۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

قسمت هشتم کتاب : " تخریب گورناگ " تالیف: محمد آرمیان


قسمت هشتم از کتاب:
تخریب گورناگ

سياستهاي حكومت مركزي
در بلوچستان

     سياستهاي حكومت مركزي نه تنها كه در بلوچستان هرگز عادلانه نبوده بلكه سخت ظالمانه هم بوده است. حكمرانان مركز بلوچستان را هميشه به چشم يك منطقه مفتوحه نگاه كرده و همواره اين بدگماني را داشته اند كه اگر مردم بلوچ آباد و آزاد و خوشحال بشوند بفكر جدائي از ايران خواهند افتاد و همين بد گماني نادرست باعث شده است كه سياست هاي حكومت مركزي در مورد مردم بلوچ و بلوچستان سياست هائي غير عادلانه باشد تا آنجائي كه اين مردم را از تمام حقوق اساسي و ابتدائی اش محروم نموده و زير فشار و مهميز نگه داشته است. اگر همين بد گماني ادامه پيدا كند و حكومت مركزي سیاستش را  در مورد مردم بلوچ تبديل و تعديل ننمايد نتيجه اين خواهد شد كه اين ملت هويت خدادادي اش را از دست بدهد و در اينصورت بدون شك تبديل به طعمه اي ميشود كه خوردنش براي هر جانوري آسان و لذت بخش خواهد شد ولي حقيقت اينست كه يك چنين وضعيت ناگواري را هيچ انساني تحمل نخواهد كرد چون انسان به هدف هضم شدن در شكم ديگران پيدا نشده بلكه براي زندگي كردن و حفظ مقام انساني و عزت خدادادي خود به اين دنيا آمده و پس از پرشتش خدا اولين وظيفه اش اينست كه براي نجات و حفظ هويت خدادادي خود دست بهر كوشش ممكن بزند. معلوم است وقتي كه مسئله مرگ و زندگي درميان باشد هر انسان بلكه هر حيواني براي زنده ماندن آخرين تلاشش را خواهد كرد چون اگر قرار باشد يك موجود زنده قرباني هوس فزون طلبي يك موجود ديگر نظير خودش بشود سعي خواهد كرد كه حتي الامكان طرف مقابل خود را هم نيمه جان كند و اگر نصرت خدا شامل حال گردد به احتمال قوي خودش زنده خواهد ماند و جان دشمن بظاهر هرچند قوي را خواهد گرفت و نظير چنين حالت هائي در تاريخ بشري بتكرار ديده شده است از آنجمله در گورناگ آهوران.
     ما الان در زماني داريم زندگي ميكنيم كه دنيا بسيار كوچك شده و بصورت دهكده اي نسبتا بزرگ درآمده است كه همه مردم آن در يك لحظه از وضع يكديگر با خبر ميشوند وهمه مردم دنيا تقريبا از حقوق بنيادين يك انسان با خبر هستند و ميداانند كه چه كاري درست و چه كاري نادرست و چه عملي عادلانه و چه عملي ظالمانه است. پس تقاضاي ما مردم بلوچ كه در اين هفتاد سال گذشته بدترين تحقيرها و تبعيض ها و حق كشي ها را از جانب قوم فارس ديده ايم اينست كه ملت فارس در رابطه با قضيه ملت بلوچ و حتي مليتهاي ديگر رفتار غير انساني و غير عادلانه و نژاد پرستانه خود را تغيير دهد و براي محو كردن ملت بلوچ از صفحه هستي بيشتر از اين پا فشاري نكند چون به صلاح خودشان هم نيست. آخر انسان چگونه به خود اجازه ميدهد در حق انسانهاي ديگر تا اين اندازه غيرمنصفانه رفتار كند و چنين رفتاري اگر با خود آنها بشود ببينند ميتوانند تحملش كنند يا نه و اگر نميتوانند پس حق اينست كه آنرا براي ديگران هم نه پسندند.       زماني كه در هفتاد و دو سال پيش رضاشاه بكمك انگليس بلوچستان را فتح كرد در آنوقت يكنفر فارس هم در بلوچستان نبود و پس از چندين سال تعداد فارسها منحصر به همان افراد نظامي معدودي بود كه در پناه بعضي از سرداران بلوچ در بلوچستان زندگي ميكردند و بس. اما امروز نصف بيشتر جمعيت تمام شهرستان هاي بلوچستان را فارسها و غير بومي ها تشکيل ميدهند. اين به چه معناست!؟ امروز ما شاهد اين بي عدالتي بزرگ هستيم كه تمام مشاغل حساس و غير حساس و دولتي و غير دولتي بدست غير بومي هاست و اگر به معدودي از بومي ها بطور جسته گريخته در بعضي مشاغل حقير و تحت رياست تحكم آميز غير بومي ها كارهائي داده شده است اين هيچ كمكي به خوشبختي شا ن نكرده است بلكه همه اين كارمندان بلوچ  از دست غير بومي هاي ناظر بر کار خود در جنگ اعصابي شديد بسر ميبرند و از سر ناچاري است كه به چنين كارهاي حقیری تن در داده  اند.

     برنامه تخليه بلوچستان از مردم اصيلش عملي سخت نژاد پرستانه و مردود است و همان چيزي است كه توسط اسرائيلي ها در فلسطين اتفاق افتاده است. اين انديشه مدت هاست كه ذهن ما را آزار ميدهد و آیا  براستي اين گمان ما درست نيست كه دولت مرکزی بلوچ ها را همچون فلسطيني ها دارد از سرزمين شان اخراج و دربدر ميكند؟ اگر جواب منفي است پس چرا با بهانه هائي بي اساس روستاي گورناگ را تخريب كرد و مردم زحمتكش آن را از خانه وزندگي شان دربدر نمود. و اگر اين واقعا يك برنامه خود دولت براي اخراج مردم بلوچ از سرزمين شان نيست و فقط بر اثر لا ابالي گري چند مامور خودسر بوده است پس حكومت چرا در پرداخت خسارات وارده به اين مردم ظلم زده امروز و فردا كرده و با شيوه هاي مختلف دارد صبر و حوصله اين مردم را مورد ازمايش قرار ميدهد؟ و اگر جواب مثبت است و حكومت اين برنامه تخليه كردن بلوچستان رااز مردم بلوچ قهرا هم كه شده ميخواهد به اجراء درآورد كه ما آنرا شديدا محكوم كرده و با چنگ و دندان هم كه شده اجازه نخواهيم داد كه چنين برنامه ضد انساني و نا روائي انجام شود و اين مهم نيست كه به چه قيمتي براي مردم بلوچ تمام خواهد شد چون اگر مردم بلوچ در محيط زيست خدادادي خود يعني در زادگاه شان قادر به زندگي كردن با عزت نباشند ديگر در كجای دنیا قادر به زندگي كردن با عزت خواهند شد؟ فلسطيني ها دهها كشور عربي دارند كه آنان را در خود جا داده اند واز ده ها طرف ديگر به آنان كمك ميرسد ولي باز هم فرياد شان بهواست كه بدبختيم اما بلوچ ها كدام كشور و قوم را دارند كه آنان را در كنار خود جاي دهند!؟ پس مردم بلوچ يا در بلوچستان مي ميرند و يا در آن با عزت وصاحب حق زندگي ميكنند و اين آخرين راه و فيصله اي است كه اين مردم در پيش روي خود دارند و بخاطر آن باید همه چيز خود را فدا کنند و زير بار ظلمي چنين سنگين  و نا بود کننده نروند.
     وانگهي اگر حكمرانان فارس در ايران با مليت هاي موجود در اين كشور بطور عادلانه و شرافتمندانه رفتار كنند چه اشكالي پيش خواهد آمد؟ مردم بلوچ حالا  مثل فارس ها شناسنامه ايراني دارند و بظاهر شناسنامه شان از يك نوع است و هيچ فرقي بين آنها مشاهده نميشود يعني در شناسنامه بلوچها نوشته نشده است كه شناسنامه درجه دو.  ولي سخت جاي تعجب است كه با بلوچ ها بشكل انسان درجه دو و درجه سه رفتار ميشود. امروز سياست هائي در بلوچستان بكار گرفته ميشود كه بلوچ در بلوچستان نتواند كارو كاسبي كند چون شرايطي براي گرفتن پروانه كسب گذاشته اند كه جمع و جور كردن آنها براي هر بلوچي ممكن نيست وآنهائي كه با هزار بدبختي و حوصله بيش از حد اين پروانه را ميگيرند در مرحله دوم يعني مرحله ادامه كار دچار مشكلات عدیده ای ميشوند یعنی با ايرادات و بهانه هائي روبرو ميشوند كه نمي توانند از عهده آن برآيند نظير مطالبه مالياتي كه بيش از درآمد صاحب دكان است و سخت گيري در وصول چنين مالياتهاي نادرست و غير عادلانه اي كه طبعا نتيجه اين ميشود كه دكاندار بلوچ  پس از يكي دو سال تحمل جنگ اعصاب محل كسب اش را تعطيل كرده و بعد از مدت ها بلاتكليفي به این فكر ميافتد كه براي تامين هزينه زندگي خانواده اش به دبي و قطر و كويت و جاهاي ديگر برود و نا گفته معلوم است كه جاي اينطور كسبه دربدر شده را فارسها و غيربومي ها پر ميكنند. بلوچ امروز در زادگاهش سخت ناراحت وپريشان است و اين ناراحتي هاي فردي طبيعي است كه پس از مدتي تبديل به ناراحتي هاي اجتماعي و امنيتي می شود  و حكومت اگر انصاف پيشه نكند و مشكلات مردم را به صورتي منطقي و اساسي وپايدار حل نكند محبور خواهد شد كه براي آرام كردن مردم متشنج و خسته شده از سياست هاي مستبدانه و از قوه قهريه استفاده كند و نتيجه آن كشتار و خونريزي و تباهي و بربادي  خواهد شد و آيا يك حكومت كه مايل است خوشنام باشد و ادامه پيدا كند با چنين روشهاي غير عادلانه اي قادر به حفظ خوشنامي و ادامه حيات خود خواهد شد!؟ معلوم است كه نه، چون استبداد هميشه و در هر حال  محكوم به فنا و شكست بوده و هست.         
          ما مردم بلوچ در واقع هيچ مخالفتي با رياست هيچ فارسی در مركز نداريم چون هیچ کدام شان پسر عمو و پسر خاله ما نیستند و برای ما علی السویه اند. مخالفت ما فقط با سياست هاي غير انساني و غير عادلانه اي است كه بر ما تحميل ميشود. يعني حكمرانان مركز بدانند كه ما بلوچها و اهلسنت كاري بحكومت هيچكسي نداريم يعني براي مان فرق نميكند حسن رئيس جمهور باشد يا حسين، تقي باشد يا نقي . ما فقط كار به اين داريم فردي كه روي كارآمده است با ما چگونه رفتار ميكند اگر خوب رفتار كند ميگوئيم خوب است و اگر بد رفتار كند ميگوئيم كه بد است و بايد رفتارش را آنقدر تغيير دهد تا در حق ما عدالت رعايت شود. وقتي كه ما به عدالت رسيديم و هيگونه ظلم و زورگوئي بر ما تحميل نشد و ما در مورد حل مشكلات فردي و اجتماعي محيط زيست مان خود صاحب تصميم شديم و اختيار رتق و فتق مسايل مربوط به خود را پيدا كرديم در اين صورت ميگوئيم كه حكومت مركزي يك حكومت عادل است و ما برای  حمايت از چنين حكومتي از هيچ نوع فداكاري دريغ نخواهيم كرد و از استمرار آن به سهم خود تا آنجائي كه بما مربوط است با تمام وجود دفاع خواهيم كرد. وانگهي مخالفين اصلي حكمرانان در مركز در ميان خودشان و از قوم خودشان هستند يعني هم شيعه اند و هم فارس و هم داراي وسايل و امكانات زياد و سازماندهي بسيار منظم. اين همين سازمان هاي بزرگ و منظم هستند كه براي سرنگون كردن حكام فعلي مبارزه ميكنند تا خود در جاي آنها بنشينند و حكومت كنند ولي ما بقصد سرنگون كردن كسي مبارزه نميكنم بلكه تمام فعاليت و كوششهاي مان براي حفظ موجوديت و صيانت ذات و هویت خدادادی مان است. مبارزه مان براي رفع ظلم است و نه براي ظلم كردن در حق ديگران. حرف مان اينست كه خداوند ما را بصورت انسان خلق كرده و بصورت يك قوم درآورده است و از ما خواسته است كه در رديف اقوام ديگر دنيا شناخته شويم و در سطحي انساني زندگي كنيم و نه حيواني، اينست خواسته ما.  آيا اين خواسته اي غير قانوني و قابل تعزير است؟  آيا براي چنين خواسته اي ما مجرم و قابل تعقيب باشيم و حكومت با تانك و توپ و هلي كوپتر به سراغ مان بيايد كه چرا خواستار مثل انسان زيستن هستيم!؟  ايا براي يك چنين خواسته انساني و قانوني و عادلانه اي حكومت بيايد یکی از روستا های بلوچستان مثل گورناك را با خاك يكسان كند كه چرا مردمش خواستار عدالت هستند و چرا ظلم ما را تا قيامت تحمل نمي كنند؟
          حقيقت اينست كه ما مردم بلوچ امروز در زادگاه مان تحت انواع و افسام فشار هاي خارج از تحمل هستيم. حكومت مركزي با سياست هائي كه بكار گرفته است عملا ما را در محاصره اقتصادي قرار داده بطوري كه ميزان بيكاري در بلوچستان بالای نود درصد است كه يعني به همين نسبت مردم بلوچستان زير خط فقر زندگي ميكنند، خوب چرا!؟ گناه مان چيست و تا كي بايد اين وضعيت سخت را تحمل كنيم و به چه جرمي؟ آيا اين يك جرم است كه مقداري از خاك مان در درون مرزهاي ايران قرار گرفته و به سزاي همين جرم بايد تا قيامت گرسنگي و خواري و خفت بكشيم و تحت تبعيض نژادي تحقير آميز زندگي كينم!؟  چرا بايد در بلوچستان همه زمين هاي مرغوب و بزرگ مزروعي تحت سياست خاصي در اختيار فارسها قرار بگیرد؟ چرا در مشهد و بيرجند و يزد و اصفهان كه زمين كشاورزي فراوانتر از بلوچستان است به اينها زمين نمي دهند و زمين هاي بلوچستان را در اختيارشان گذاشته اند؟ اگر اينها هر كدام به زادگاه هاي خود بروند و در آنجا به كار كشاورزي به پردازند و مردم بلوچ هم در زادگاه خودشان ، ايا اين راحت تر، بهتر و طبيعي تر نخواهد بود تا هركسي بتواند در زادگاه خود خوشحال و با آرامش خيال زندگي كند؟ حرفي را كه من ميزنم يك حرف قانوني و خدا پسندانه است. خداوند به هر قومي يك قطعه زمين بنام زادگاه يا وطن و سرزمين داده است كه از خير و بركت آن براي تامين نيازمندي هاي زندگي خود آزاد و آباد و خوشحال باشد چون محل زيست و نشو و نماي هر مردمي بطور فطري همان جائي است كه در آنجا بدنيا مي آيد و خداوند هم تاكيد فرموده است كه اين حق فطري را همه محترم بشمارند تا هرقومي در موطن خود بتواند خوشحال زندگي كند. اما اگر قومي ديگر به لحاظ اينكه قوي تر است برود محيط زيست قومي ديگر را اشغال كند و تمام خيرات و بركات آن قطعه از زمين را با زور يا تزوير از چنگ مردم اصيل و بومي آنجا خارج كرده و در اختيار خود بگيرد ايا چنين عملي جرم و تجاوز يه حقوق ديگران و خارج شدن از دايره تقوا نيست؟ آيا مردم بلوچ كه انسان هستند و بايد از تمام آن  مواهب فطري كه خداوند در اختيار شان گذاشته است استفاده كرده و خوشحال و راحت و مرفه زندگي كنند حق اعتراض به يك چنين تجاوز آشكاري را نباید داشته باشند؟ و اگر اعتراض قانوني و منطقي كردند ولي در هيچ گوشي فرو نرفت و حكومت كه مسئول اجراي عدالت در جامعه است اين مسئله حساس را كه با خوشبختي و بدبختي مجموعه اي از انسانهاي اين كشور ارتباط مستقيم دارد بصورت عادلانه اي حل نكرد و اين مردم مورد تجاوز قرار گرفته از عادل بودن و دادرسي حكومت نااميد شدند  و مرجع ديگري را هم كه دادرسي موثر و مفيد كند هم  نه يافتند ايا حق نخواهند داشت كه از قوانين و احكام ظالمانه يك چنين حكومت غير عادلي تمرد كرده و آنگاه به هر وسيله ممكن براي احقاق حق خود وارد عمل شوند و به جان و مال همان متجاوزين حمله برده و زندگي آنها را مورد تهديد قرار دهند تا از نابودی خود جلوگیری کنند؟ انسانهاي تحت سمتي كه از راههاي قانوني و مسالمت آميز  نا اميد شده وحتي التماس مكرر آنها  از حكومت وقت هم مسئله شان را حل نكند و اينها به طور مستمر در تنگنا  و مشقت به سر برند و علاوه بر اين همواره در ترس و لرز و حفقان زندگي كنند كه مبادا با بهانه هاي بي اساسي تحت تعقيب و تهديد قرار به گيرند و شب وروز تحت فشار شديد روحي باشند در این صورت اگر خود تصميم به اجراي عدالت بگیرند  و با زور اسلحه متجاوزين به حقوق خود را از پاي درآورند ايا شايسته است كه به چنين مردم مظلوم و حق طلبي لقب " مشتي ارازل  و اوباش و اشرار و مواد مخدر فروش و یا لقب  تروریست داد؟
          مسئولين رژيم جمهوري ايران بدانند كه رژيم شان يكي از بد ترين رژيم هاي دنياست و از شنيدن اين حرف تعجب نكنند و عصباني هم نشوند چون بنده اين حرف را با دليل خدمت شان عرض ميكنم كه : اگر بخواهيم بد نام ترين رژيم دنيا را پيدا كرده و دست روي آن بگذاريم بدون ترديد دست مان روي رژيم افريقاي جنوبي در زمان آپارتهايد خواهد افتاد. اين رژيم بخاطر رفتار نژاد پرستانه اش با سیاه پوستان بومی آنجا  بدترين رژيم دنيا بشمار ميرفت تا بدانجا كه همه كشورهاي دنيا روابط شان را بخاطر بر سركاربودن یک رژیم نژاد پرست  با كشور افريقاي جنوبي قطع كرده بودند  و حتي در پاسپورت هاي شان هم قيد كرده بودند كه اين گذرنامه براي تمام كشور هاي دنيا معتبر است به استثناي آفريقاي جنوبي و اسرائيل.
          حالا بر رسي ميكنيم كه رژيم افريقاي جنوبي چه كار كرده است كه اين قدر بدنام به جهانيان معرفي شده است. ميگويند كه اين رژيم يك رژيم نژادپرست و آپارتهايد بوده است و منشور جهاني حقوق بشر سازمان ملل متحد اين نژاد پرستي و تبعيض بين انسانها را ممنوع و محكوم اعلام كرده است. اما ببينيم كه رژيم نژاد پرست سفيد پوستان در افريقاي جنوبي با سياهان بومي آنجا چه مقدار نژاد پرستي كرده است كه در سطح جهان اين همه بدنام شده است. مي بينيم كه:
 يك) سفيد پوستان از سرزمينهاي خود آمده و با بكار گرفتن ابزار زر و زور و تزوير در افريقاي جنوبي كه داراي بزرگترين معادن طلا و الماس در جهان است سكني گزيده و حكومت اين منطقه را در اختيار خود گرفته و مردم بومي را در پستهاي كليدي كشور محروم  و براي بهره برداري هرچه بيشتر از معادن و منابع سطح الارضي و تحت الارضي اين سرزمين هر طور كه خودشان خواسته اند بدون مشاركت بومي ها تصميم گيري و برنامه ريزي كرده اند.
دو) سفيد پوستان براي بچه هاي سياه پوستان مدارس جداگانه اي درست كرده اند و به انها اجازه تحصيل در كنار فرزندان خود و در مدارس مخصوص بخود نداده اند.  بهمين دو دليل رژيم آپارتهايد افریقای جنوبی بد نام بوده و بدترين رژيم دنيا شناخته شده است. اما وقتيكه درست دقت ميكنيم آنها در سياست هاي خود باز هم انصاف شان با سياهان به مراتب بيشتر از آن بوده است كه رژيم شاه و رژیم جمهوري اسلامي ايران در بلوچستان با مردم بلوچ بكار گرفته اند. چطور؟  اينطور كه آنها در رابطه با سياهان در هر حال بعضي از معيارهاي اخلاقي و انساني را درنظر داشته و از بيخ در پي ريشه كني و نسل كشي سياهان نبوده و كنترل شان بر سياهان در حد بهره برداري از ذخایر مادي آنها بوده است و معنويات سياهان را پايمال نكرده اند. درست است كه آنها در مدارس مخصوص سفيد پوستان نگذاشته اند كه بچه هاي سياه پوستان درس بخوانند و اين بظاهر عملي تحقير آميز و غير انساني است ولي در حقيقت اين به لحاظي براي بچه هاي سياه پوست بهتر بوده چون با سرو وضع فقيرانه خود دركنار بچه هاي سفيد پوست با وضع اميرانه شان نه نشسته و مواجه با  تمسخر و تحقیر بچه های ثروتمند سفید پوست  نبوده اند. سياهان در مدارس مخصوص بخود با آزادي كامل درس خوانده و راه ادامه تحصيل شان تا سطوح دانشگاهي بدون كمترين مانع و گزينشي باز بوده و اكثر سياهان افريقاي جنوبي داراي مدرك دانشگاهي هستند. سفيد پوستان ساكن در افريقاي جنوبي با اينكه بنام آپارتهايد (نژادپرست) سخت منفور و مورد اعتراض جهانيان بوده اند ولي اينها هرگز بفكر نسل كشي سياهان برنيامده و براي انهدام هويت قومي و خدادادي شان گاهي برنامه ريزي نكرده و سعي در از بين بردن زبان مادري و فرهنگ و آداب و رسوم و لباس و نام و ديگر علائم قومي شان نكرده اند.  ولي حكومتهاي مركزي ايران براي از بين بردن و امحاء هويت ملي بلوچ انواع و اقسام برنامه ريزي كرده اند و تا حالا اجازه نداده اند كه زبان مادري اين مردم در مدارس منطقه خودشان تدريس شود بطوريكه امروز بلوچهاي ايران خواندن و نوشتن با زبان مادري خود را نميدانند. تبعيض نژادي فارسها تا باين حد ظالمانه بوده است ولي سفيد پوستان در افريقاي جنوبي با سياه پوستان هرگر چنين كار مجرمانه اي كه منتج به امحاء هويت ملي آنها شود هرگز نكرده اند. سفيد پوستان نژاد پرست افريقاي جنوبي با همه بدنامي شان در برخورد با فعالين سياسي سياهان بومي اخلاق را تا حد زيادي در نظر داشته و حقايق را بطور منافقانه زيرپا نگرفته و مسخ نكرده اند. هر خلافي كه كرده اند آنرا مردانه كرده و پذیرفته اند و هرگز بفكر اين نه افتاده اند كه اعمال خلاف قانون خود را زير پوششي از تقدس دروغين پنهان كرده و افكار عمومي را در فريب نگه دارند. اما مسئولين رژيم جمهوري اسلامي و يا اصلا اينطور بگوئيم كه قوم فارس در رابطه با اقوام تحت سلطه خود به مراتب نژادپرستانه تر بوده و هست چون در برخورد با فعالين سياسي روشي كاملا بي رحمانه و غير انساني و منافقانه دارند. در اين مورد مثالي ميزنيم و بين مسئولين جمهوري اسلامي مسلمان و مسئولين نژاد پرست افريقاي جنوبي نا مسلمان كه نظام شان در دنيا بعنوان بد ترين نظام شناخته شده است يك مقايسه گيري مختصر ميكنيم: نلسون منديلا يكي از فعالين سياسي متعلق به جامعه تحت سلطه سفبد پوستان نژاد پرست در افريقاي جنوبي بوده و برعليه مظالم آنها و به نفع حقوق سياهان به مبارزه پرداخته است. نظام سلطه گر آپارتهايد سخت بد نام هیچ شکی نیست كه او را بازداشت و زنداني ميكند ولي نه تنها كه در زندان شكنجه روحي و جسمي نمي كند و شخصيت سياسي اش را به لجن نمي كشد و با تهمت هاي جورواجور آبرويش را در ميان مردم نمي برد بلكه او را بعنوان يك زنداني سياسي كه براي بدست آوردن حقوق مردم جامعه اش فعاليت كرده برسميت مي شناسد و در سطح بالائي احترامش ميكند و در دوران زندان با او در حد يك انسان كاملا ممتاز و با ارزش رفتار ميشود و تمام امكانات زندگي را در اختيارش قرار ميدهند. مي بينيم كه فعال سياسي سياه پوست استعمارزده، در زندان همان نژاد پرست هاي بد نام هر كتابی را که دوست دارد میتواند بخواند، می تواند كتاب بنويسد و تلويزيون تماشا كند و بظور مرتب مجله ها و تمام روزنامه هاي روز را از مسئولين زندان دريافت كرده و مرور نمايد. تنيس بازي كند و امكان ارتباط تلفني با خانواده اش را دارد و تمام چيزهائي را كه نياز دارد نظير كتاب و ضبط صوت براي پر كردن نوار و دادن هدايات لازم به مردمش و راديو براي شنيدن اخبار جهان برايش ميآورند و غيره و اين زنداني سياسي پس از بيست وهفت سال كه از زندان آزاد ميشود همه مي بينند كه هنوز كاملا سرحال و پر نشاط و مصمم براي ادامه مبارزه است ومورد استقبال مردم جامعه اش هم قرار ميگيرد بدون آنكه مسئولين رژيم آپارتهايد نسبت باو حساس شوند و اداره اطلاعات خود را مامور  تعقيبش کنند و او به فعاليت سياسي اش ادامه ميدهد تا به اهداف انساني اش ميرسد. اما رفتار مسئولين ومامورين جمهوري اسلامي! كه بظاهر مهر نژاد پرستي بر پيشاني شان نخورده و خود را سمبل اسلام معرفي ميكنند به بينيم كه اخلاق و رفتارشان با فعالین سیاسی اقوام تحت سلطه شان چگونه است.  
          مي بينيم كه در جاهاي ديگر دنيا به افراد سياسي اين طور احترام ميگذارند ولي در ايران سياسي بودن بزركترين جرم است. در نظام جهموري اسلامي با يك قاتل بيرحم و پايمال كننده حقوق عامه مردم به مراتب از يك فرد سياسي حامي حقوق انسانهاي مظلوم بهتر رفتار ميشود. در ايران يك نفر كه سياسي است و براي حقوق پايمال شده مردم جامعه اش فعاليت ميكند خود را حتما بايد از دسترس مامورين جمهوري اسلا مي دور نگهدارد وگرنه چنين فردي از جيب خودش رفته است.  اگر يك فرد حقيقتا سياسي بدست مامورين معصوم جمهوري اسلامي بيفتد اول کاری که با او می کنند اینست كه دين و ايمان را بطور كامل از او ميگيرند. آنقدر شكنجه اش ميكنند كه با زبان خود اعتراف كند كه من مسلمان نيستم بلكه سني هستم و آنگاه وادارش ميكنند كه بخدا فحش بدهد وقتي كه بخدا فحش داد تازه شكنجه ها شروع ميشود كه چرا بخدا فحش داده اي؟ و بعد آنقدر شكنجه اش ميكنند كه همه تهمت هاي رسوا كننده مرسوم در جمهوري اسلامي را براي خودش قبول كند. مثلا قبول كند كه من جاسوس فلان كشور بوده و هستم. با چند رن آنچناني رابطه نا مشروع داشته ام و فلان قدر عمل لواط انجام داده ام، فلان جا را در فلان تاريخ بمب گذاري كرده ام و فلان شخص را با دستان خودم خفه كرده ام و فلان مقدار هيروهين و ترياك فروخته ام.  كارگزاران جمهوري اسلامي پس از انكه اني طور اعترافات رسوا كننده يك فعال سياسي و يا مخالف برنامه هاي غيرعادلانه رژيم را از راديو و تلويزيون و روزنامه هاي حكومتي پخش كرده و آبرويش را بطور كلي بردند آنگاه حبس ابد و يا اعدامش ميكنند و يا بشرط تعهد همكاري و جاسوسي بنفع نظام آزادش ميكنند تا شخصيت سياسي و مردمي اش بطور كلي نابود شده و نه تنها كه مردم جامعه اش از بابت فعاليت هاي ارزش مندش از او پشتيباني و تعريف و تمجيد و حمايتي نكنند بلكه برعكس به ديده نفرت نگاهش كرده و پس از مرگ بجاي درود برايش لعنت بفرستند. اين روشي است كه جمهوري اسلامي با فعالين سياسي تحت قلمرو خود بكار ميگيرد. اگر اخلاق مامورين جهموري اسلامي را در رابطه با فعالين سياسي ايران  با اخلاق همان نا مسلمانان افريقاي جنوبي مقايسه كنيم فرقي كه بدست ميآيد بدون كمترين كم و بيشي فرق بين گه و گل خواهد بود. مثلا خود بنده يك فعال سياسي هستم و نزديك بيست و پنچ سال است كه براي رفع تبعيض بين بلوچ و فارس و بر قرار كردن عدالت اجتماعي و احياي حقوق پايمال شده مردم بلوچ در بلوچستان مظلوم مشغول فعاليت بوده و هستم ولي چه بد نامي ها و دربدری ها و مشقت هائي را كه از دست اين رژيم نه كشيده ام. مسئولین اداره اطلاعات از طرفی عده ای را مامور ترور و کشتن من کرده بودند و از طرف دیگر توسط دلالان خود آنقدر بین مردم تبلیغ کردند که ای مردم مواظب باشید با این محمد آرمیان همکاری نکنید که این مامور اداره اطلاعات است و بیچاره تان خواهد کرد و فقط بخاطر همین شایعه غیر اخلاقی و ضد مبارزه مردم را تا مدتها برای پیوستن به ما ترساندند. رفتار این رژیم با ما فعالین سیاسی  بلوچ این طور نامردانه، ضد اخلاقی و ضد انسانی است. باز هم بگوئید که نژاد پرست نیستند!
سختيهاي زمان شاه گذشت و سختي هاي زمان جمهوري اسلامي شروع شد و هيچكدام از اين دو رژيم براي برسميت شناختن حقوق قانوني ملت بلوچ آماده نبوده و نيستند. اينها در مقابل فرياد هاي حق طلبانه ما بجاي تسليم شدن در مقابل حق و احترام گذاشتن به حقوق مردم بلوچستان،  در همه جا به تعقيب شبانه روزی مبارزین بلوچ و به خصوص بنده پرداخته اند كه اين چرا خفه نميشود و بطور بيست و چهار ساعته فرديادش به هواست كه چرا در بلوچستان عدالت را زير پا گذاشته ايد. جواب من به مسئولين نظام جمهوري اسلامي اينست كه هيچ آدم بحق رسيده اي بي دليل فرياد نميزند و ما اگر فرياد ميكشيم برايش دليلي هم داريم و موارد ظلمي را كه بما ميشود به وضوح و بي پرده  اظهارهم ميكنيم و مايل هستيم كه مسئولين نظام را انسان هائي منطقي به حساب آورده و از آنان توقع داريم كه با ما بطور اصولي و منطقي و انساني رفتار كنند و ببينند اگر حرف هايمان منطقي و مطالبات مان قانوني و منطبق با حكم خدا و يا منطبق با قوانين تصويب شده در منشور جهاني حقوق بشر سازمان ملل متحد است لطف كنند انسانيت بخرج داده آنرا به پذيرند و شكل قانوني بدهند و به اجرا درآورند تا غده هاي ظلم بخشكد و اين فرياد هاي شبانه روزي ما هم خاموش شود. اما اگر انسان هائي از دست سياست هاي غلط و يا خصمانه يك رژيم زورگو، مبتلا به هزار ويك نوع درد جانكاه شده باشند و دواي اين درد ها هم در دست مسئولين رژيم باشد ايا اين مردم دردمند و ظلمزده بدون رسيدن به دوا و مصرف آن به آرامش و سكون و سكوت ميرسند؟ هرگز نه، ولي تجربه چنين نشان داده است كه مسئولين مغرور این رژيم اصلا انسان هائي اهل منطق نبوده و مايل به علاج اساسي اين درد ها مردم جامعه بلوچ نيستند و فقط با منطق چماق و نشان دادن لوله تفنگ از مردم توقع سكوت دارند. اينها مي گويند كه مردم با وجود همه دردهائي كه دارند بايد ساكت و خاموش و خفه باشند وگرنه با چماق توي سرشان زده و ساكت شان ميكنيم.  علاج ما علاج با چماق است و از علاج با دارو و غذا و عدالت خبري نيست. بحث از رفتار اطلاعات رژيم با خودم بود. مسئولين اطللاعات از طرفي مبلغي بالا براي قتل من اختصاص داده اند تا در هرجا كه گير آوردند بدون سروصدا ترور كنند و آنگاه انگيزه اين قتل را اختلافات شخصي و یا اختلافات بين سازماني تبليغ كنند تا رژيم به عنوان يك تروريست شناخته نشود و آنگاه دلالاني از قوم خود مان را بطور دائمي در همه جا بسيج كرده است تا تبليغ كنند كه اين شخص جاسوس و مامور خود اطلاعات رژيم است كه به خارج فرستاده اند تا با این فعاليت هاي سياسي كه ميكند افراد مبارز اصيل را شناسائي كرده و به اطلاعات معرفي نمايد. اينست روش جمهوري اسلامي با فعالان سياسي. چقدر فرق است بين اين مسلمانها و آن نا مسلمانها. با اين روشي كه اداره اطلاعات رژيم بر عليه من بكار گرفته در عمل دو هدف داشته است. يكي اينكه مردم عامه تحت ظلم را ترسانده و از پيوستن به نهضت جدي و مبارز ما باز دارد تا بدين ترتيب كوشش هاي شبانه روزي ما را خنثي كرده و نگذارد كه اين فعاليت هاي مخلصانه ما تبديل به يك قيام عمومي شده و اين قوم مظلوم را در زادگاهش به حق و حقوقش برساند دوم اينكه آدم اصلي اين فعاليتهاي جدي را كه بنده باشم شخصيت كشي كرده و در ميان مردم رسوا و بدنام نمايد تا اين شخص مبارز مخلص پس از مرگش مورد تمجيد مردمش نه تنها كه قرار نگيرد بلكه بدنام و رسوا هم بشود و كسي هرگز از نامش به نيكي ياد نكند و اين آدم با وجود اينكه نيمي از عمرش را صرف يك مبارزه جدي و خستگی نا پذیر كرده ولي باز هم خسته نشده است هيچ رد پائي ازش در تاريخ مبارزات ملتش باقي نماند. اينست رفتار جمهوري اسلامي با فعالين سياسي در ايران و آنست روش سفيد پوستان نژاد پرست بدنام در افريقاي جنوبي و چقدر قرق است بين اين دو!
          به نژاد پرستي اين حضرات فارس زبان کمی بیشتر توجه کنیم. اينها حتي حاضر نيستند كه بگويند بلوچ يك قوم است. بلكه مصر هستند كه بگويند بلوچ ها شاخه اي از قوم فارس هستند ولي بخاطر دوري از مركز هنوز درست و حسابي متمدن نشده اند. فارسهاي كوهي و هنوز متمدن نشده هستند و بتدريج زبان شان بشكل فارسي جديد در ميآيد ، يعني داريم درميآوريم. اينست نژاد پرستي نه  آنست که  در افريقاي جنوبي بود كه بي خود آن همه بدنام شده بودند. سفيد پوستان افريقاي جنوبي مصر در نابود كردن زبان و فرهنگ و آداب و رسوم مردم بومي سياه پوست نبودند. آنها با تمام بي انصافي شان اينقدر انصاف داشتند و ميدانستند كه هر چقدر بخواهند زورگوئي كنند ولي باز هم حق ندارند كه هويت خدادادي اين مردم بومي را نابود كرده و نسل كشي نمايند. ولي فارسها كجا اينقدر پايبند به اصول اخلاقي و انساني و انصاف هستند. تا حالا كه نبوده اند اگر در آينده بشوند دعا ميكنيم كه خداوند عافيت و عزت شان بدهد و اين حس نژاد پرستي تباه كننده را كه عامل اصلي عقب ماندگي و بد بختي هاي اين مردم در طول اين دوهزار و پانصد سال گذشته بوده است از دل و دماغ شان خارج نمايد. اينها علاوه بر غارت كردن ثروتهاي مردم بلوچ تمام هم و غمشان اينست كه ملتهاي بلوچ و عرب و كرد و غيره همه هويت خدادادي شان هر چه زودتر  از بين برود تا كسي ادعائي نكند كه من بلوچ و عرب و ترکمن و يا كرد هستم و ميخواهم با آداب و رسوم و فرهنگ و زبان و تمام علائم تشخص قومي خود زندگي كنم. فارس ها حاضر نيستند كه يك بلوچ بگويد همان طوري كه خداوند براي من پسنديده است همان برايم خوب است و كسي حق ندارد تركيب فطري ام را برهم زند و اين به معناي اينست كه قوم نژاد پرست فارس گوئي كه نژاد پرستي را كه خدا و رسول و بعد هم سازمان ملل متحد بشدت محكوم كرده اند براي خود يك فريضه ميداند و به زشتي و ممنوعيت  و محکومیت آن كاري ندارد وهمچنان دارد به اين برنامه نسل كشي مليت هاي درون مرزي ايران و تعصب  نژاد پرستانه خود ادامه ميدهد.  برنامه فارسيزه كردن اقوم ديگر يكي از مذموم ترين و زشت ترين و نژاد پرستانه ترين برنامه اي است كه نظير آن در هيچ جاي دنيا بچشم نميخورد وفقط  همین قوم فارس است كه سرگرم انجام يك چنين برنامه مجرمانه و ضد بشری بر روي زمين است.
          رژيم جمهوري اسلامي همانند رژيم شاه تمام سياست هايش در مورد مردم بلوچ و بلوچستان بسیار ظالمانه و غير انساني و غير قابل تحمل بوده و هست. آيا بهتر نيست كه مسئولين نظام به نشينند و فكر كنند و اين سياست هاي نادرست و غير عادلانه اي را كه در بلوچستان در دست اجراء دارند مورد تجديد نظر جدي و خدا پسندانه  قرار دهند و آتشي را كه فردا ممكن است تمام منطقه را در بر گرفته و فارس وبلوچ هردو را در درون شعله هاي خود يكسان بسوزاند با تغيير در رفتار و سياست هاي شان خاموش نمايند و بي جهت سعي در بدبخت نگه داشتن مردم بلوچ نکنند كه امروز به ايراني بودن خود افتخار ميكنند  و بگذارند كه اينها هم طعم آزادي و خوشبختي را به چشند  و مثل انسانهاي آزاد وصاحب حق ديگر در زادگاه و موطن خدادادي خود كه اينك بخشي از ايران بزرگ است زندگي كنند. الغرض كه فارس ها به خاطر بالا دستي خود كه بر مليتهاي ديگر دارند در رفتار ظالمانه و غير معقول خود آنقدر پا فشاري و پيشروي نكنند كه مردم بلوچ یا ملیت های دیگر به دنبال سوابق تاريخي خود رفته و براي نجات خود از مظالم نا محدودي كه گرفتار آن هستند ناچارا راه جدائي را در پيش گيرند هرچند كه راهي دراز و مشكل باشد.  فارس ها متوجه باشند كه ظلم و بدرفتاري شان در حق مردم بلوچ از محدوده تحمل خارج شده است و امكان اين هست كه از اين پس هر بلوچي بصورت فردي از جان خود بگذرد و جان چند نفر فارس را هم در اطراف خود بگيرد تا بدين ترتيب حكومت حرف نشنو را كه به هيچ طريقي گوشش بدهكار حرف حساب نيست متوجه مظالمش بنمايد.
          مدتي است كه رفتار بعضي از ماموران رژيم در بلوچستان همانند رفتار گربه با موش هاست. يك جناح حكومت سياست ايجاد ترس و وحشت را در پيش گرفته است و تا جائي كه ميتواند سعي دارد كه توان دفاعي مردم را از درون شان نابود نمايد تا این مردم در مقابل هيچ حركت يك مامور دولت حتي يك سرباز معمولي هم هيچگونه مقاومتي از خود نشان ندهد و در مقابل اين ماموين هيچ نوع دفاعي هم از خود نكند و هرچه مامور گفت فقط بگويد چشم و اطاعت نمايد هرچند كه خواسته مامور يك خواسته ناجايز و زورگویانه و غير قانوني باشد.  حرف يك مامور اطلاعات و يا يك مامور انتظامي خودسر در نظام جمهوري اسلامي امروز در بلوچستان حكم قانون را دارد و اگر بلوچي در مقابل يك حركت خودسرانه يك چنين ماموري توضيح بخواهد مثل اينست كه باو توهين كرده است و اين مامور بخود حق ميدهد كه اين شخص را كه از رفتار خودسرانه او توضيح خواسته است آدمي قلدر و شرور بنامد و خود را حق بجانب ميداند كه او را زير مشت و لگد و توپ و تشر و تهديد بگيرد و برايش پرونده اي درست كند كه خلاص شدن از آن چندان آسان نباشد.  اين رفتار گربه است با موشها و نه رفتار يك مامور دولت با توده هاي مردم. شما گاهي گربه اي را ديده ايد كه موشي را تنها گير آورده و با او مشغول بازي شده است!؟  بله ، وقتيكه يك موش ناتوان گير يك گربه مغرور ميافتد بايد تسليم و مطيع محض باشد تا براي اندكي بتواند زنده بماند. چون گربه در مقابل يك موش موجودي مطلق العنان و مستبد است.  گربه طبق ميل شخصي خود اين موش را كه به چنگ آورده است گاهي باينطرف پرتاب ميكند و گاهي به آن طرف.  گاهي دمش را گرفته و بهوا مي اندازد و گاهي تيزي دندانش را بر پشت و گردنش آزمايش ميكند و گاهي هم از سر لطف آزادش ميگذارد كه كمي راه رفته و از او فاصله بگيرد و باز يكباره باو حمله ميكند و اگر دلش خواست او را بدون دقدقه و همراه با كيف خورده و نوش جانش ميكند و اگر هم دلش خواست موقتا آزادش ميگذارد تا در فرصتي ديگر باز با او به بازي بپردازد و هر وقت كه عشقش كشيد نوش جانش ميكند و به اين ميگويند ديكتاتوري .  امروز چنين است رفتار ماموران جمهوري اسلامي با مردم بلوچ در بلوچستان مظلوم. ولي براستي اين روش تا كي قابل ادامه است؟ آيا واقعا هرگز اين طور نخواهد شد كه روزي اين موشهاي متفرق از هم و بيگانه گشته از خويش از اين سياست دبكتاتوري گربه ظالم به تنگ آيند و تفرقه را كنار گذاشته و با هم متفق ومتحد شوند و یک باره  به او حمله ور شده و پوست از كله اش بكشند و دمار از روزگارش برآورند؟ يعني اين واقعا خارج از امكان است كه اين موشهاي مظلوم و سخت به تنگ آمده از گربه ظالم چشم شان روزي به اين شعر سعدي بيفتد كه گفته است: " مورچگان را چو فتد اتفاق  شير ژيان را بدرانند پوست"؟  در حاليكه اينها از مورچه قويترند چون موشند و گربه از شير ضعيف تر است چون گربه است. من اميدوار هستم كه اين حرفها تاثير خودش را بر اذهان مسئولين محترم نظام جمهوري اسلامي كه سياست ارهاب و ارعاب و تجاوز را براي خود يك سياست موفق تصور كرده اند کنار بگذارد و اين سياست گربه وارانه را بيشتر از اين در پيش نگيرند و بلوچها را بشكل موش درنياورند چون نه آنها گربه اند و اينها موش بلكه هر دو انسان هستند و هر دو از فرزندان آدم و حوا مي باشند و اگر متعلق به دو قوم مختلف هستند هيچ اشكالي ندارد چون خداوند خالق چنين خواسته است تا با در كنار يكديگر قرار دادن اين دو قوم تقواي شان را امتحان كند تا به بيند كه آيا اينها تقوا پيشه كرده با هم بر اساس عدل و انصاف و احسان رفتار ميكنند يا اينكه از دايره تقوا خارج شده وبه حقوق يكديگر تجاوز مي نمايند. آنهائيكه تقوا اختيار ميكنند طبق فرموده خدا و رسول به بهشت خواهند رفت و آنانكه از دايره تقوا خارج شده و به حقوق همسايه هاي ضعيف تر از خود تجاوز ميكنند به جهنم. پس چه خوبست كه انسانها در نظر داشته باشند كه محبت فرزندان ومال و پست ومقام آنها را از دايره تقوا و حكم خدا خارج نكند و سرانجام به آتش جهنم نرساند.



**********

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر