۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

سوابق "نهضت عدالت بلوچستان ایران"

بنام خداوند کارساز



نگاهی برسوابق سیاسی
"نهضت عدالت بلوچستان ایران"

            در کشورهائی که بطور غیر دمکراتیک اداره میشوند و هیئت های حاکمه بجای رسیدگی به امور مردم به چپاول و غارت کردن ثروت ها ی ملی پرداخته و مردم شان را با زور اسحله و اعمال قدرت قهریه مجبور به تحمل بدبختی و سکوت فرساینده میکنند اعتراض و فریاد کشیدن برای نجات از چنین وضعی امری ضروری میشود. مردم چنین کشورهائی برای رسیدن بعدالت اجتماعی و رفع ظلم از خود و اصلا ح حکومت دیکتاتور برای تن دادن به رعایت اصول دمکراسی و یا تغییر آن خواهی نخواهی دست به تشکیل سازمانها و احزاب سیاسی میزنند تا از غارت شدن و نابودی نجات پیدا کرده و به یک زندگی آباد و آزاد و خوشحال برسند و این بطور فطری حق هر انسانی است. کشور هائی که در سطح جهان بطور غیر دمکراتیک اداره شده اند یا میشوند تعداد شان زیاد است ولی ما مردم بلوچ فعلا فقط با دو کشور ایران و پاکستان سر وکار داریم که در نیم قرن گذشته بطور غیر دموکراتیک اداره شده و حقوق انسانی مردم شان را بطور آشکارا پایمال کرده اند.  نا گفته نماند که هم ایران و هم پاکستان هر دو از کشورهای چند ملیتی هستند که در ایران بطور مشخص اقوام :  فارس، بلوچ، کرد، آذری، عرب، ترکمن و لر  زندگی میکنند و در پاکستان هم اقوام پنجابی، پشتون، بلوچ و سندی.

            ابر قدرتهای آن زمان پس از جنگ جهانی دوم برای اداره دنیا، سازمانی بنام " سازمان ملل متحد" درست کردند تا این سازمان از بروز جنگهای مجدد بین ملتها جلوگیری بعمل آورده و حفظ امنیت را در سطح جهان بعهده بگیرد. از جنگ جهانی دوم ببعد کشور های متعدد دیگری طبق میل ابرقدرتهای آن زمان بوجود آمده و بر روی نقشه جهان ظاهر شدند و مرزهای شان هم از طرف همین سازمان  برسمیت شناخته شد. همه این کشور ها و مرز بندي های شان بر اساس تامین منافع ابر قدرتها بوجود آمد، بعنوان مثال کشورهائی نظیر :  کویت، بحرین، قطر، عمان، با کم و بیش یکصد هزار نفر سکنه بومی و یک کدخدا بنام شيخ و هر یک از امیر نشینهای امارات متحده عربی  با کمتر از ده هزار نقر سکنه بومی  بشکل کشورهای مستقلی درآمدند و برای خود صاحب دم و دستگاه و آلاف والوف شده و مردم شان هم به رفاه کامل و عزت و امنیت اجتماعی رسیدند و هويت خدادادي شان محفوظ ماند  و نا گفته نماند كه بيش از نيمي از ثروت هاي تحت الارضي اين مناطق كه توسط انگليس و امريكا استخراج ميشد وارد خزانه ي اين كشورها ميشد.

            بلوچها هم در این زمان مانند همینها و اردنی ها، سعودیها، عراقی ها، عمانی ها، نپالی ها  و خیلی از ملتهای دیگر که هنوز حکومتهای مدون و سیستماتیکی بشکل امروز نداشتند بطور ملوک الطوایفی و خودمختار زندگی میکردند که آخرین حاکم آنها در قسمت غربی میر دوست محمد خان بارانزئی و در قسمت شرقی میراحمدیار خان احمد زئی بود. بلوچستان که مفهوم وطن مردم بلوچ را دارد تا قبل از بوجود آمدن کشور نوزاد پاکستان با کشور های هندوستان و افغانستان و ایران همسایه و هم مرز بود. بلوچ تا قبل از سال 1947 میلادی بعنوان یک ملت در سطح جهان مطرح بود  ولی پس از بوجود آمدن کشور جدید التاسیس پاکستان هویت اصلی خود را بطور رسمی از دست داد و طبق یک برنامه حساب شده بین المللی نا محسوس شرایط بسیار سختی بر ان مسلط گردید و علت اصلی اش هم عدم سازگاری و جنگیدن سران بلوچ با دولت انگلیس بود. انگلیس که فعال مایشاء و ابر قدرت آن زمان در این منطقه بود از جنگ و گریز و بی سیاستی و عدم سازگاری حکام آن زمان بلوچ سخت ناراضی و خشمگین شده بود و برای تنبیه این ملت نا سازگار آنرا تقسیم در تقسیم کرد و سرنوشتش را بطور عمده بدو کشور همسایه ایران و  پاکستان که حکام آن خود همچون مومی در مشت انگلیس بودند سپرد تا برنامه تنبیهی بریتانیا را در حق این مردم بقول آنها غير متمدن و ناسازگار اجرا کنند و دقیقا هم اجرا شد.  از آن زمان ببعد مردم بلوچ هم در ایران و هم در پاکستان بطور منظم و همآهنگ تحت جبر حکومتی قرار گرفته و از تمامی حقوق فطری و خدادادی و بنیادی خود محروم گشتند. هر یک از دولتهاي اين دو كشورطبق يك سياست يكنواخت، افراد حق طلب بلوچ را در قلمرو خود تحت تعقیب قرار میدادند و در صورت دستگیری بزندان انداخته و شکنجه میکردند و یا مجبور به فرار مینمودند. حکومتهای مرکزی هر دو كشور برای اداره منطقه بلوچستان تعدادی از خودفروختگان بومی را پیدا کرده و پرورش دادند و با دادن مقداری عزت کاذب و بی محتوا و شهرت مصنوعی بعنوان سردار، نماینده و یا سرپرست ديني بر مردم تحمیل میکردند.  این خودفروختگان بی دانش و فریب خورده و بظاهر سرپرست شده بخاطر عزت شخصی و منافع جزئی خانوادگی بطور کامل در خدمت حکومتهای مرکزی در آمدند و نه تنها که این  نمایندگان تحمیلی و بی خبر از مسایل سیاسی اجتماعی، چشم شان را بر هر ظلم و ستمی که بر مردم شان میشد بطور کامل می بستند بلکه در اجرای سیاستهای ظالمانه حکومتهای مرکزی در هموار کردن راه سلطه گری ظالمانه شان با کمال افتخار نقش بسیار موثری هم ایفاء میکردند و بدینگونه ملت بلوچ از داشتن رهبران حقیقی و مخلص برای حصول حقوق انسانی شان بمدت بیش از نیم قرن محروم ماند و حکام ظالم این  کشورها با همدستی و  کمک از خود بیگانه شدگان رهبرنمای بومی، مردم بلوچ را از تمامی حقوق انسانی و اساسی شان محروم کرده و در فقر و بدبختی مطلق و در بی دانشی و جهل مرکب نگهداشتند.  در این دوران پر خفقان، جهل و نادانی در میان مردم بلوچ آنقدر وسیع و عمیق شده بود که حرف زدن از حقوق سیاسی اجتماعی یک نوع دیوانگی و نادانی بحساب میآمد و هر آنکسی که حرف از حقوق سیاسی و اساسی ملت میزد توسط نادانان بظاهر فهمیده و دانای قوم مورد تمسخر قرار میگرفت و بعنوان یک دیوانه نادان تبلیغ میشد بطوریکه هرکسی از ترس مواجه شدن با لقب "دیوانه" و يا احمق  جرات نداشت که در میان این مردم کار سیاسی کند و بدین سان در این نیم قرن گذشته  هیچ پیشرفتی در جهت رسیدن بحقوق اساسی مردم بلوچ حاصل نشد هر چند که جنبشهای موقتی پس از انقلاب اسلامی 1357  شمسي در بلوچستان ایران بوجود آمد ولی چون ایدئولوژی این جنبشها با ايدئولوژی راسخ عامه مردم بلوچ هیچ نوع سازگاری نداشت و رهبران این جنبشها مقلد چشم بسته جنبشهای اجنبی بودند و هیچ اصالت بومی نداشتند بدون چندان مقاومت و موفقیتی بناچار از صحنه خارج شده و بطور پناهنده در كشورهاي ديگر ناپیدید گشتند و مردم بلوچ باری دیگر دچار سرخوردگی و نا امیدی مطلق شدند و میدان سیاست باز بدست عده ای شیاد و فرصت طلب و سازوباز گر و دلال صفت افتاد که برای فروختن عزت اجتماعی و قومی بلوچ هیچ احساس شرمی در خود نمیکردند به زد و بند با حکام مرکزی پرداختند و در این وضعیت یاس بزرگی از رسیدن به عدالت اجتماعی باری دیگر  افکار عمومی منطقه را فرا گرفت و فضای سیاسی بلوچستان در سکوت وحشتناکی فرو رفت و مردم بجای مبارزه برای رسیدن بحقوق انسانی و اساسی خود به جاسوسی کردن بر علیه یکدیگر پرداختند تا بلکه از این طریق به عزت و نام ونان برسند و این وضعیتی بس خطرناک برای آینده این مردم بود که احتیاج به چاره جوئی داشت و فقط بهمین دلیل بود که عده ای از روشنفکران متعهد بلوچ هم از بلوچستان ایران و هم از بلوچستان پاکستان که از رسیدن به عدالت اجتماعی و حقوق مساوی در کشورهای شان بطور کلی ناامید شده بودند برای رهائی ملت بلوچ از این وضعیت مصیبت بار بفکر چاره کار افتاده و با پیشنهاد و هدایت آقای محمد آرمیان از بلوچستان ایران در تاریخ 25 دسامیر 1986 میلادی، با مقدمات و آماده سازی قبلی جلسه مخفیانه ای در شهر کراچی تشکیل شد و در همین جلسه بنیاد " سازمان بلوچ متحد" (  - United Baluch Organization -  .U.B.O )  یا ( یُوبُ)  پی ریزی گردید وسازمان از همین تاریخ با شعار وحدت ارضی و استقلال بلوچستان بزرگ کار خود را آغاز کرد تا به حکومتهای مرکزی ایران و پاکستان تفهیم کند که اگر با مردم بلوچ در درون مرزهای این دو کشور باز هم بعدالت رفتار نشود و همین روند تبعيض و محرومیت و محکومیت و بگیر و ببند های خودسرانه و گسترش نظام جاسوسی بین مردم بر علیه یکدیگر همچنان ادامه پیدا کند این مردم برای رسیدن به خوشبختی و عزت اجتماعی  راه دیگری جز میارزه برای استقلال نخواهند داشت. چون تا ابد بصورت انسان درجه دو زندگی کردن و قبول محکومیت مطلق و جاسوسی بر علیه یکدیگر در شان انسان نیست و هیچ قومی چنین خفتی را برای همیشه نمی پیذیرد بهمین دلیل " سازمان بلوچ متحد"  خواستار آن شد که این موضوع کاملا باید مشخص شود که اگر بلوچها واقعا ایرانی یا پاکستانی هستند و به این امر هم حتما باید تن در دهند در اینصورت حکومتهای ایران و پاکستان هم این حقیقت را به پذیرند که مردم بلوچ هم عملا جزء مردم اصیل کشورهای شان به حساب آیند و نه بصورت مردم مفتوحه و مسلوب الحقوق.

            همه دعوا ها تا بحال بر سر این بوده و هست  که مردم بلوچ در کشور شان با فارسها و پنجابی ها متساوی الحقوق شوند و در اداره کشور به آنها سهم عادلانه داده شود تا خود را انسان درجه یک و آزاد احساس کنند و تنها در اینصورت است که سرو صدا ها به پایان خود میرسد ولی حکومتهای متعلقه هرگز گوش به این تقاضاهای قانونی مردم بلوچ ندادند و آنها را اصلا بحساب نیاوردند و بهمین دلیل نا امیدی کامل براي رسیدن به عدالت بود که فریاد " آزادی حق ماست" بصورت شعار محوری " سازمان بلوچ متحد"  مطرح گردید و در بلوچستان پاکستان که فضای آزاد تری برای فعالیت سیاسی داشت  در سطح بسیار گسترده ای بطور مستمر دیوار نویسی شد و بصورت اعلامیه باطلاع همکان رسید و مورد حمایت وسیع مردم بلوچ قرار گرفت . فعالین سازمان بلوچ متحد در تماس مستمری که بطور پنهان و آشکار  با مردم داشتند همراه با حرکت زمان مردم بخواب غفلت فرو رفته خود را با روشهای مختلف بیدار و برای رسیدن بحقوق سیاسی اجتماعی شان آماده مبارزه میکردند و حکومتهای ایران و پاکستان هم از طریق دستگاههای امنیتی خود و مخصوصا با استفاده از بلوچهای خود فروخته یعنی دلالان و جاسوسان بومی خود برای متوقف نمودن کار سازمان در شکلهای مختلف سخت فعال بودند تا از هر طریق ممکن (تهدید یا تطمیع) اتحاد و همبستگی افراد آماده سازمان را درهم شکسته و از پیشرفت و توسعه آن جلوگیر نموده و در صورت امکان سازمان را بطور کلی و از بیخ متلاشی نمایند و تهمتهای بی اساس زدن به  مبارزین و مسئولین این سازمان و بدنام کردن آنها هم از سوی حکومت ایران یک تاکتیک ضد مبارزه بود تا مردم را نسبت به مبارزین بدگمان نگهداشته و از پیوستن به سازمان بترسانند. پیشروی حرکت رهائی بخش سازمان بلوج متحد بیشتر بدلیل وضع ضعیف مالی اش کاهی کَند و یا گاهی برای مدتها متوقف میشد و علت اصلی ضعف مالی سازمان هم همان مفتخورهای بیدرد و بی خاصیتی بوده وهستند که با ادعای دروغین برای میارزه کمکهای مالی را از منابع کمک کننده جمع آوری کرده و با مصرف کردن آن در مخارج شخصی وخانوادگی عملا بزرگترین مانع برای پیشرفت اهداف سیاسی این ملت بوده اند و اگر بدرستی دقت شود واضح خواهد شد که مدعیان دروغین تاکنون هیچ کار دیگری جز کارشکنی بر علیه مبارزین اصلی ملت نكرده اند و اینهم یکی از موثرترین تاکتیک های ‍ر‍ژیم بوده است  که برای ناکام کردن مبارزه حقیقی مردم بلوچ جهت رسیدن بحقوق انسانی شان بکار برده است.

            سازمان بلوچ متحد ( یُوبُ) در سال 1992 میلادی موفق به نشر خبرنامه ای بنام " بلوچستان مظلوم" شد که عملا ارگان رسمی و بیانگر سیاستهای این سازمان بود که توانست تا سال 1996 میلادی ادامه پیدا کند و 21 شماره بیرون دهد . بعلت روشنگریهائی که در این خبرنامه ها میشد و بخاطر حساسيتي كه در اين مجال بوجود آمده بود حکومتهای ایران و پاکستان هردو هماهنگ بحرکت درآمدند و به تعقیب اعضاء و هواداران این سازمان پرداختند و با تلاش زیاد بالاخره با متلاشی کردن مراکز فعالیتی سازمان موفق به متوقف کردن این نشریه شدند تا جلو سلسله آگاهیهائی را که از طریق این نشریه به مردم از همه جا بی خیر و بی تفاوت بلوچ  میرسید بگیرند و با اینکار به روند سیاستهای غیر معقول خود باز هم ادامه دهند و نگذارند که این سازمان در برنامه های جدی و حق طلبانه خود به پیروزی برسد.  ولی سئوال اینست که اینها چرا با مردم بلوچ چنین رفتار غلط و سیاست نادرست و خصمانه ای در پیش گرفته اند که این ملت حتما و در هر حال باید بصورت ملتی منکوب و محکوم زندگی کند و همیشه در معرض بگیر و ببند های غیر قانونی باشد، چرا؟

            پس از متلاشی شدن مراکز سازمان بلوچ متحد در شهرهای مختلف پاکستان و دربدر شدن اعضاء و هواداران فعال آن در سال 1996 میلادی فعالیت سازمان بطور اجبار برای مدتی متوقف شد چون حفاظت از جان فعالین این سازمان در این زمان از هر اقدام دیگری مهمتر بود و تنها راه آن هم اختیار کردن زندگی مخقی بود بدليل اينكه حمل اسلحه کافی و غیر مجاز در شهرها برای دفاع از خود امکان پذیر نبود و کارآئی لازم را هم نداشت.  فعالین سازمان در طول تقریبا یکسال سکوت باز خود را جمع وجور و آماده فعالیت کرده بودند که در ایران نهضت دوم خرداد بوجود آمد و با انتخاب دکتر محمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران در سال 1997 میلادی و با اعلام ایشان که " ایران برای همه ایرانیان است"  و حقوق اساسی همه اقلیتهای قومی  رعایت خواهد شد امید رسیدن بعدالت در چهارچوب ایرانی مستقل و آزاد  در دل فعالین سیاسی بلوچ باری دیگر زنده شد و با تصمیم بنیانگذاران سازمان بلوچ متحد تحت این توجیه که همه این مبارزات استقلال طلبانه فقط بخاطر این بوده است که قوم بلوچ در زادگاه خود به سعادت و خوشبختی برسد و اگر این آرزو با بوجود آمدن یک حکومت دمکراتیک که به همه اقوام درون مرزی ایران حقوق مساوی میدهد حاصل گردد دیگر نیازی به جدائی و استقلال نخواهد بود. همراه با چنین امیدی " سازمان بلوچ متحد" یا یونایتد بلوچ اُرگانیزیشن - (یو بی او) برنامه جدائی طلبانه خود را متوقف اعلام کرد و با یک گردش 180 درجه ای برای پیوستن به روند اصلاحات " نهضت دوم خرداد" و یا هر نهضت دیگری که در آینده مایل به تشکیل یک حکومت حقیقتا دمکراتیک باشد آماده نماید و خواستار اجرای "عدالت"  در حق مردم بلوچ شود تا این مردم با رسیدن بعدالت به خوشبختی و عزت قومی و اجتماعی برسند.  در گیرودار همین برنامه عدالتخواهانه بود که  ناگهان بعضی از عناصر جناح خشونت طلب رژیم، روستای  "گورناگ "  را که در پنجاه کیلومتری جنوب شهرستان ایرانشهر واقع است و یک مرکز سیاسی و عدالتخواهانه بود به بهانه پوچ و بی اساس اینکه یک مرکز قاچاق مواد مخدر است پس از یک حمله نظامی  ناکام و خجالت زا با خاک یکسان کردند و بیش از هزار نفر از سکنه آنرا دربدر و بدبخت و بی خانمان نمودند و این کاری غیر متوقع و بر خلاف وعده هائی بود که دکتر خاتمی به مردم داده بود. البته ما هنوز معتقد باین هستیم که خود رئیس جمهور و همدستانش مایل به انجام چنین حرکات ضد انسانی بر علیه مردم خودشان نیستند و حقیقت شاید این باشد که آنها هنوز کنترل لازم را بر اهرمهای قدرت ندارند و این جناح خشونت طلب است که هنوز هم هرجا که بخواهد خشونتش را ابراز میکند تا مردم را همچنان در ترس و وحشت نگهدارد و مانع فعالیتهای حق طلبانه آنها شود. با دیدن چنین صحنه ای فعالین سیاسی بلوچ معتقد به این شدند که مردم ایران با وجود داشتن یک انسان معتقد به اصول دمکراسی در راس دستگاه اجرائی کشور خود، باز هم از امنیت فردی و اجتماعی برخوردار نیستند پس در چنین شرایطی توقع اجرای عدالت از سوی حکام خودکامه موجود در صحنه سیاسی کشور کاری عبث است و برای رسیدن بعدالت و رسیدن به حقوق اساسی مردم بلوچ باز هم نیاز به  ادامه مبارزه خواهند داشت و برای پوشاندن جامه عملی به همین نیاز مبرم بود که سی وپنج نفر از فعالین سیاسی بلوچ تحت کوششهای همآهنگ کننده آقای محمد آرمیان بلوچ معروف به (M.A. Baluch ) که یکی از سابقه دار ترین و مبارزترین رهبران سیاسی جامعه بلوچ است در روز چهار شنبه  دهم فروردین ماه 1379 خورشیدی مطابق با بیست نهم مارس سال 2000 میلادی در یکی از شهرهای مرزی بلوچستان پاکستان بطور محرمانه تشلیل جلسه داده و بنیاد " نهضت عدالت بلوچستان ایران"  در همین جلسه گذاشته شد که ملا کمال صلاحزئی به مدت دوسال به ریاست و آقای محمد آرمیان بمدت دوسال برای دبیر کلی " نهضت عدالت بلوچسنان ایران "  منتخب شدند. افراد دیگری نیز برای اداره مسئولیتهای دیگر سازمان انتخاب شدند که قرار شد اسم آنها بطور صد در صد بصورت مخفی نگهداری شود تا از تعقیب و آزار حکومتی محفوظ مانده و قادر بانجام وظایف سازمانی خود باشند.

            "نهضت عدالت بلوچستان ایران"  پس از تاسیس خود کتابچه ای که حاوی اهداف نهضت، تشریح آرم(مونوگرام)  و اساسنامه موقت آنست چاپ و بین مردم در همه جاي بلوچستان پخش نمود و خواستار مشارکت فعال مردم در این "نهضت" بتمام معنی مردمی برای رسیدن بحقوق انسانی شان شد ولي بيشترين تعداد اين نشريه توسط اداره اطلاعات و دلالانش جمع آوري شد و كمتر بدست مردم رسيد.

            "نهضت عدالت بلوچستان ایران"  طبق اساسنامه خود کاری به مسایل بلوچستان پاکستان ندارد و در شرایط فعلی فقط خواستار اجرای عدالت در بلوچستان ایران است و حد اعلای عدالت را در رسیدن به خودمختاری ایالتی میداند. و نهضت نه تنها که برای مناطق اقلیت قومی بلکه برای همه استانهای کشور با حفظ تمامیت ارضی ایران حق خودمختاری استانی (ایالتی) قایل است تا مردم هر استان و یا ایالتی امور منطقه خود را خود تصمیم گیری کرده و اداره نمایند و تنها در اینصورت است که همه مردم ایران به سعادت وخوشبپختی خواهند رسید و این یک برنامه عادلانه است که ما اجرای آنرا نه تنها برای بلوچستان بلکه برای تمام استانهای کشور پیشنهاد میکنیم که اگر حکام نظام و مسئولین امر به آن توجه نمایند بدون شک مستوجب رحمت الهی و نیکنامی خواهند شد  و "نهضت" در هر حال تا رسیدن بعدالت اجتماعی و حقوق اساسی مردم بلوچ و بوجود آمدن یک حکومت مرکزی فدرال و کاملا دمکراتیک در کشور به مبارزات حق طلبانه و عدالتخواهانه خود ادامه خواهد داد و مردم بلوچ هم بدون کمترین تردیدی برای رسیدن به سعادت هرچه بیشتر به این نهضت خواهند پیوست و هر یک در اجرای برنامه های مختلف و حتی در تهیه و پخش اعلامیه ها و نشریه های آن برای اینکه به  همه برسد کوشش و فداکاری لازم را خواهند کرد.

            زنده باد دمکراسی، زنده باد ایرانی آباد و آزاد و مستقل،  خوشحال و آباد باد بلوچستان ظلمزده و زنده باد عدالت و خودمختاری ملیت های تحت ستم در ایرانی بزرگ و سربلند.

بخش فرهنگی و تبلیغات
"نهضت عدالت بلوچستان ایران"
24/ خرداد ماه/ 1379 خورشیدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر