلص در يك چنين نظام اسلامي بكسي گفته ميشود كه چشم بسته مطيع باشد و هرگز بفكر استفاده از چشم و گوش و عقل وهوشش نيفتد و كنجكاوي در امور دين و مامورين آن نكند و اگر خدائي نكرده اگر كسي عمدا مرتكب چنين گناه كبيره اي شد واي بحالش، چون با اين عمل ضمن اينكه برچسب جاسوس امريكا و يا وهابي بودن را خود باعث شده كه بر پيشاني اش چسبانده شود و مجازات مخصوص به آن را نيز تحمل نمايد احتمال آن هم هست كه بنا به فتواي ولي فقيه مرتد باسلام و خارج از دايره ايمان اعلام گردد و سزايش در فقه تشيع سرخ فقط مرگ همراه با شكنجه است و لاغير.  حواس همه جمع باشد باز هم توصيه ميشود كه گوسفند مآبي عاقلانه ترين و بي دردسر ترين راه زندگي كردن در كشوراسلامي است و استفاده از حواس پنچگانه و بخصوص بكار گرفتن حس ششم در رابطه با امور حكومتي مخالف با موازين هوشمندي است و همه ميدانند كه بي احتياطي دراين زمينه ممكن است باعث آن شود كه شهروندان عزيز و محترم را دچار مصائب غير ضروري و ناخواسته اي كند كه با رعايت اين توصيه ها از وقوع آن ميشود  جلوگيري كرد و مهمتر از همه احتمال اين خطر هم هست كه چنين اشخاص كم بختي كه اعمال مسئولين معصوم نظام را با ديده شك و اعتراض مينگرند از نعمت ايمان محروم گردند.

******

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر