۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

تحلیلی از نظام اداری اهلسنت در بلوچستان ایران



بنام الله مقتدر

بقلم:  محمد آرمیان

تحلیلی از نظام اداری اهلسنت در بلوچستان ایران.

قسمت اول:
       
        بار الها !   کمکم کن تا آنچه را که  برای  امت مسلمه و ملت شدیدا تحت ستم  بلوچ مفید است بتوانم  در اینجا بقلم بیاورم  و ایجا د دلخوری هم برای کسی نشود. هدف از این نوشته اینست که این وضع بسیار منفعلانه  که ملت مسلمان بلوچ را در سرزمین خودش تا به این حد تضعیف کرده و توان عمل کردن بر احکام الهی را از آنان گرفته است دستخوش تغییری مثبت و خداپسندانه شود . ملت بلوچ که بخشی از امت مسلمه در سرتاسر جهان است چرا باید در سر زمین خود اینقدر تحت فشار باشد  و محکومانه زندگی کند که  حتی با  دو کلمه حرف حساب توان دفاع از حقوق بنیادین و انسانی خود نداشته باشد.  علل این وضع غیر مطلوب را بر رسی میکنیم بدون اینکه قصد حمله به شخصیت کسی را داشته باشیم بلکه فقط وضع اسف انگیز موجود را بر اساس واقعیت های آن مورد برسی قرار میدهیم تا بلکه روند امور بر اصول  پذیرفته شده  اسلامی قرار گیرد و ملت مان از این وضع  بسیار اسف انگیز نجات پیدا کند و نابود نشود:

1-  این حقیقت را باید قبول کنیم  که همه جوامع در دنیا رهبرانی دارند و میزان خوشحالی یا بد حالی آن جوامع بستگی به  عملکرد رهبران آن دارد که با چه نوع عملکردی خوشحال شده اند و یا  با چه عملکردی گرفتار بدحالی گشته اند.

2-  در بلوچستان  رهبری جامعه بطوری کلی در دست دو گروه بوده است . الف )  گروه  علماء بعنوان رهبران روحانی ب)  گروه سرداران بعنوان رهبران سیاسی.  خود کلمه رهبر معنای خاصی دارد.  در یک مجموعه انسانی  رهبر به کسی میگویند که مسئولیت آن مجموعه را بلحاظ  کنترل همه جانبه و حفاظت از حقوق خدادادی آنها که شامل دین و سر زمین و کرامت انسانی آنها میشود به عهده بگیرد و برای پیشرفت این مجموعه  از نظر علمی، سیاسی و عدالت اجتماعی  و حفظ کرامت انسانی آنها هماهنگ با پیشرفت دیگر ملل جهان برنامه داشته باشد  و برای محفوظ نگهداشتن حقوق جامعه خود از دستبرد اجانب بی تقوا و فزون طلب و متجاوز از بقیه افراد جامعه دانا تر، پرکارتر،  دلیر تر و فداکار تر باشد تا جامعه اش را در سطحی مترقی و خوشحال نگه دارد و اجازه ندهد که با توطئه های یک دشمن  تبدیل به یک جامعه مفلوک و ضعیف و توسری خور و عقب مانده و محتاج نان شب شود. حالا باید ذهن مان را بر این امر متمرکز کنیم که  آیا رهبران بلوچستان چه در بُعد مذهبی و چه در بُعد سیاسی دارای چنین صفات و عملکردی  بوده اند  و مسئولیت رهبری خود را همانند دیگر رهبران جهان متعهدانه انجام داده  اند یا نه؟  جواب منفی است چون ما نگاه به وضع ملت مان میکنیم که سالهای سال تحت قیادت آنها بوده  و به این حال و روز اسف انگیز امروز گرفتار امده است و آنقدر گرفتار آمده است که هیچ کسی در این جامعه  توان جنبیدن ندارد؟  ملتی عملا اسیر مشتی گرگ شده است و هر طور که این گرگها  دل شان میخواهد با او رفتار میکنند و رهبر عاجز تر از همه خود را مجبور می بیند که در مقابل همه مظالم  و جنایت هائی که  در حق خود و ملتش انجام  میشود ساکت بماند و نه تنها که ساکت بماند بلکه ستایشگر و همصدا و همنوای  دستگاه طلم هم باشد به دلیل اینکه کارهای رهبرانه ای را که باید از اول و قدم به قدم  انجام میداد انجام نداده است و حالا دشمن بخاطر غفلت از امور رهبری و سستی و بی برنامگی  رهبر و یا رهبران تا عمق جامعه او ریشه دوانده است  و ملت شان اینک  بتمام معنی اسیر مشتی جنایتکار  بی رحم شده است و هرکسی را که اندک تکانی میخورد بلافاصله  جمع کرده  بدست جلادان می سپارند تا جسم و جانش را از کار بیندازند و رهبر در مقابل اینهمه مظالم روزمره در حق ملتش قادر به بیان دو کلمه حرف همراه با اعتراض نباشد و این به دلیل غفلتی است که رهبر در انجام کارهای  رهبری داشته است.  آیا این مقدار حرف که الان بنده در اینجا مطرح کردم خلاف واقعیت و حقیقت است یا اینکه راست است و هیچ کینه و عنادی در کار نیست و هدف از این حرف ها  فقط ایجاد یک تغییر مثبت در روند این وضع اسف انگیز و جلوگیری از نابودی یک ملت است؟


      پس از سالها  تحمل تحقیر و ظلم و بی عدالتی در بلوچستان  تعدادی از جوانان مسلمان همین ملت بتمام معنی تحت ستم  با مایه گذاشتن جان خود شروع به سازماندهی خود کرده  و با کمترین امکانات و سخت ترین شرایط  ضربه های مهلکی دارند به این نظام ظالم و ضد دین وارد میکنند ولی نه تنها که  هیچ تشویق و کمکی از هیچ سوئی دریافت نمی کنند  بلکه متاسفانه می بینیم که از سوی رهبری جامعه خود مورد حمله و اعتراض شدید قرار میگیرند و چرا !؟ جواب واضح اینست که فقط همین عافیتی که بساط رهبری به آن عادت کرده است بهم نخورد. امکانات زندگی مرفه در حد بالا  و عزت  هم از سوی ملت و هم از سوی دولت فراهم است پس  گور پدر ملت هر بلائی که بسرش میاورند بیاورند  ما چرا خود را به زحمت بیندازیم و بساط خوشحالی را که  در آن قرار داریم بخاطر این ملت  بهم بریزیم. این ملت اسیر و بدبخت  بخاطر ترس از دولت مجبور است که ثنا گوی ما باشد که ثنا گوی دولت هستیم پس همه چیز برای خود ما ردیف است و با همین گونه رهبری مورد تمجید و تشویق و ستایش هستیم پس چرا کاری بکنیم که همه این امکانات و امتیازات ایده آل از دست مان برود.  بدون تعارف باید گفت که  خدا رحم کند به این ملت ما که همه چیزش توسط رهبری  وارونه و بر عکس تعریف شده  است  و میرود تا چند سال دیگر بطور کلی نابود شود. بقیه حرف ها را در قسمت های بعدی  این مبحث ادامه خواهم داد،  ان شاء الله.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر