۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

قسمت یازدهم از کتاب " تخریب گورناگ " - تالیف: محمد آرمیان


قسمت یازدهم از کتاب:
تخریب گورناگ




از ماست كه بر ماست

          اين يك حقيقت واضح است كه تدابير خصمانه دشمن به تنهائي ملت بلوچ را تا بدين حد فلح و بد بخت و بی عزت و عقب مانده  نكرده است بلكه هشتاد درصد بدبختي و محكوميتي كه مردم بلوچ امروز دچار آن هستند نتيجه روش غلط و موضع گيري هاي نادرستي است كه تعداد زيادي از اين مردم در طبقات مختلف اين جامعه در پيش گرفته اند.  خودخئاهي يك بيماري عام و اپيدميك در مردم بلوچ است. تقریبا همه از بالا تا پائين از چوپان و عمله و فعله گرفته تا عالم دين وسردار و روشنفكر و تاجر اکثرا  گرفتار اين بيماري مهلك و خطرناك رواني هستند.  همين بيماري است كه افراد اين جامعه را منفرد و متفرق از هم و متشتت نگه داشته است.  همين بيماري خودپرستانه و برباد كننده است كه از گرايش آدم بلوچ به حقيقت جلوگيري ميكند بهمين خاطر است كه بلوچ كمتر و يا  خيلي دير جذب حقيقت و مواضع حق پرستانه ميشود. اگر حقيقت را متوجه بشود از پذيرفتن آن به علت لجبازي  خوداري ميكند و از همين جاست كه به خود و جامعه اش ضربه اي سخت و منهدم كنند زده است.

          ملت بلوچ بخاطر ندانم كاري هائي كه داشته است امروز از همه طرف در محاصره توطئه هاي گوناگون است ولي براي نجات از اين توطئه ها هنوز آماده عمل و فداكاري نیست و همه اش بفكر ارضاي خواهشات حقير فردي و رسيدگي به امور يك متر ونيم قد خودش مي باشد كه خوش به پوشد، خوش به نوشد، خوش بخورد، خوش بخوابد و در عالم خواب خوش بگذراند و كاري به مسايل جامعه و اجتماعي خود ندارد. " من " همه چيزم خوب و لوكس باشد ديگران همه به جهنم. "من" عزت و احترام داشته باشم بقيه به درك!  فقط مرا نه گيرند و سين جين نكنند ديگران به من چه!  امروز تقريبا هر فردي در جامعه بلوچ با چنين طرز فكري زندگي ميكند.  امروز نزديك به شش مليون بلوچ در درون مرزهاي ايران ( با در نظرگرفتن استان های  هرمزگان و کرمان و گرگان ) زندگي ميكنند ولي با طرزفكر خودخواهانه و تباه كننده اي كه دارند شش مليون يك نفر اند و نه يك جعيت شش مليوني!  در يك روستا كه دويست خانوار در آن زندگي مي كنند و جمعيتي نزديك به هزار نفر دارد در آنجا اگر كسي از بي عدالتي ها اعتراض كند و حرف حقي بر زبان بياورد و از حقوق عمومي جامعه حرف بزند مخبرين محلي اين موضوع را به اداره اطلاعات و يا نيروي انتظامي محل گزارش ميكنند و پس از آن بلا فاصله دو نفر كارمند اطلاعات و يا نيروي انتظامي ميآيند و اين شخص را كه فقط حرف از عدالت زده است و جرم ديگري مرتكب نشده است از وسط اين هزار نفر مي گيرند و مي برند و هر بلائي كه به خواهند سرش درمي آورند و بقيه اهل روستا مثل گوسفندان بي زبان اين صحنه را فقط تماشا مي كنند و صداي يك نفر هم درنمي آيد كه چرا اين آدم را گرفتيد و برديد و به زندان انداختيد و شكنجه و تهديدش كرديد و به پرسند که جرمش چي بوده است؟  تمام مردم روستاهاي اطراف هم به فاصله يكروز از دستگيري بي دليل اين شخص با خبر مي شوند ولي هيچكسي به دنبال اين موضوع نمي رود و آن را مربوط بخود نمي داند و اين را هم نمي داند كه امروز او را گرفته اند و ما هيچ اقدام و دفاعي نه كرده ايم فردا نوبت خود ما مي شود آنوقت هيچكسي براي دفاع از ما هم نخواهد آمد.  اين يك وضعيت تباه كنند و مرگبار براي يك ملت است.  هيچ كسي اين را مربوط به خود نمي داند كه به پرسد اين آدم جرمش چه بوده است كه به اين همه مشكل و مصيبت دچارش كرده اند. يعني گوسفند مآبي مطلق!  تا حالا به گوسفند چه حقي رسيده است كه به آدم گوسفند مآب برسد!؟  اين جامعه ما، اين ملت ما پر از عيب و اشكال و ضعف و خيانت است.  اگر بدبخت است بيش ترين مسبب اين بدبختي ها خودش مي باشد چون عيب هاي خودش را نمي بيند و اگر به بيند برطرف نمي كند.  آن آدم به اصطلاح معتمدی كه كلت اداره اطلاعات را با كمال افتخار به كمرش مي بندد و ماهي چند بار به منظور اثبات سرسپردگي خود به این اداره رفته و حاضري ميدهد و تمام اخبار مربوط به محيط زيست و دور و برش  را به اطلاع آن داره ميرساند نه تنها كه احساس هيچ خيانتي در خود نمي كند بلكه خودش را آدمی خيلي پاك و فهميده و مهم و قوم دوست هم تصور ميكند و گمان دا رد كه با وصل بودن به اداره اطلاعات گاهي ميتواند مشكل آنهائي را كه در دام اطلاعات و يا نيروهاي سركوبگر ديگر مي افتند با سفارش خود حل كند ولي اين تصور او تصوري كاملا علط و نا آگاهانه است چون او در رابطه با اداره اطلاعات خيلي از قضاياي حياتي و بنيادين اجتماعي محيط زيستش  را بدون اين كه خود بداند كه چكار دارد ميكند از بيخ خراب ميكند به اين دل خوشي كه روزي شايد سفارشي در مسايل جزئي از او قبول شود و آنگاه به مردم به گويد درست است كه من با اداره اطلاعات همكاري دارم ولي اين همكاري من براي درست كردن كار ديگران است و مثال مي زند كه به بينيد فلاني و فلاني و آن چند نفر ديگر را من با دخالت و سفارش خود از مصيبت خلاص كرده ام وگرنه به زندان مي رفتند و با چنين توجيه غلطي خود را آدمي مهم و زرنگ و قوم دوست هم مي داند حال آنكه شكل صحيح اين توجيه دقيقا برعكس آنست كه اين باصطلاح آقاي قوم دوست از خود ميكند چون با اطلاع رساني همين گونه افراد خود خواه و نا آگاه است كه اداره اطلاعات دست به خراب كاري هاي زيادي مي زند و دسترسي به اطلاعاتي پيدا ميكند كه بدون همكاري آین نادان های زرنگ قوم ما قادر نخواهد بود و اين فهميده هاي نفهم اين كار را برايش مفت انجام ميدهند به اين اميد كه روزي سفارش كسي را بكنند كه با يك بشكه گازوئيل يا بنزين سر مرز دستگير شده و به دادگاه رفته يا در دست نیروی انتظامی و یا سپاه  اسيرو تحت تهديد است. اينست كه هيچ كس خيانت خود را نمي بيند و اگر هم به بيند در ذهن خود آنرا بصورت خدمت مي بيند. آري راست گفته اند که هيچ كسي از بوي چندش آور خودش بدش نمي آيد هر چند كه باعث آزار دیگران باشد.
           
          یکی نمونه از خودخواهی ها آن بابائي است كه گمان كردم كه پس از تبليغات ساليان متوالي من به آگاهي رسيده است و حالا چند نفري بر نهضت حق طلبان بلوچ اضافه شده  اند و برنامه هاي مبارزه به شيوه بهتري پيش خواهد رفت ولي پس از مدتي كوتاه چنين ثابت شد كه گمان بنده نسبت به این دو برادر هم خانواده خودم خیلی غلط بوده است چون اینها به آگاهي نرسيده بودند  كه هيچ بلكه تازه از خودخواهي كوچك به خودخواهي بزرگ رسيده بود ند چون نتوانست خود را با جمع پيش كسوتان مبارزه تطبيق دهند.  او چنين پس از مدتی بعد از اینکه جنگ اعصاب بزرگی برای ما درست کردند به این فکر افتادند كه چرا در جمع كار كنند و با امکانات کم مجاهدی زندگی کنند  و بطور مستقل برای خود کار نکنند كه هم نان مال خودشان باشد و هم نام.   اینهائی که برای مبارزه نیامده بودند و برای نام و نان آمده بودند چه زود خود را فهميده تر از پيش كسوتان در مبارزه یافتند و در ذهن شان این طور محاسبه كردند كه تا پيش كسوتان متوجه موضوع بشوند آنها كل اوضاع را در اختيار خود خواهند گرفت و آنوقت به پيش كسوتان خواهند گفت كه كار اينست كه ما كرده ایم و موفقيت اينست كه ما بدست آورده ایم نه شما. شما پیش کسوتان بدبخت هنوز آه در بساط تان نیست که با ناله سودا کنید بیائید به بینید زندگی ما را،  هکتار ها زمین و خانه های متعدد ما را، ماشین های ما را و نوکر و چاکر های ما را که چطور دست به سینه ایستاده و به ما واجه واجه می گویند! آری از این قبیل مجاهدین قلابی چند نمونه هم داشته ایم که بر زبان نان جهاد را داشته اند و در دل رسیدن به نام و نان را.

یکی از همین دو برادر که با انجام کارهای خلاف به پول رسیده بود با طعنه به من گفت که كدام اهل مبارزه و اهل موفقيت هستيد شما ها که سي سال است زور مي زنيد ولی هنوز نان براي خوردن نداريد و من زرنگ تازه از راه رسيده را به بيیند كه چه زود مليونر شدم. چه زود نامدار شدم و چه زود صاحب دنگ و فنگ و آفتابه لگن گشتم.  بيائيد دم و دستگاه مرا تماشا كنید. اين بابای تشنه نام و نان که خود را بنام یک مبارز و مجاهد جا زده بود و نوار پخش میکرد پس از سوار شدن بر يك چنين طرز فكر جاه طلبانه بي اساسي با اين كه هنوز با الفباء اين راه به درستي آشنا نشده بود بالاخره بطور پنهاني و با شيوه اي بسيار بي چشم رويانه از جمع پيش كسوتان اين راه رهائي بحش كناره گرفت و يك سپاه شش نفره براي رسول الله و خودش درست كرد كه هرچه زودتر به نان و نام برسد ولي چنين نشد و نميشود و هرگز نه خواهد شد چون در هر كاري وقتي كه خودخواهي جاي اصول را بگيرد نتيجه قطعی ناكامي خواهد بود هرچند كه كسي خود را زرنگ و مصمم هم ببيند و همين هم برايش ثابت شد و در آينده باز هم ثابت تر ميشود چون این دو برادر مقدمتا در نتيجه حركت هاي خودسرانه وغير معقول و غير ضروري شان چهار نفر از ورزيده ترين افراد به آگاهي كافي رسيده و حقیقتا مجاهد و مبارز را بخاطر همين انگيزه كسب نام و نان در همان شش ماه اول بكشتن دادند و ضمن اين كه خود شان را از خط مبارزه  بطور كلي منزوي كردند  افكار عمومي ناظر بر صحنه سياست را هم نسبت به نهضت اصيل انقلابي در بلوچستان براي مدتي متزلزل نمودند  و چون از خود برنامه اي عمل وقابل پياده شدن نداشتند  و تمام محتويات ذهن شان  مجموعه اي از تصوراتي بود كه فقط ميتوانست بصورت حرف در هوا پراكنده شود و در ميدان عمل اصلا  قابل تطبيق نبود نتيجه اين شد كه سرخورده شدند  و بخاطر حمايتي مختصر از جهت خاصي مجبور به تغيير مسلك  خود شدند و از حنفی تبدیل به سلفی شدن  و حالا كارشان  اين شده است كه بنام دلخوش كنك تحقيق و بيرون آمدن از تقليد شب و روز کارشان  زير و رو کردن کتاب هائی است تا بلکه  احاديثي را بدست آورند كه بطلان مذهب حنفي را به اثبات برساند و تمام وقت شان سر اين جر و بحث صرف مي شود كه دستها را روي ناف به بنديم افضلتر است يا روي سينه، آمين را بالجهر به گوئيم بهتر است يا بالسّر، رفع يدين به كنيم ثوابش بيشتر است يا نه كنيم. كاري كاملا غيرضروري، بيهوده و وقت كش و بي فايده و در مجموع مضر و ایجاد اختلاف در سواد اعظم مسلمین يعني هيچ و پوچ و وقت كشي برای عملی خیلی غیر ضروری در جامعه ای مثل بلوچستان.  فهماندن چنين آدمي كه دچار خودخواهي شديد شده هم چندان كار آساني نیست. تا  اين آدم بيايد و متوجه شود كه به بي راهه افتاده و ضربه اي سخت به نهضت اصيل و نجات بخش جامعه مظلوم خود زده است احتياج به عمري دوباره پيدا ميكند كه براي شان ميسر نخواهد بود و اين مولابخش درخشان بود كه چنين به بيراهه رفت. چند مورد دیگر هم هست که بنام مبارزه و جهاد وارد صحنه شده و پس از مدتی با جمع کردن سرمایه و پرداختن به امور شخصی ناپدید شده و رفته اند و همه کسان دیگری که در آینده بنام جهاد و مبارزه می آیند و از جمع جدا شده و پیش کستوتان مبارزه را رها میکنند و به تنهائی به جمع مال و ثروت می پردازند به زودی آشکار شده و بد نام و نابود خواهند شد و باز به این نتیجه می رسیم: از ماست كه برماست. خداوند افراد اين ملت را از بي راهه رفتن های این چنینی و خود پرستانه محفوظ بدارد، آمين.
          حرف آن عالمي يادم ميآيد كه خود را يك مجاهد تصور ميكند و به شخص ديگري كه همراه ما نشسته بود پيشنهاد داد كه بيا براي چهل روز به چچين برويم و در آنجا جهاد كنيم. من از شنيدن اين حرفش سخت ناراحت و دکوراژه  شدم و به او گفتم كه بی خودي حرف گنده گنده  نه زن. تو كه از دست چهارتا زابلي و بيرجندي و مشهدی در زادگاه خودت كه پا بر گرده ات نهاده اند طوری كه نفس هم نمي تواني بكشي ديگر چرا به چچين برای جهاد ميروي! اگر راست ميگي همين جا كاري كن كه قوم خودت خيلي بیشتر نیاز به کمک و نجات دارد و چچين ها به اندازه خودشان هستند و با قدرت دارند جهاد می کنند. گفت كه ما قوميت نمي كنيم مسئله ما مسئله اسلام است و براي اسلام بايد جنگيد. ناداني اش آتش بجگرم زد. دلم مي خواست گلونش را آنقدر بفشارم تا خفه شود كه بنام یک عالم دين با این طرز فکرش باعث خفه شدن بيشتر اين قوم بد بخت و درمانده  خود نشود. اين آدم با اين كه درس خوانده و مولوي شده ولي هنوز اسلام را نه فهميده و آن چنان تعبير خودكشانه اي از اسلام مي كند كه گوئي هدفش از تحصيل علوم اسلامي این بوده است که قومش را نابود کند. اين طور احساس ميشود كه كلمه بلوچ در نزد بعضي از علماي ما كلمه اي نجس است و به محض شنيدن اين كلمه حالشان بهم مي خورد و بلا فاصله حساسيت خود را نشان مي دهند تا به اصطلاح محبت خود را به اسلام ثابت كرده باشند وعين اينست كه اينها آيه و حديثي را با چشم خود شان ديده باشند كه كلمه "بلوچ" بطور اخص در آن ذكر شده و اسلام مخالفت خود را با این قوم اعلام كرده است و در آن تصريح شده است كه هركسي كه براي نجات اين قوم فعاليت كند انساني است گناهكار است که از دین اسلام خارج شده و جهنمي است. با اين دسته از افراد قوم مان چكار بايد كرد كه به تظاهر اسلام دوستي ضد قوم خود شده اند و باز مي بينيم كه از ماست كه بر ماست. خدايا خسته شدم از دیدن این همه  دشمن دانا و نادان در قوم خود مان.

"يك سر و خيلي آرزو دل به چه مدعا دهم
تن  همه  داغ  گشت  پنبه  كجا  كجا  نهم"

          از كدام درد بي درمان بنالم خدایا  و پنبه  بر كدامين زخم بگذارم که تن و روان هر دو زخمي و داغ داغ شده است.

          باز وقتي كه مي بينیم عده اي از بلوچ ها هم در تظاهرات ضد خودي كه رژيم برای انحراف  افکار عموی به راه انداخته  است شركت كرده و بر عليه خودي ها شعار مي دهند دل آدم سخت بدرد مي آيد. در يك تظاهرات ضد خودي، همان تظاهراتي كه پس از تخريب گورناگ اداره اطلاعات رژیم  در تمام شهرستان هاي استان به راه انداخت تا همه در  این تظاهرات شعار بدهند : مرگ بر ملا كمال و مرگ بر امريكا!  تعداد زيادي از بلوچ هاي نا آگاه و فريب خورده هم با کمال تاسف شركت كرده بودند. اگر زابلي ها و فارس ها در اين تظاهرات شركت كرده و بر عليه ملا كمال شجاع و دلير كه دليري اش را نه در حرف بلكه در عمل هم نشان داد و پوزه مغرور کماندو های رژیم را که  به خانه و روستایش حمله کردند  بدون كمترين ترديدي به خاك ماليد اکر شعار مرگ بر ملا کمال مي دهند اقدام شان براي هركسي قابل فهم است چون آنها به خاطر غارت كردن مال مردم بلوچ از طرف حكومت آزادي كامل دارند و از اين بابت نفع فراوان برده و صاحب مليون ها ثروت شده اند و با چنين كارهائي مي خواهند هر گونه مقاومت را در مردم بلوچ از بين به برند تا به توانند به اين چپاول گري هاي خود حتي الامكان ادامه دهند ولي اي بلوچ نادان تو ديگر چرا در این تظاهرات ضد خودی  شركت كردي و همآهنگ با دشمنان طمعكار خود، همان هائي كه همه چيزت را غارت كرده و به يغما برده اند مرگ بر ملا كمال گفتي!؟ ملا كمال امروز بخاطر دفاع از حقوق تو بلوچ سرکوب  شده به اين همه مصيبت و دربدري آفتاده است. ملا كمال كي هست كه تو همدست با زابلي ها بر عليهش شعار ميدهي  ای بلوچ بي خبر از همه جا و بيگانه گشته از خود. ای  بلوچ  مگر تو اين را نمي داني كه ملا كمال يك قاچاقچي مواد مخدر نبوده و نيست بلكه در شرايط فعلي شخصيتي بزرگ و فداكار در صحنه سياست بلوچستان مظلوم است و از خود كرداري قابل ستايش نشان داده است كه در تمام تاريخ معاصر بلوچستان بي سابقه بوده است. ملا كمال قهرمان بخاطر دفاع از حقوق تو بلوچ نادان و نا آگاه كه در سرزمين پدري و زادگاهت به اندازه يك حيوان هم حق و عزت نداري به پا خاسته و با مشتي دد منش درگير شده و هم چون خاري خلنده در چشم دشمنان تو بوده است آيا شايسته است تو بلوچ بر عليه چنين انساني فداكار و مدافع حقوق ملي و مذهبي خود شعار بدهي و همراه با دشمنان خود مرگ بر ملا كمال بگوئي!  اگر به این تظاهرات حکومتی نمی رفتی و شعار ضد خودی نمي دادي فكر ميكني چه ميشد؟ بخدا هيچي بلكه عزت و اهميتت بيشتر ميشد.  حالا كه شعار داده اي باز هم يقه ات را مي گيرند كه بيا مخبري و جاسوسي هم بكن. رهایت نمی کنند مرتبا از تو می خواهند که به نفع شان شعار به دهی.  براي شان يك پادوي بي اجر و مزد هميشگي هم باشی.  ای بلوچ چشم و گوشت را باز کن  تو بايد بداني كه يك جناح خودسر در این رژيم هيچ نوع حق طلبي را از هيچ كسي قبول نمي كند. نه از كرد، نه از آذري، نه از تركمن و نه از عرب و نه حتي از خود فارس هاي اصلاح طلب و طرفدار عدالت اجتماعي پس آنها حق طلبي حاجي ملا كمال را چطور قبول و تحمل مي كنند. رژيم با بوق و كرنا و راديو و تلويزيون خود در مغز همه شما فرو كرد كه ملا كمال يك قاچاقچي مواد مخدر است تا شما باور كنيد و در صورت حمله  به او هيچ طرفداري و حمايتي از او نكنيد. آنها شما را فريب دادند. آنها با همين فريب كاري و انحرافي كه در افكار عمومي بوجود آورده بودند مي دانستند كه مردم برای گرفتن یک قاچاق چی هیچ مقاومتي نه خواهند كرد با همین تفکر بود که  اقدام به دستگيري ملا كمال كردند تا او را بگيرند و اعدام كنند به همين منظور با نيروئي ویژه  و متخصص جنگهاي كوهستاني به محل اقامتش گورناگ يورش بردند و شرایطی ظالمانه  بر او و مردم روستایش تحميل کردند در این جریان تنها كاري كه او  كرد از موجوديت و صيانت ذات خود دفاع كرد و بس همه می دانند که او اهل جنگ و دعوا نیست و بتمام معنی انساني نیکو کار، مصلح و طلح طلب است.  كار اصلي و بنيادي او صلح دادن مردم بوده است و اصلا معتقد به حمله و تجاوز به حريم ديگران نيست به همین خاطر که این یک  دفاع مقدس بود خداوند پوزه اين مهاجمین مغرور را بدست همين مظلومين قهرمان بخاك ماليد.  کارگزاران ظالم رژيم پس از اين شكست افتضاح آميز روز بعد امدند و دست به تخريب گورناك زدند و ملا كمال را همراه با تمام مردم دلير و غيرتمند اين روستا بوسيله هليكوپتر و بمباران هوائی از خانه و كاشانه شان دربدر نمودند. در مجموع قبول اين همه مشقت و دربدري حقيقتا بخاطر دفاع از حقوق تمام ملت تحت ستم بلوچ بوده است و نه تنها حقوق مردم گورناگ و يا حقوق شخص خودش و نه بخاطر قاچاق مواد مخدر. ای بلوچ! تو اگر انسان دانا و آگاهي مي بودي در چنين شرايطي همه مال و جان و زندگي ات را باید  فداي انساني مبارز مثل حاجي ملا كمال ميكردي ولي حالا كه هنوز بي خبر از تمام توطئه هاي دشمن هستي و از حقايق تلخي كه براي نابودي كامل تو و نسلهايت بطور پنهاني در دست اجراست بي خبري، داري در صف دشمنان حركت ميكني و شعار بر عليه يكي از قهرمانان ملي قوم خود ميدهي ای بلوچ ساده دل و خوشباور!  فرق بين دوست و دشمن را آخر تو كي تشخيص ميدهي!؟  زمان زيادي از محكوميتت گذشته است تو حالا بايد همه چيز را بداني و چه باعث شده است كه هنوز هم بر عليه دوست و خودي و به نفع دشمن بيگانه و غارتگر شعار ميدهي؟ حق اين بود كه بلوچ ها در چنين موقع به خصوصي كه مستمسك بزرگي بدست شان آمده است نه تنها كه در تظاهرات ضد خودي شركت نمي كردند بلكه همه در شكل يك تظاهرات آرام مي رفتند در فرمانداري جمع مي شدند و شعار ميدادند كه مرگ بر زابلي خر و فارس خودسر، مرگ بر ظلم و زنده باد عدالت، زنده باد ملا كمال قهرمان و عدالتخواه، زنده باد دموكراسي و زنده خاتمي طرفدار عدالت،  و در همان جا قطعنامه اي بر عليه حمله كنندگان به ملا كمال و تخريب گورناگ صادر مي كردند و مجازات مسببين را از فرماندار و استاندار و دولت  خواستار می شدند و تقاضاي تمام خسارت هاي وارد شده را هم ميكردند و ثابت مي كردند كه انسان هائي آگاه و با شعور و بالغ در سياست هستند و ديگر ظلم و استبداد و ديكتاتوري را در هيچ يك از اشكالش در جامعه خودقبول نمي كنند. ولي چه كنيم باز هم از ماست كه برماست.

          باز آن علمائي كه بخاطر ترس و يا اندكي تطميع در جلسه اي بزرگ به مديريت اداره اطلاعات شركت مي كنند و براي راضي نگه داشتن همين دستگاه ظلم اقدام دفاعي ملا كمال خان را محكوم ميكنند ايا اينها با اين اقدام شان هيچ كم و كسر و عيب و نقص و خيانتي در خود نمي بينند؟ نه ،  چون هيچ كسي از بوي خود ناراحت نمي شود و خيانت در خود را  نمي بينند و باز مي بينيم كه از ماست كه برماست.

          همه ميدانند كه در بلوچستان هيچ قانوني به نفع مردم بومي نافذ نيست و مسئولين خودسر جناح خشونت طلب مردم را به بهانه هاي مختلف مي گيرند و اذيت و جريمه و سركيسه مي كنند و اگر كسي به اين رفتارهاي ناروا و غير انساني اينها اعتراض كند با او مثل حيوان رفتار ميشود، مثل يك خر!  در چنين حالتي كه اين مردم قرار گرفته اند حق اين بود كه از غفلت و خودخواهي و خودبيني درمي آمدند و بفكر مبارزه و چاره كار مي افتادند ولي مي بينيم كه نه ، عده اي هنوز هم سخت غافل هستند و همه اش به فكر خود پرستی و غرق در خواهشات بي ارزش مي باشند. نظير تهيه لباس گران قيمت با خرج زياد حال آنكه لباس اگر تميز نگه داشته شود ارزان قيمتش هم هيچ عيبي ندارد. ساعت گران قيمت به رنگ طلا، انگستر طلا براي نشان دادن به ديگران و غيره تا با لوكس كردن سرو وضع ظاهري خود تظاهر به موفقيت و خوشبختي كنند، چقدر غفلت و چقدر فرو رفته در حماقت! كسي كه در جامعه اش هنوز هيچ قانوني نافذ نيست و با او هنوز مثل خر رفتار ميشود چه نيازي به اين طور خودنمائي و نمايش زرق وبرق دارد!  يك خر اگر پالانش زري دوزي و شيك و خوشگل شود يا بند افسارش از زنجير طلا ساخته شود ايا در خر بودن و محكوميتش فرق خواهد كرد!؟ يك انسان محكوم مال و ثروتش را بايد در كارهاي رهائي بخش و راه هائي خرج كند كه هرچه زودتر از محكوميت خارج شود و به مقام انساني خويش نايل آيد و در اين صورت هيچ اشكالي نيست كه برای دیدن وقت  بجاي ساعت پنصد هزار توماني يك ساعت پنج هزار توماني به دستش به بندد و بقيه اضافي را در اختيار مبارزين قومش بگذارد تا بتوانند كار مبارزه را هرچه بيشتر و بهتر به پيش به برند و آزادي و عزت اجتماعي هرچه زودتر نصيب شان گردد.  تجار قوم ما بدليل نا آگاهي از محكوميت اجتماعي خود اكثر درآمد شان بي دليل و مفت خدا به جيب دشمنان قوم سرازير است و پول شان را با افتخار و خوشي كامل به مامورين حكومت نظير رئيس دادگاه ، اطلاعات ، سپاه، فرماندار و بخشدار و حتي يك سرباز ساده و معمولي نيروي انتظامي هم ميدهند تا آنان را با خود دوست كنند و اين يك ندانم كاري خيلي بزرگ است. بخاطر بي توجهي همين قشر جامعه بوده است كه كار مبارزه خيلي كند و با مشكلات زياد و آهسته پيش رفته است و مشاهده شده است كه مبارزين فداكار و از جان گذشته ملت در حالت اضطراري و شرايط سخت از سرمايه داران قوم خود طلب مساعدت كرده اند نه تنها كه كمكي نكرده اند بلكه آنان را بشكل گداهائي ديده اند و رفتاري در حد يك گدا با آنها داشته اند كه در هيچ قوم ديگري چنين نيست و اين جاي تاسف و تالم فراوان دارد.  تجار و سرمايه داران قوم بلوچ بايد اين روش خود را به نفع بهروزي جامعه و سعادت نسل هاي آينده خود هرچه زودتر تغيير دهند و مبارزين قوم خود را در ميادین پرزحمت مبارزه تنها نگذارند و اگر آنها همت كنند و روش مثبتي در پيش گيرند خيلي زود به سرمايه هاي بزرگتر و مطمئن تري خواهند رسيد كه داراي پشتوانه قانوني خواهد بود . غفلت اين جماعت از قوم ما هم ضربه سختي بر پیشرفت مبارزه  وارد كرده است و مي بينيم كه باز از ماست كه برماست.

          علماي كرام ما وارثان نبي و امين ملت هستند بهمين خاطر مسئوليت آنها در تحرك بخشيدن  اين جامعه متوقف شده و به حرکت در آوردن مردم دلسرد و بي تفاوت  به سوي نجات، نجات مذهبي، نجات فرهنگي، نجات سياسي اجتماعي  و رسيدن به همه آن حقوق انساني و آزادي هاي اساسي كه يك انسان براي رسيدن به خوشبختي نيازمند آن آنست از وظايف آنهاست و در اين زمينه چه خوب است که كرداري چشمگير از خود نشان دهند تا اين ملت تحت ستم هرچه زودتر نجات يابد و خداوند از آنان راضي گردد. ما خبر داريم كه بعضي از اين امناء ملت از امكانات فراواني از محل همكاري و تعاون مردم برخوردار بوده اند ولي مشاهده شده است كه به وقت ضرورت و در شرايط سخت به ياري مبارزين مشخص وخانواده هاي شان نه شتافته و آنها را در برهوت پرخار و زار مبارزه تنها رها كرده اند و يك چنين بي توجهي از وارثان نبي اكرم (ص) متوقع نبوده و نبايد باشد. چون اگر اين طبقه ممتاز و مسئول جامعه به جاي توجه كردن به مسايل اجتماعي و مبارزاتي فقط متوجه امور شخصي خود باشند و بار خانوادگي خود را آنقدر سنگين كنند كه جز به خود نه توانند به ديگراني كه در حال مبارزه هستند برسند اين كارشان بر خلاف روش رسول الله (ص)  خواهد بود كه طبعا امري خطرناك و فلج كنند برای این امت اسلامی است كه اگر به موقع به اين وضعيت توجه نگردد اين ملت مظلوم مواجه با مصائب عديده و غير قابل جبراني خواهد شد. و مي بينيم كه باز هم از ماست كه برماست.

          باز به ياد آن سرداراني مي افتم كه در اوايل انقلاب به خاطر وابستگي زياد و سرسپردگي كامل شان به رژيم شاه فراري شده و در آنسوي مرز به نام مبارزه با رژيم خميني از اينجا و آنجا پول فراواني دريافت كردند ولي نه تنها كه مبارزه اي نكردند و هيچ حرفي از مظلوميت مردم بلوچ نزدند به محض قطع كمكها با تامين گرفتن از رژيم جمهوري باصطلاح اسلامي كه رژيمي به مراتب ديكتاتورتر از رژيم شاه  است به ايران برگشتند و به خدمت اين رژيم ضد مردمي درآمدند و در سركوب مبارزين قوم خود دارند همكاري ميكنند. و مي بينيم كه باز هم از ماست كه برماست.

***********

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر