۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

حرفهای پوست کنده و لخت در مورد فتنه



بنام الله مقتدر

حرفهای پوست کنده و لخت و بدون خود سانسوری.

به منظور هموار کردن راه  مبارزه  تا رسیدن به خود مختاری ملت بلوچ و نجات از مظالم گوناگون  لازم است که حرفها از این پس بصورت پوست کنده و لخت و شفاف و بدون ملاحظه زده شود تا کاری انجام گیرد و نتیجه ای بدست آید. این مطلب بعلت بیماری بنده  و سلسله معالجات با چند  روز تاخیر نوشته شد و از بابت این تاخیر از همه  پوزش می طلبم.

بتاریخ: 17/6/1393

بقلم: محمد آرمیان

        خدایا کمکم کن تا آنچه را که حق و حقیقت است بی پروا از تهدید تهدید کنندگان  و  ملامت منافقین و بدخواهان و حسد حاسدان  بیان کنم. خدایا تو از همه بهتر میدانی ملت بلوچ که  که شدیدا تحت ستم است  و در محاصره انواع توطئه های خودی و غیر خودی  قرار دارد برای نجات خویش  نیاز به مبارزه ای جدی و همه جانبه دارد.  تا آنجائی که من میدانم این مجاهدین مخلص  راه حق و عدالت  در جیش العدل که حقیقتا در حال مبارزه برای نجات ملت خود هستند  فعلا هیچ کمکی از هیچ جائی ندارند و فقط به کمک تو توانای مطلق دلبسته اند و تنها امید شان تو هستی که کمک شان کنی. پس ای بخشنده مهربان و ای تنها یاور مجاهدان حقیقی،  این مخلصین بی یار و یاور را کمک بفرما تا بتوانند از دین خود، از ملت مظلوم خود و از وطن و سر زمین خود  دفع ظلم کنند و به خودمختاری و وتواجهی و عدالت و امنیت برسند و از ظلم متجاوزین بی منطق  نجات پیدا کنند و این حق مسلمی است که تو برای تمامی ملتها قایل شده ای و ملت مظلوم بلوچ هم حق دارد که  به این حق بنیادین خود برسد. ای الله مقتدر ما جز تو هیچ یاور و مددگاری نداریم کمک مان بفرما که حقیقتا  ضعیفیم و نیاز به کمک داریم. خدایا ما فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک می طلبیم.   اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین.

        همه علاقمندان به قضیه بلوچ و بلوچستان  که در فیسبوک حضور پیدا میکنند حتما خبر دارند که اخیرا اختلافی خیلی جدی و غیر منتظره در روند مبارزه این ملت  بوجود آمد و سبب بروز مشکلات قابل ملاحظه و دست و پا گیری شد که حرکت بسوی هدف را کند و تا حدی متوقف کرد.

        همه میدانند که مبارزه ملت بلوچ برای رفع ظلم و رسیدن به حقوق بنیادین خود از سالهای دروان نظام شاهنشاهی بصورت نا منظم و جسته گریخته وجود داشته است ولی این مبارزات زمانی شکل سازمانی و منظم به خود گرفت که جوانی بسیار مخلص و کاردان و خدمتگذار و متواضع و پرکار بنام عبدالمالک  در صحنه مبارزه حضور پیدا کرد و با کردار بسیار متین و موقر و انسانی و مجاهدانه و دلیرانه  خود توانست این مبارزین  پراکنده  راه حق و عدالت  را به گرد خود جمع نماید و با مجاهدت و فداکاری همین  مبارزین  گمنام و بی ادعا کارهای بسیار مهم و بزرگی در راه رسیدن به هدف انجام دهد.  عبدالمالک  متواضع و بی ادعا فردی استثنائی و در اوج انسانیت بود و حقیقتا شایستگی آنرا داشت که از او تقدیر لازم بعمل آید و بنده  تنها کسی بودم که در نوشته هایم از او و شایستگی هایش تقدیر لازم را بی پروا از خطراتی که در آن بود  بعمل اوردم  تا با دلگرمی هرچه بیشتر کار مبارزه  را بطور جدی تری انجام دهد و ما را به هدف نزدیک تر نماید.

        عبدالمالک جوان که امید بزرگ ما برای به ثمر رساندن این مبارزه بود خیلی زود تحت توطئه ای فریبکارانه و آنهم به طمع دریافت کمکی بزرگ از امریکا و مقابله با رژیم ستمگر ایران  در افغانستان  به دام دشمن افتاد و نیروهای جنایتکار امریکا  در مقابل آزادی یک زندانی امریکائی  در ایران او را تحویل رژیم ایران دادند و با خیانت و جنایت این دو رژیم ظالم که  در پنهان و پس پرده همکاریکدیگرند، پرونده مبارزاتی امیر عبدالمالک در همین جا برای همیشه بسته شد و مجاهدین برای اینکه این حرکت جهادی  بی سر پرست نماند  و متلاشی نشود فورا تشکیل جلسه دادند تا رهبر یا امیر جدیدی برای کنترل امور مبارزه  و ادامه حرکت انتخاب کنند.

        شورای مرکزی مجاهدین دو نفر را که از مجاهدین برجسته و پر کار و خوشنام و خیلی مطرح در حرکت بودند  و در واقع  دست راست و دست چپ امیر عبدالمالک  و از معتمد ترین یاران  او  به حساب میآمدند  بعنوان کاندید رهبری معرفی کردند و پس از رای گیری  محرمانه ای که انجام میشود  صلاح الدین فاروقی با کسب اکثریت آراء بعنوان  رهبرجدید حرکت انتخاب میشود و همه مجاهدین با شوق و ذوق زیاد  با او بیعت میکنند و عبدالرئوف ریگی برادر امیر عبدالمالک هم با دل نا خواسته با ایشان  بیعت میکند ولی چون او انسانی بشدت جاه طلب است در دل این آرزو را داشته است که می باید به جای برادرش عبدالمالک  به عنوان رهبرجدید انتخاب میشد ولی چون مجاهدین از کردار متکبرانه و خودخواهانه او اکثرا ناراضی بوده اند او را برای رهبری حتی کاندید هم نمی کنند  و در چنین شرایطی عبدالرئوف  با دل نا خواسته  خود را مجبور به بیعت کردن  با صلاح الدین فاروقی می بیند تا از حرکت بیرون نیفتد  ولی عملا بشکل یک مزاحم و ریگی آزار دهنده  در کفش مجاهدین  در میاید و فرا قانونی عمل میکند.

        پس از انتخاب صلاح الدین فاروقی به رهبری حرکت،  نام این حرکت از جندالله به  جیش العدل تغییر پیدا میکند و این دلیلی بر ریزنگری و فکرمندی و بینش وسیع  رهبر جدید حرکت است  چون این نام جدید با هدفی که دارند  سازگاری و همخوانی بیشتری دارد و در سطح جهانی هم  نامی معتدل تر و پذیرفته تر است یعنی این نام نشان میدهد که مجاهدین برای رسیدن به عدالت دارند مبارزه میکنند و نه برای دشمنی با کسی دیگر و شکل عملی عدالت را برای ملت بلوچ رسیدن به خود مختاری  در سرزمین خویش میدانند. این تغییر نام در واقع هدف حرکت را مشخص میکند که تحت نام جندالله هدف مبارزه نا مشخص بود و بعضی ها فکر میکردند که هدف حرکت جندالله  فقط کافر کشی است که امری غیر انسانی و محکوم است چون کفار هم انسان هستند و قابل هدایت می باشند  و تا زمانی که متجاوز به حق دیگران  نیستند حق زندگی عادلانه و آسوده  در سر زمین های خود را دارند و در قرآن مجید هم  آمده است که: " لا اکراه فی الدین " یعنی در انتخاب  دین هیچ اجباری نیست یعنی کفار هم تا زمانی که تجاوز به حقوق دیگران نمی کنند حق زندگی با دین خود را دارند.

        اداره کردن یک حرکت با بیش از دویست نفر از مجاهدین در شرایط اقلیمی بسیار سخت  که هیچ کمک موثری از هیچ جای مشخصی ندارند خود امری قابل تامل است و هیچ دلیل دیگری را به جز اخلاص و تقوای  این رهبر جدید  نمی توان تصور نمود که خداوند به خاطر همین اخلاص و توکل بر ذات مقتدرش، این  مجاهدین را با  حد اقل شرایط زندگی در اطراف این رهبر بی تکبر ولی جدی در عمل،  سازگار و مطیع  نگهداشته است. الله مقتدر بر انجام هر کاری تواناست. صلاح الدین فاروقی پس از دستگیری امیر عبدالمالک  این حرکت را انصافا و بدون تعارف و گزافه گوئی  بمدت چهار سال  با کفایت و لیاقت کامل اداره  کرده است و دلیلش هم اینست که  در این مدت چهار سال هیچ مجاهدی هیچ نوع بی عدالتی و هیچ نوع  حرکت نادرستی از او ندیده و  ابراز نارضایتی نکرده  و از حرکت خارج نشده است بلکه بخاطر رفتار عادلانه او بر تعداد مجاهدین مرتبا  اضافه هم شده است.

        ای مردم ،  ما باید بدانیم که نفس اماره و شیطان دو دشمن بزرگ انسان هستند و قسم خورده اند که انسان را با هر شیوه  ممکن و بوسیله وعده های گوناگون و رنگا رنگ فریب دهند و تشویق به انجام اعمالی کنند که آنان را در دنیا ناکام  و در اخرت  به جهنم ببرد. این خیلی مهم است که  با  یقین کامل بدانیم که  نفس و شیطان دو دشمن قسم خورده انسان هستند.  آدمهای خودخواه و متکبر و جاه طلب و بی تقوا که هوس جاه و جلال  و  بزرگی دارند همان کسانی هستند که غالبا فریب وسوسه های رنگین  شیطان را  میخورند و شکار نفس اماره میگردند و برای رسیدن به آرزوهای بزرگ و طمعکارانه  خود در مورد حقایق  بی پروا شده و دست بهر کاری میزنند کارهائی که دنیا و آخرت شان را برباد و نابود میکند و ما نمونه اش را در همین فتنه ای که عبدالرئوف در صحنه جهاد به وجود آورد عملا  دیدیم و نتیجه آن بر کسی پنهان نمانده است.
         عبدالرئوف بنا بر مزاج متکبرانه و جاه طلبانه اش و بنا بر اینکه برادر امیر عبدالمالک بود و خود را وارث نام نیک  و شهرت  او میدانست  برایش خیلی مشکل بود که در ردیف مجاهدین دیگر به زندگی سخت همراه با قناعت و بی نام و نشان ادامه  دهد  لذا در این چهار سال گذشته به منظور کسب درآمد بیشتر و زندگی راحت تر رفتارش همواره با نوعی مزاحمت  در حرکت همراه بوده است و مجاهدین برای اینکه اختلافی پیش نیاید مجبور به تحمل رفتار فرا قانونی و غیر قابل تحمل  او بوده اند و با همه این تفاسیر چون او  برادر امیر عبدالمالک  بوده است اخراج او را از حرکت مناسب ندیده اند و او را همراه  با رنج و عذابی که تولید میکرده است  تحمل کرده  اند.

        ولی باید قبول کنیم که این دنیا خدائی هم دارد و در جای حق نشسته است و در رابطه با این فتنه میخواهد زحمت عبدالرئوف را از سر مجاهدین و این حرکت اصیل که با  فداکاری زیاد بوجود آمده است کم کند لذا  این فکر را در عبدالرئوف تقویت میکند که باید از این آدمهای بی نام و نشان و بد بخت و  بقول خودش لات و بازاری جدا شود و سازمان جدیدی از خود تشکیل دهد که همه چیز آن از آنجمله نام و نان و اختیارات و دم و دستگاه و دنگ و فنگ  وآفتابه لگن و  نوکرتم  چاکرتم و بگیر و به بند و سیاه و سفید و زرق و برق  و همه چیز متعلق به شخص خودش باشد و او با جمع و جور کردن این امکانات و تکمیل این آروزی بزرگ و فریبنده  تبدیل به رهبری عالیقدر و نامدار و صاحب منزلت شود و دنیا به کامش کامروا گردد و بهمین دلیل به محض اعلام جیش النصر اولین کاری که کرد تحت نامهای مختلفی در فیسبوک شروع به تعریف و تمجید و بزرگنمائی و لقب تراشی برای خود نمود و رهبر جیش العدل را با بر چسپ های نادرستی مورد تحقیر قرار داد  تا خود را بعنوان رهبری بزرگ و واجب الاحترام جا بزند و افکار عمومی را برای دریافت کمک های احتمالی  متوجه خود نماید.   ای لعنت بر طمع که انسان را از راه به در و ذلیل و ناکام میکند. در همین قضیه ثابت شد که طمع و جاه طلبی بیش از حد  همه چیز را از انسان میگیرد و او را بطور کلی بدنام و ناکام و نامراد می نماید  و در مورد عبدالرئوف عملا چنین شد که میتواند امری عبرت آموز برای همه ما ها  باشد.

        عبدالرئوف برای عملی کردن این آرزوی بزرگ  دست نیافتنی و گلوگیر در منطقه ای که از طرف جیش العدل مسئولیت آنرا بعهده داشته است مقدمات اجرای  این آرزو  را تدارک می بیند و مبالغی را با شیوه های مختلف از اینجا و آنجا بدست میآورد، مقداری از وسایل رزمی جیش العدل را غصب می نماید، تعدادی از افراد  آواره  هم فامیل خود را در آن منطقه با دادن وعده هائی با خود هم پیمان میکند، با همکاری دوتا از برادر زاده هایش کار با فیسبوک و فتو شاپ را یاد میگیرد تا بتواند در فیسبوک که رسانه ای عمومی با برد وسیع و مجانی است با تبلیغات غیر واقعی و بی وقفه و با استفاده از نام و شهرت امیر عبدالمالک که برادر اوست  خود را بعنوان رهبری بزرگ و مقتدر و مردمی در صحنه مبارزه مطرح نماید و دیدیم که با اعلام سازمان کذائی جیش النصر این کار را با سر و صدای زیاد و گرد و خاک و دولاخ  بسیار انجام داد  تا با برحسته کردن نام  خود در فیسبوک جیش العدل را در فضای مجازی نابود کرده و این سازمان جدید و تو خالی خود را جایگزین آن نماید و صاحب نام و نانی بزرگ شود و به آرزویش برسد  و این انحراف از صراط مستقیم  دقیقا همان چیزی بود که دشمن قسم خورده ملت بلوچ یعنی اداره اطلاعات رژیم همیشه  آرزوی آن را داشته و برای نفوذ در صحنه جهاد در انتظار چنین فرصت مناسبی برای اجرای  برنامه شیطانی  خود و نابودی جیش العدل  بوده  است.

        عبدالرئوف با اعلام سازمان جیش الشرّ شرایط نفوذ اداره اطلاعات را در صحنه جهاد فراهم کرد و اداره اطلاعات  عوامل خود را در نقش های مختلف برای پیوستن و همکاری با عبدالرئوف به سراغ او فرستاد و عبدالرئوف که منگ رهبری و مدهوش آرزوهای بلند بالای خود بود و عقلش دیگر کار نمیکرد  هرکسی را که از او تعریف میکرد و حمایت خود را ابراز می نمود فورا  می پذیرفت  تا جیش النصر را که فعلا مشتمل بر خودش و دو برادر و دو برادر زاده هایش بود تقویت نماید و هر چه زودتر به حساب جیش العدل برسد و صحنه مبارزه را عملا در اختیار خود بگیرد. در راستای همین نیت غلط  عبدالرئوف ابراهیم مهرنهاد فرستاده  اداره اطلاعات را بعنون مسئول شاخه سیاسی جیش النصر منصوب و از معتمدین خود نمود تا با همکاری آدمی معتبر که برادر یعقوب مهرناد است اعتباری به سازمان من در آوردی خود که بر اساس نیتی بسیار غلط  تاسیس شده بود بدهد و فراموش کرده بود که خدا در جای حق نشسته است و ناظر بر همه چیز است و  همه تدابیر شیطانی انسانهای فرصت طلب و خائن را با تقدیر خود باطل و نابود  میکند.

        عبدالرئوف با اعلام سازمان جیش الشرّ  و با موضع گیری های عجیب و غریبش مشکلات متعددی برای سازمان جیش العدل  به وجود آورده بود که کار اصلی این سازمان را عملا متوقف و متوجه  حرکت های تهدید آمیز خود کرده بود و همه مجاهدین مانده بودند که با این مشکل چه بکنند و بعضی از مجاهدین بطور خیلی جدی مشورت داده بودند که این عبدالرئوف را باید کشت ولی صلاح الدین فاروقی که آدمی بسیار صبور و متوکل به الله مقتدر است میگفت که  نه کشتن او کار درستی نیست او بهر حال برادر امیر عبدالمالک  و برادر  ماست حالا  اشتباهی هم  کرده است شما فقط دعا کنید که خدا او را هدایت کند تا پشیمان شود و از این برنامه غلط  منصرف گردد. اکثر مجاهدین دعای شان این بود که خدایا اگر عبدالرئوف قابل هدایت و بر گشت  است هدایتش کن و اگر قابل هدایت نیست هرچه زودتر نابود بفرما تا این مانع بزرگ از سر راه جهاد برداشته شود و جهاد از حالت توقف خارج  گردد  و به حرکت خود ادامه دهد.

        سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم. چقدر بزرگ و مقتدر است الله بلند مرتبه که حق را با قدرت لایزال و نا مرئی خود چگونه حفاظت میکند. از یک طرف اداره اطلاعات برای نابود کردن جیش العدل نقشه کشیده و برای اجرای این نقشه اش مامور فرستاده است ابراهیم مهرنهاد و عده ای آدمکش را. از طرف دیگرهم عبدالرئوف برای رسیدن به بزرگی و مطرح کردن خود نقشه کشیده تا با اعلام جیش الشرّ و تبلیغات کسترده خود  جیش العدل را  از میان بردارد. اکنون دو نیروی مخاصم برای نابودی جیش العدل دست بکار هستند. مجاهدین جیش العدل که در محاصره دو دشمن قرار گرفته اند نمیدانند با این وضع مبهم  چه بکنند و فقط  دست به دعا هستند که خدایا این چه فتنه ای است که عبدالرئوف به راه انداخته و میخواهد همه چیز را نابود کند و کارشان شب و روز این شده است که دعا کنند خدایا  ما را از شرّ این فتنه نجات ده و برای ادامه این حرکت کمک بفرما.  در این کشمکش و گیر و دار خیلی زود می بینیم که  خداوند  دعای این مجاهدین بی یار و یاور و مخلص و بر حق  را اجابت میفرماید  و این مشکل را به فضل خود  از ریشه حل کرده و با نشان دادن قدرت خود همه چیز را برای همگان روشن می نماید.

        اداره اطلاعات که شیاطینی متخصص برای  فتنه گری در آن نشسته اند نقشه نابود کردن مبارزه ملت بلوچ  را اینطور تنظیم میکند:  ابراهیم مهرنهاد را که برادر یعقوب مهر نهاد است و چهره ای محبوب و مردمی دارد با دادن وعده های بزرگی برای کشتن عبدالرئوف در نقش یک حامی و همکار پیش او میفرستند و تعدادی از آدمکش های حرفه و جنایتکار را هم در اختیارش میگذارد که به محض ردیف شدن برنامه، عبدالرئوف را ترور کنند.  با ترور عبدالرئوف  افراد  خانواده ایشان به رهبر جیش العدل مشکوک میشوند و در نتیجه اقدام به کشتن ایشان میکنند و این کشت و کشتار در دو طرف ادامه پیدا میکند تا همه  آدمهای مهم مبارزه کشته شوند و این حرکت ضد رژیم که برای نجات ملت بلوچ از ظلم است و با زحمت و فداکاری بسیار بوجود امده است با این شیوه  برای همیشه متوقف و نابود گردد(برنامه ای دقیق و شیطانی).

        اطلاعات رژیم به ابراهیم مهرنهاد قول میدهد که اگر برنامه قتل عبدالرئوف را با موفقیت به اجرا در آورد باو چهار ملیون دلار و یک ویلای شیک در هلند  و یک ماشین مدل بالا به او میدهند که در آنجا زنی زیبا بگیرد و یک زندگی بسیار عالی برای خود  داشته باشد و این فلک زده  باور میکند و نمیداند که این منافقین به هیچ وعده و قول و قراری پایبند نیستند و در بالا خدائی مقتدرهم هست که ناظر بر همه چیز است و خائنین را به مجازات میرساند و رسوا میکند. اگر امریکای کافر به کسی قول دهد که برای اجرای یک خیانت  به نفع  آنها باو بیست ملیون دلار میدهند و با اینکه کافر هستند  پای قول شان میایستند ولی این منافقین لاشخور و گرسنه های سیری نا پذیر نه تنها که چهار  ملیون دلار بکسی نمیدهند بلکه چهار ملیون تومان بی ارزش هم نمی دهند و فقط در رفتاری فریب کارانه سریک آدم طعمکار را شیره مالیده و به باد میدهند. این طمع و حرص دنیا  بود که ابراهیم مهرناد را به چنین سرنوشت شوم و عاقبت رسوائی دچار کرد پس لعنت بر طمع. اما به بینیم که همین طمع و حرص دنیا  با عبدالرئوف چکار کرد. در فریب عبدالرئوف به جای اداره اطلاعات  نفس و شیطان که دشمن ازلی و ابدی  انسان هستند نقش اساسی داشته اند. عبدالرئوف که انسانی به شدت خودخواه و جاه طلب و دنیا پرست  بود این وسوسه شیطان را در مورد خود باور کرده است  که او یک عالم است حرف زدن و مجاب کردن مردم را خیلی خوب میداند و در ضمن برادر امیر عبدالمالک نامدار هم هست و کار با فیسبوک و فتو شاپ را هم بخوبی یاد گرفته است و در یک زمان با چند نام مختلف میتواند در فیسبوک برای بزرگ کردن خود  تبلیغات راه بیندازد و مردم را تحت تاثیر خود قرار بدهد پس چرا معطل است و برای خود یک سازمان مستقل درست نمیکند و صحنه مبارزه را در اختیار خود نمیگیرد  و این تعدادی بقول خودش لات های بازاری را از صحنه بیرون نمی اندازد و خود همه کاره نمیشود و در چنین طمعی فریبنده بوده است که  آرزوئی چنین بزرگ و گلو گیر و دست نیافتنی را در خود پرورش داده است.

حالا کار الله مقتدر را به بینید. جیش العدل که مخلصانه درگیر یک جهاد مقدس برای نجات ملتی بتمام معنی مظلوم است حالا از دو جناح متفاوت در معرض حمله و خطر  قرار گرفته است و دست به آسمان است که خدایا ما جز تو هیچ کسی را در حمایت خود نداریم و شدیدا در معرض خطریم و ما را کمک و محافظت بفرما. خداوند مقتدر که از نیت انسانها آگاه است  دعای این مظلومان بر حق را قبول میکند و این دو جناح فریب خورده اداره اطلاعات از یک طرف و شیطان از طرف دیگر را که هر دو قصد نابودی جیش العدل را دارند به جان هم میاندازد و بدست یکدیگر نابود مینماید  و مشکل جیش العدل بدون کمترین تلاش و صدمه ای به وسیله الله مقتدر حل میشود و در اینجا به این یقین میرسیم که: من یتوکل علی الله فهو حسبه و یجعل له و مخرجا من کل ضیق و یرزقه من حیث لا یحتسب. ترجمه: کسی که به خدا توکل میکند پس خدا او را کافی است و این متوکل  در هر تنگنا و بن بستی که قرار بگیرد خدا  راه خروجی برای او پیدا میکند و از جائی باو رزق میدهد که گمان نمی برد. آری چنین است روش کمک و محافظت الهی از اهل حق و  نابود کردن اهل ظلم. آیا دیدن چنین وقایع زنده و ملموسی نباید برای انسان عبرت پذیر و آموزنده  باشد؟

        عبدالرئوف وقتیکه  این فتنه جیش الشرّ را آغاز کرد از طریق پیام خصوصی فیسبوک با من در ارتباط بود و سعی داشت که مرا جذب خود کند و من با زبانی بسیار محترمانه،  برادرانه و دلسوزانه خطرات این کار را برای او توضیح دادم و چندین بار عاجزانه  التماس کردم که این فتنه را بیش از این رسانه ای نکند که خیلی خطرناک و قابل سوء استفاده  است و عواقبش قبل از هر کس دیگری متوجه خود و خانواده خودش خواهد شد و بهتر است که  آنرا هر چه زودتر تعطیل و جمع نماید  ولی قبول نکرد که نکرد و به نظر من  باین دلیل قبول  نکرد که مشاورینی از طرف اداره اطلاعات به او پیوسته بودند و امید موفقیت و پیروزی  باو میدادند. من وقتیکه دیدم او اصلا متوجه  خطرات این فتنه نمیشود خود را مجبور یافتم که حقایق  مربوط  به  زندگی او را طی نامه ای لخت و بدون ملاحظه بصورت سرگشاده در فیسبوک برای متوجه کردن او بنویسم تا خطراتی را که این کار برای خود و خانواده اش در پی دارد احساس کند و زندگی آنان را  بر اساس یک آرزوی مسموم و هوس ویرانگر به خطر نیندازد ولی این دلسوزی بنده باز هم کارگر نیفتاد و قبول نکرد.  اگر من به جای عبدالرئوف بودم با دیدن آن نامه هشدار دهنده  انگشتم را تا آخر در گلویم فرو میکردم و این آرزوی مسموم را از وجودم بیرون میریختم  تا خود و خانواده ام را و همه مجاهدین راه حق را  از شرّ این فتنه راحت میکردم ولی او چنین نکرد و پیش بینی بنده متاسفانه راست از آب درآمد و او  خودش اولین شکار فتنه ای  شد که خود ایجاد کرده بود و خود کرده  را علاجی نیست.  

        این امر خیلی عجیبی است که در اطراف اکثر انسانهای بزرگ و خوشنام خائنینی هم پرورش می یابند که بخاطر داشتن نسبت با آنها متکبر و خودخواه میشوند طمع مال دنیا و هوس  بزرگی در آنان پیدا میشود و دست به کارهایی میزنند که انجامش رسوائی و ناکامی است و با رفتار غلط و خود خواهانه خود نام نیک بزرگان منسوب به  خود را هم لکه دار میکنند.
        بهر حال عبدالرئوف ریگی و ابراهیم مهرنهاد دو نیروی بسیار مهم در ملت بلوچ بودند که اگر گرفتار طمع و خود خواهی و حب دنیا نمی شدند میتوانستند کارهای مفیدی برای جامعه تحت  ستم خود  انجام دهند و از این دنیای دون خوشنام عبور کنند  ولی جای تاسف عمیق است که این دو فرزند ملت بلوچ در حال اجرای برنامه هائی بسیار حقیر و خطرناک و خائنانه  بلحاظ معنوی از این دنیا رفتند و اکنون هیچ کسی هیچ کاری نمیتواند برای آنها انجام دهد و  تنها همدردی ما برای انها این خواهد بود هر وقت که به یاد شان میافتیم برای شان دعای مغفرت کنیم که خداوند بسیار بخشنده و مهربان از سر تقصیرات آنان بگذرد از جهنم نجات دهد و مستحق بهشت نماید.  البته از نظر ما هر دوتای این عزیزان برای خانواده های شان شهید به حساب میآیند  و این یک رسم است هرکسی که از ما کشته میشود ما او را شهید به نامیم. مامورین ظالم و جنایتکار و ادمکش رژیم هم وقتی که در جائی کشته میشوند به آنها لقب شهید میدهند  و کمونیست هائی که اصلا خدا و دین را قبول ندارند وقتیکه کسی از گروه شان کشته میشود او را شهید می نامند و خدا  بهتر از همه میداند که شهداء چگونه آدمهائی هستند و فکر میکنم که ما برای کشته های مان اگر آنها را برای دلخوشی خود مان خوشبینانه  شهید بدانیم اشکالی نداشته باشد. خدایا برای بر طرف کردن این فتنه بزرگ که بر سر راه مجاهدین ملت بلوچ بوجود آمده بود از تو بی نهایت سپاسگزاریم. خدایا ما ضعیفیم  هیچ مددگاری نداریم فقط از تو کمک می طلبیم و تنها ترا پرستش میکنیم. خدایا  ما محتاج کمک تو توانای مطلق هستیم کمک مان کن.  خدایا چنان کن سر انجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار. و السلام.
      

         

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر