صوفی درمحمد آرمیان یکی از عدالتخواهان ده های 30 و 40 شمنس در بلوجستان و مبارزی استتثنائی بود که در شهرستان ایرانشهر محل سکونتش یار و یاور فرودستان و مظلومین جامعه خود بود. او زندگی اش را وقف دفاع از مردمش کرده بود و در مقابل هر ظلمی که از سوی مامورین دولت شاهنشاهی بمردم میشد قاطعانه بر خورد میکرد و در زمان جوانی و مبارزاتش از حمایت کامل مردم شهر بر خوردار بود. او در سن 100 سالگی از این دنیای دون و فانی رحلت و بسرای جاودان و ابدی اخرت شتافت. الله متعال روح مبارزش را در جوار رحمتهای بی پایان خود شاد نگهدارد، آمین. این شعر را که به زبان بلوچی سروده است تعریفی از اوصاف ملت بلوچ است که خودش در سن نود و هشت سالگی خوانده است تا یادگاری باشد از او برای ملتی که همه عمر را در خدمتش گذراند. شما هم برای شادی روحش دعا بفرمائید. او پدر بزرگوار و دلسوز بنده بود که با رفتن خود ما فرزندان و نوه هایش را از دعاهایش محروم ساخت. خدایا روح این مرد مومن و مخلص را در جنت الفرودس شاد بدار. آمین.
۱۳۹۳ دی ۶, شنبه
صوفی درمحمد آرمیان یکی از مبارزین دهه های 30 و 40 شمسی در بلوچستان
صوفی درمحمد آرمیان یکی از عدالتخواهان ده های 30 و 40 شمنس در بلوجستان و مبارزی استتثنائی بود که در شهرستان ایرانشهر محل سکونتش یار و یاور فرودستان و مظلومین جامعه خود بود. او زندگی اش را وقف دفاع از مردمش کرده بود و در مقابل هر ظلمی که از سوی مامورین دولت شاهنشاهی بمردم میشد قاطعانه بر خورد میکرد و در زمان جوانی و مبارزاتش از حمایت کامل مردم شهر بر خوردار بود. او در سن 100 سالگی از این دنیای دون و فانی رحلت و بسرای جاودان و ابدی اخرت شتافت. الله متعال روح مبارزش را در جوار رحمتهای بی پایان خود شاد نگهدارد، آمین. این شعر را که به زبان بلوچی سروده است تعریفی از اوصاف ملت بلوچ است که خودش در سن نود و هشت سالگی خوانده است تا یادگاری باشد از او برای ملتی که همه عمر را در خدمتش گذراند. شما هم برای شادی روحش دعا بفرمائید. او پدر بزرگوار و دلسوز بنده بود که با رفتن خود ما فرزندان و نوه هایش را از دعاهایش محروم ساخت. خدایا روح این مرد مومن و مخلص را در جنت الفرودس شاد بدار. آمین.
۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه
توضیحی برای روشن کردن مواضع نهصت عدالت بلوچستان ایران
بنام الله مقتدر
بتاریخ: یکشنبه 23 آذرماه/ 1393 شمسی
بتاریخ: یکشنبه 23 آذرماه/ 1393 شمسی
مطالبی چند قابل توجه ملت شریف بلوچ، مسئولین
محترم نظام و همه عدالتخواهان در جهان.
سلام به همه آنهائیکه به هر حرفی گوش می دهند حرف حق و درست
را می پذیرند و به آن عمل میکنند و حرفهای نا حق و نادرست را به دور میریزند.
سلام به همه آنهائی که عدالت را که تنها ضامن سعادت انسان است ارج می نهند و رعایت
میکنند تا از جامعه ای پر سعادت بر خوردار گردند.
هدف از نوشتن این مطلب در این فرصت اینست که ما وضع خود را برای همه مشخص
کنیم تا بدانند کاری را که ما داریم می
کنیم به حق و ضروری است و یا به ناحق و غیرضروری؟ اگر بحق است ما را حمایت و تشویق به انجام آن
کنند و اگر نا حق است با دادن توضیح ما را از انجام آن بر حذر دارند و ما متعهد
شده ایم که حرف حق را از هر جانبی که باشد قبول کنیم.
1- ما میگوئیم که عدالت ضامن خوشبختی انسان است چون از زیاده خواهی افراد و تجاوز به حقوق دیگران جلوگیری میکند و در
نتیجه رعایت آن هم خود انسان عادل راحت و بدون دغدغه زندگی میکند و هم نظم و آرامش
جامعه بهم نمی خورد و سبب جدال و دشمنی بین افراد و ملت ها نمیشود. پس عدالتخواهی که جلو ظلم و تجاوز بحقوق دیگران
را میگیرد یک امر درست و به حق است و باید هر کسی آنرا رعایت و حمایت نماید تا بین
افراد جامعه نا همگونی و درگیری بوجود نیاید و همه با رعایت عدل و احسان در حق
یکدیگر که فرمان الهی است در کنارهم بدون
مشکل و راحت و خوشبخت زندگی کنند.
2- در جوامعی که مردم و بخصوص طبقه حکمران پایبند به رعایت اصل عدالت
نباشند بدبختی جای خوشبختی را خواهد گرفت و تنش و درگیری بین افراد امری روزمره و چاره نا پذیر خواهد شد که طبعا چنین وضعی
مطلوب هیچکسی نیست جز آنهائیکه ظالم و سوء استفاده گر و متمرد از این حکم الهی
هستند که میفرماید: ان الله یامر بالعدل و
الاحسان. حکم الهی در این مورد اینست که همه با یکدیگر رفتاری عادلانه و
محسنانه داشته باشند و با ظالم هر کس و در
هر سطحی که باشد باید یجنگند تا عدالت که ضامن سعادت یک ملت است بر قرار گردد. پس
هر انسانی که طالب سعادت است وظیفه دارد که به نیت برقرار کردن عدالت بر علیه ظلم
و ظالم قیام کند.
3- خداوند انسانها را با اراده حکیمانه خود درسطح جهان بصورت اقوام در آورده است و بهر کدام از این اقوام قطعه ای
زمین بنام وطن داده است تا در آن با امن و
امان و در سعادت زندگی کنند و از مزایای خدادادی آن برخوردار باشند و فرموده است که در نزد من آن اقوامی مکّرم و
مقّرب هستند که تقوای بیشتری داشته باشند یعنی به حقوق خود قانع باشند و به حق دیگران تجاوز نکنند. یعنی اگر فردی یا قومی از دایره تقوا خارج شد و به حقوق و محدوده قومی دیگر تجاوز کرد عادل
نیست بلکه ظالم است و حکم الهی اینست که با ظالم باید مبارزه شود تا دست از ظلم
بردارد و تن به عدالت دهد وبا چنین رفتاری سعادت را به جامعه ای که مورد تجاوز
قرار گرفته و تحت ستم است باز گرداند. درچنین وضعی که ظلم بر علیه یک قوم نهادینه
شده است هر انسانی متعلق بهر قومی که باشد وظیفه دارد به قوم مظلوم کمک کند تا از
ظلم نجات پیدا کرده و به امنیت و سعادت برسد و با این کار ثابت کند که متعلق به
جامعه ای بزرگتر بنام جامعه جهانی انسان است و انسانها همه برادرند چون همه فرزندان
و نوه های آدم و حوا هستند و در حقیقت جامعه جهانی انسان را تشکیل میدهند و سعدی
علیه الرحمه هم در این باره چنین گفته است:
بنی آدم اعضاء یکدیکرند که در
آفرینش ز یک گوهرند . چو عضوی بدرد آورد
روزگار دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی.
4- با توجه به تمهید و توضیح بالا بشرف عرض همه
شما خوانندگان این مطلب چه از دسته حاکم باشید و چه ازدسته ی محکوم میرسانیم که در
میان این اقوام متعدد عالم که با خواست خدا صاحب یک هویت مخصوص بخود شده اند قومی بنام بلوچ هم وجود دارد که توسط قوم متجاوز
دیگری بنام قوم فارس شدیدا تحت ظلم و ستم و تبعیض و بی عدالتی است تا به آن حد که امروز هویت خدادادی اش هم در
معرض نابودی قرار گرفته است و ما از زمان شاه و تمام طول این نظام جمهوری اسلامی
با نوشته های متعدد و مسالمت آمیز مراتب ناراحتی و اعتراض به این وضع ظالمانه را
بارها و بارها مکررا به اطلاع مسئولین این نظام رسانده ایم ولی فریاد و استغاثه ما تا به امروز
به هیچ گوشی فرو نرفته و هیچ توجهی به آن
نشده است معنای این رفتار بدون کمترین تردیدی اینست که ما برای این ملت هیج ارزشی قایل نیستیم
و باید هر چه زودتر آن را نابود کنیم و
سرزمینش را برای همیشه تصاحب نمائیم.
5- ملت بلوچ امروز با چنین وضعی روبرو شده است و
میرود که نابود شود و سرزمینش را برای همیشه از دست بدهد. آیا بنظر شما ای خواننده این مطلب که یک انسان هستی
تحت هر شغل و قشر و مقام و موقعیتی که هستی مهم نیست چون انسان بودن برتر از همه این عناوین و موقعیت
های ریز و درشت پوشالی و از دست رفتنی است این رفتار ظالمانه با ملت بلوچ باید
ادامه پیدا کند!؟ ملت بلوچ طبق برنامه این متجاوزین در حال نابود شدن است این برای شما اصلا مهم نیست که در این مورد حساس شوی
و عکس العملی از خود نشان دهی تا یک انسان به حساب بیائی یا اینکه انسانیت را کنار
گذاشته و بیک زندگی بی شعورانه حیوانی تن در داده ای و اصلا کاری به حق و نا حق
نداری و فقط گلیم خودت را می خواهی با چاپلوسی و زد و بند های نا مشروع از آب بیرون بکشی!؟
6- ما فرزندان ملت مظلوم و محکوم بلوچ هستیم و
بحکم انسان بودن و انسان ماندن بشدت احساس کرده ایم که برای اجرای حکم الهی و رفع
ظلم از سر خود و برقراری عدالت در سرزمین به گروگان رفته مان ترک خانه و کاشانه و خانواده و زندگی عافیت طلبانه کرده و وارد مبارزه ای در
شرایط بسیار سخت شده ایم که از این وضعیت نجات پیدا کنیم و قصد تجاوز به هیچ کس و
هیچ ملتی را نداریم و فقط خواهان برقراری
عدالت و رسیدن به سعادت هستیم و نام فعالیت مان را هم " نهضت عدالت بلوچستان"
گذاشته ایم آیا باز هم شرور، جنایتکار،
تروریست و نوکر امریکا و غیره هستیم؟ شرور
و متجاوز و جنایتکار و ضد عدالت آنهائی نیستند که آمده اند در سرزمین خودمان فرزندان ملت مان را که به
دنبال تهیه قوت و لایموتی برای زنده ماندن هستند بطور روزمره با جسارت و وقاحت
تمام به گلوله می بندند و می کشند و همه
راههای زندگی شرافتمندانه و قانونی را به روی مردم مان بسته و همه راههای انحراف و
غیر قانونی را باز گذاشته اند تا بهانه ای برای کشتن مان داشته باشند!؟
7- باندازه یک کتاب بزرگ حرف برای گفتن هست ولی
برای اینکه این مطالب طولانی و خسته کننده نباشد و خواننده بتواند این نوشته ها را
تا آخر بخواند بطور مختصر بعرض همه میرساند که تعدادی از فرزندان ملت تحت ستم بلوچ
پس از رسیدن به آگاهی های لازم و درک عمیق
برنامه های این نظام ضد عدالت که به تدریج
و قدم به قدم قصد نابودی کامل ملت بلوچ را
دارد و امید رسیدن بحقوق اساسی خود را با روش مسالمت آمیز از دست دادند برای حفظ
صیانت و کرامت ملت خود با دل نا خواسته با پیش قدمی شاد روان امیر عبدالمالک ریگی
فرزند مخلص بلوچستان که اخلاص و دلیری و شجاعتش بر هیچ کسی پوشیده نیست وارد
مبارزه مسلحانه شدند و این حرکت تازه پا با دریافت راهنمائی هائی از این طرف و آن
طرف بتدریج به خط و مشی درست خود رسید و بر اساس آموخته های جدید خود گرفتار دگماتیسم و تحجر که از ویژگی سازمان ها و
انسانهای خود پرست است نشد و بهمین دلیل چند بار تغییر نام داد تا رسید بنام جیش
العدل که بهترین و منطبق ترین نام برای این حرکت و این هدف است. جیش العدل حامی
این پیام به مردم خود، مسئولین نظام و جهانیان است که بدانند این ارتش مردمی در سر
زمین خود فقط برای برقراری عدالت می جنگد و هدف دیگری ندارد و رسیدن بعدالت حق هر
انسانی است تا در زندگی کوتاه خود در این
دنیا که امتحانکده ای بیش نیست بتواند خوشبخت زندگی کند و خوشبختی را در اطاعت از
احکام الهی میداند یعنی اول دین و بعد سرزمین که جیش العدل برای رهائی این دواصل
از دستبرد دشمن در حال مبارزه است.
8- بارها
برای مردم خود و برای مسئولین نظام و برای
جهانیان مشخص کرده ایم که هدف از این مبارزات مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز از
سوی عدالتخواهان ملت بلوچ فقط برای رسیدن
به حقوق بنیادین و خدادادی خویش است و آن بطور مختصر اگر در یک کلمه خلاصه شود رسیدن به "خودمختاری – وتواجهی" در
سرزمین خویش است با حفظ یکپارچگی کشور و کدام انسان با وجدان و عادلی مخالف چنین
تقاضای بحق و خداپسندانه ای است؟
9- شرط توقف این مبارزه رسیدن به خودمختاری و
حقوق انسانی ملت بلوچ است. از مسئولین محترم نظام تقاضا میشود که به این خواسته
عادلانه و مشروع ملت بلوچ پاسخ مثبت دهند و تا قبل از پایان سال 1394 شمسی طرح
خودمختاری بلوچستان را از طریق مجلس به تصویب برسانند و به اجرا درآورند و تنها در
این صورت است که دعوا و مبارزه تمام خواهد شد و مبارزین ملت بلوچ همکاری خود را با
نظام شروع خواهند کرد تا تبدیل یه یک نظام عادل و فدرالیته شود و شرایط خوشبخت زیستن
را هم برای ملت فارس و هم برای ملیتهای دیگری مانند ملت عرب، ملت آذری، ملت کرد،
ملت ترکمن و لر فراهم نمایند و خود را عاقبت بخیر کنند.
10- اگر این درخواست عادلانه تا پایان مهلت
اعلام شده از سوی رهبری و حکومت مرکزی پذیرفته نشد باین معنا خواهد بود که دشمنی
برای نابودی ملت بلوچ تبدیل به بیک سیاست سیستماتیک شده است و در چنین روندی امید
رسیدن به عدالت و خوشبختی برای ملت بلوچ جز یک نادانی بزرگ نخواهد بود و ما با
محکوم کردن این نادانی بزرگ و بکار گرفتن
دانش مفید که در چنین وضعی رسیدن به استقلال را توصیه میکند هدف مبارزه را از
خودمختاری که قابل قبول برای نظام نیست به "استقلال" تغییر خواهیم داد و
بسمت جدائی خواهیم رفت و برای رسیدن به
این هدف چاره ای جز از بردن پرونده بلوچستان به سازمان ملل متحد و مراجعه به همه
سازمانها و کشورهائی که طرفدار حقوق بشر هستند نخواهیم داشت.
با احترام به همه،
محمد آرمیان
دبیر کل
نهضت عدالت بلوچستان ایران
۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه
سوابق "نهضت عدالت بلوچستان ایران"
بنام
خداوند کارساز
نگاهی
برسوابق سیاسی
"نهضت
عدالت بلوچستان ایران"
در کشورهائی که بطور غیر دمکراتیک اداره میشوند و هیئت های
حاکمه بجای رسیدگی به امور مردم به چپاول و غارت کردن ثروت ها ی ملی پرداخته و
مردم شان را با زور اسحله و اعمال قدرت قهریه مجبور به تحمل بدبختی و سکوت
فرساینده میکنند اعتراض و فریاد کشیدن برای نجات از چنین وضعی امری ضروری میشود.
مردم چنین کشورهائی برای رسیدن بعدالت اجتماعی و رفع ظلم از خود و اصلا ح حکومت دیکتاتور برای تن دادن به
رعایت اصول دمکراسی و یا تغییر آن خواهی نخواهی دست به تشکیل سازمانها و احزاب
سیاسی میزنند تا از غارت شدن و نابودی نجات پیدا کرده و به یک زندگی آباد و آزاد و
خوشحال برسند و این بطور فطری حق هر انسانی است. کشور هائی که در سطح جهان بطور
غیر دمکراتیک اداره شده اند یا میشوند تعداد شان زیاد است ولی ما مردم بلوچ فعلا
فقط با دو کشور ایران و پاکستان سر وکار داریم که در نیم قرن گذشته بطور غیر
دموکراتیک اداره شده و حقوق انسانی مردم شان را بطور آشکارا پایمال کرده اند. نا گفته نماند که هم ایران و هم پاکستان هر دو
از کشورهای چند ملیتی هستند که در ایران بطور مشخص اقوام : فارس، بلوچ، کرد، آذری، عرب، ترکمن و لر زندگی میکنند و در پاکستان هم اقوام پنجابی،
پشتون، بلوچ و سندی.
ابر قدرتهای آن زمان پس از جنگ جهانی دوم برای اداره دنیا،
سازمانی بنام " سازمان ملل متحد" درست کردند تا این سازمان از بروز
جنگهای مجدد بین ملتها جلوگیری بعمل آورده و حفظ امنیت را در سطح جهان بعهده
بگیرد. از جنگ جهانی دوم ببعد کشور های متعدد دیگری طبق میل ابرقدرتهای آن زمان
بوجود آمده و بر روی نقشه جهان ظاهر شدند و مرزهای شان هم از طرف همین سازمان برسمیت شناخته شد. همه این کشور ها و مرز بندي
های شان بر اساس تامین منافع ابر قدرتها بوجود آمد، بعنوان مثال کشورهائی نظیر
: کویت، بحرین، قطر، عمان، با کم و بیش
یکصد هزار نفر سکنه بومی و یک کدخدا بنام شيخ و هر یک از امیر نشینهای امارات
متحده عربی با کمتر از ده هزار نقر سکنه
بومی بشکل کشورهای مستقلی درآمدند و برای
خود صاحب دم و دستگاه و آلاف والوف شده و مردم شان هم به رفاه کامل و عزت و امنیت
اجتماعی رسیدند و هويت خدادادي شان محفوظ ماند
و نا گفته نماند كه بيش از نيمي از ثروت هاي تحت الارضي اين مناطق كه توسط
انگليس و امريكا استخراج ميشد وارد خزانه ي اين كشورها ميشد.
بلوچها هم در این زمان مانند همینها و اردنی ها، سعودیها،
عراقی ها، عمانی ها، نپالی ها و خیلی از
ملتهای دیگر که هنوز حکومتهای مدون و سیستماتیکی بشکل امروز نداشتند بطور ملوک
الطوایفی و خودمختار زندگی میکردند که آخرین حاکم آنها در قسمت غربی میر دوست محمد
خان بارانزئی و در قسمت شرقی میراحمدیار خان احمد زئی بود. بلوچستان که مفهوم وطن
مردم بلوچ را دارد تا قبل از بوجود آمدن کشور نوزاد پاکستان با کشور های هندوستان
و افغانستان و ایران همسایه و هم مرز بود. بلوچ تا قبل از سال 1947 میلادی بعنوان
یک ملت در سطح جهان مطرح بود ولی پس از
بوجود آمدن کشور جدید التاسیس پاکستان هویت اصلی خود را بطور رسمی از دست داد و
طبق یک برنامه حساب شده بین المللی نا محسوس شرایط بسیار سختی بر ان مسلط گردید و
علت اصلی اش هم عدم سازگاری و جنگیدن سران بلوچ با دولت انگلیس بود. انگلیس که
فعال مایشاء و ابر قدرت آن زمان در این منطقه بود از جنگ و گریز و بی سیاستی و عدم
سازگاری حکام آن زمان بلوچ سخت ناراضی و خشمگین شده بود و برای تنبیه این ملت نا
سازگار آنرا تقسیم در تقسیم کرد و سرنوشتش را بطور عمده بدو کشور همسایه ایران
و پاکستان که حکام آن خود همچون مومی در
مشت انگلیس بودند سپرد تا برنامه تنبیهی بریتانیا را در حق این مردم بقول آنها غير
متمدن و ناسازگار اجرا کنند و دقیقا هم اجرا شد.
از آن زمان ببعد مردم بلوچ هم در ایران و هم در پاکستان بطور منظم و همآهنگ
تحت جبر حکومتی قرار گرفته و از تمامی حقوق فطری و خدادادی و بنیادی خود محروم
گشتند. هر یک از دولتهاي اين دو كشورطبق يك سياست يكنواخت، افراد حق طلب بلوچ را
در قلمرو خود تحت تعقیب قرار میدادند و در صورت دستگیری بزندان انداخته و شکنجه
میکردند و یا مجبور به فرار مینمودند. حکومتهای مرکزی هر دو كشور برای اداره منطقه
بلوچستان تعدادی از خودفروختگان بومی را پیدا کرده و پرورش دادند و با دادن مقداری
عزت کاذب و بی محتوا و شهرت مصنوعی بعنوان سردار، نماینده و یا سرپرست ديني بر
مردم تحمیل میکردند. این خودفروختگان بی
دانش و فریب خورده و بظاهر سرپرست شده بخاطر عزت شخصی و منافع جزئی خانوادگی بطور
کامل در خدمت حکومتهای مرکزی در آمدند و نه تنها که این نمایندگان تحمیلی و بی خبر از مسایل سیاسی
اجتماعی، چشم شان را بر هر ظلم و ستمی که بر مردم شان میشد بطور کامل می بستند
بلکه در اجرای سیاستهای ظالمانه حکومتهای مرکزی در هموار کردن راه سلطه گری
ظالمانه شان با کمال افتخار نقش بسیار موثری هم ایفاء میکردند و بدینگونه ملت بلوچ
از داشتن رهبران حقیقی و مخلص برای حصول حقوق انسانی شان بمدت بیش از نیم قرن
محروم ماند و حکام ظالم این کشورها با
همدستی و کمک از خود بیگانه شدگان
رهبرنمای بومی، مردم بلوچ را از تمامی حقوق انسانی و اساسی شان محروم کرده و در
فقر و بدبختی مطلق و در بی دانشی و جهل مرکب نگهداشتند. در این دوران پر خفقان، جهل و نادانی در میان
مردم بلوچ آنقدر وسیع و عمیق شده بود که حرف زدن از حقوق سیاسی اجتماعی یک نوع
دیوانگی و نادانی بحساب میآمد و هر آنکسی که حرف از حقوق سیاسی و اساسی ملت میزد
توسط نادانان بظاهر فهمیده و دانای قوم مورد تمسخر قرار میگرفت و بعنوان یک دیوانه
نادان تبلیغ میشد بطوریکه هرکسی از ترس مواجه شدن با لقب "دیوانه" و يا
احمق جرات نداشت که در میان این مردم کار
سیاسی کند و بدین سان در این نیم قرن گذشته
هیچ پیشرفتی در جهت رسیدن بحقوق اساسی مردم بلوچ حاصل نشد هر چند که
جنبشهای موقتی پس از انقلاب اسلامی 1357
شمسي در بلوچستان ایران بوجود آمد ولی چون ایدئولوژی این جنبشها با
ايدئولوژی راسخ عامه مردم بلوچ هیچ نوع سازگاری نداشت و رهبران این جنبشها مقلد
چشم بسته جنبشهای اجنبی بودند و هیچ اصالت بومی نداشتند بدون چندان مقاومت و
موفقیتی بناچار از صحنه خارج شده و بطور پناهنده در كشورهاي ديگر ناپیدید گشتند و
مردم بلوچ باری دیگر دچار سرخوردگی و نا امیدی مطلق شدند و میدان سیاست باز بدست
عده ای شیاد و فرصت طلب و سازوباز گر و دلال صفت افتاد که برای فروختن عزت اجتماعی
و قومی بلوچ هیچ احساس شرمی در خود نمیکردند به زد و بند با حکام مرکزی پرداختند و
در این وضعیت یاس بزرگی از رسیدن به عدالت اجتماعی باری دیگر افکار عمومی منطقه را فرا گرفت و فضای سیاسی
بلوچستان در سکوت وحشتناکی فرو رفت و مردم بجای مبارزه برای رسیدن بحقوق انسانی و
اساسی خود به جاسوسی کردن بر علیه یکدیگر پرداختند تا بلکه از این طریق به عزت و
نام ونان برسند و این وضعیتی بس خطرناک برای آینده این مردم بود که احتیاج به چاره
جوئی داشت و فقط بهمین دلیل بود که عده ای از روشنفکران متعهد بلوچ هم از بلوچستان
ایران و هم از بلوچستان پاکستان که از رسیدن به عدالت اجتماعی و حقوق مساوی در
کشورهای شان بطور کلی ناامید شده بودند برای رهائی ملت بلوچ از این وضعیت مصیبت
بار بفکر چاره کار افتاده و با پیشنهاد و هدایت آقای محمد آرمیان از بلوچستان ایران
در تاریخ 25 دسامیر 1986 میلادی، با مقدمات و آماده سازی قبلی جلسه مخفیانه ای در
شهر کراچی تشکیل شد و در همین جلسه بنیاد " سازمان بلوچ متحد" ( - United Baluch Organization - .U.B.O ) یا ( یُوبُ) پی ریزی گردید وسازمان از همین تاریخ با شعار
وحدت ارضی و استقلال بلوچستان بزرگ کار خود را آغاز کرد تا به حکومتهای مرکزی
ایران و پاکستان تفهیم کند که اگر با مردم بلوچ در درون مرزهای این دو کشور باز هم
بعدالت رفتار نشود و همین روند تبعيض و محرومیت و محکومیت و بگیر و ببند های
خودسرانه و گسترش نظام جاسوسی بین مردم بر علیه یکدیگر همچنان ادامه پیدا کند این
مردم برای رسیدن به خوشبختی و عزت اجتماعی
راه دیگری جز میارزه برای استقلال نخواهند داشت. چون تا ابد بصورت انسان
درجه دو زندگی کردن و قبول محکومیت مطلق و جاسوسی بر علیه یکدیگر در شان انسان
نیست و هیچ قومی چنین خفتی را برای همیشه نمی پیذیرد بهمین دلیل " سازمان
بلوچ متحد" خواستار آن شد که این
موضوع کاملا باید مشخص شود که اگر بلوچها واقعا ایرانی یا پاکستانی هستند و به این
امر هم حتما باید تن در دهند در اینصورت حکومتهای ایران و پاکستان هم این حقیقت را
به پذیرند که مردم بلوچ هم عملا جزء مردم اصیل کشورهای شان به حساب آیند و نه
بصورت مردم مفتوحه و مسلوب الحقوق.
همه دعوا ها تا بحال بر سر این بوده و هست که مردم بلوچ در کشور شان با فارسها و پنجابی
ها متساوی الحقوق شوند و در اداره کشور به آنها سهم عادلانه داده شود تا خود را
انسان درجه یک و آزاد احساس کنند و تنها در اینصورت است که سرو صدا ها به پایان
خود میرسد ولی حکومتهای متعلقه هرگز گوش به این تقاضاهای قانونی مردم بلوچ ندادند
و آنها را اصلا بحساب نیاوردند و بهمین دلیل نا امیدی کامل براي رسیدن به عدالت
بود که فریاد " آزادی حق ماست" بصورت شعار محوری " سازمان بلوچ
متحد" مطرح گردید و در بلوچستان
پاکستان که فضای آزاد تری برای فعالیت سیاسی داشت
در سطح بسیار گسترده ای بطور مستمر دیوار نویسی شد و بصورت اعلامیه باطلاع
همکان رسید و مورد حمایت وسیع مردم بلوچ قرار گرفت . فعالین سازمان بلوچ متحد در تماس
مستمری که بطور پنهان و آشکار با مردم
داشتند همراه با حرکت زمان مردم بخواب غفلت فرو رفته خود را با روشهای مختلف بیدار
و برای رسیدن بحقوق سیاسی اجتماعی شان آماده مبارزه میکردند و حکومتهای ایران و
پاکستان هم از طریق دستگاههای امنیتی خود و مخصوصا با استفاده از بلوچهای خود
فروخته یعنی دلالان و جاسوسان بومی خود برای متوقف نمودن کار سازمان در شکلهای
مختلف سخت فعال بودند تا از هر طریق ممکن (تهدید یا تطمیع) اتحاد و همبستگی افراد
آماده سازمان را درهم شکسته و از پیشرفت و توسعه آن جلوگیر نموده و در صورت امکان
سازمان را بطور کلی و از بیخ متلاشی نمایند و تهمتهای بی اساس زدن به مبارزین و مسئولین این سازمان و بدنام کردن آنها
هم از سوی حکومت ایران یک تاکتیک ضد مبارزه بود تا مردم را نسبت به مبارزین بدگمان
نگهداشته و از پیوستن به سازمان بترسانند. پیشروی حرکت رهائی بخش سازمان بلوج متحد
بیشتر بدلیل وضع ضعیف مالی اش کاهی کَند و یا گاهی برای مدتها متوقف میشد و علت
اصلی ضعف مالی سازمان هم همان مفتخورهای بیدرد و بی خاصیتی بوده وهستند که با
ادعای دروغین برای میارزه کمکهای مالی را از منابع کمک کننده جمع آوری کرده و با
مصرف کردن آن در مخارج شخصی وخانوادگی عملا بزرگترین مانع برای پیشرفت اهداف سیاسی
این ملت بوده اند و اگر بدرستی دقت شود واضح خواهد شد که مدعیان دروغین تاکنون هیچ
کار دیگری جز کارشکنی بر علیه مبارزین اصلی ملت نكرده اند و اینهم یکی از موثرترین
تاکتیک های رژیم بوده است که برای ناکام
کردن مبارزه حقیقی مردم بلوچ جهت رسیدن بحقوق انسانی شان بکار برده است.
سازمان بلوچ متحد ( یُوبُ) در سال 1992 میلادی موفق به نشر خبرنامه ای بنام
" بلوچستان مظلوم" شد که عملا ارگان رسمی و بیانگر سیاستهای این سازمان بود که توانست تا سال
1996 میلادی ادامه پیدا کند و 21 شماره بیرون دهد . بعلت روشنگریهائی که در این
خبرنامه ها میشد و بخاطر حساسيتي كه در اين مجال بوجود آمده بود حکومتهای ایران و
پاکستان هردو هماهنگ بحرکت درآمدند و به تعقیب اعضاء و هواداران این سازمان
پرداختند و با تلاش زیاد بالاخره با متلاشی کردن مراکز فعالیتی سازمان موفق به
متوقف کردن این نشریه شدند تا جلو سلسله آگاهیهائی را که از طریق این نشریه به
مردم از همه جا بی خیر و بی تفاوت بلوچ
میرسید بگیرند و با اینکار به روند سیاستهای غیر معقول خود باز هم ادامه
دهند و نگذارند که این سازمان در برنامه های جدی و حق طلبانه خود به پیروزی
برسد. ولی سئوال اینست که اینها چرا با
مردم بلوچ چنین رفتار غلط و سیاست نادرست و خصمانه ای در پیش گرفته اند که این ملت
حتما و در هر حال باید بصورت ملتی منکوب و محکوم زندگی کند و همیشه در معرض بگیر و
ببند های غیر قانونی باشد، چرا؟
پس از متلاشی شدن مراکز سازمان بلوچ متحد در شهرهای مختلف
پاکستان و دربدر شدن اعضاء و هواداران فعال آن در سال 1996 میلادی فعالیت سازمان
بطور اجبار برای مدتی متوقف شد چون حفاظت از جان فعالین این سازمان در این زمان از
هر اقدام دیگری مهمتر بود و تنها راه آن هم اختیار کردن زندگی مخقی بود بدليل
اينكه حمل اسلحه کافی و غیر مجاز در شهرها برای دفاع از خود امکان پذیر نبود و
کارآئی لازم را هم نداشت. فعالین سازمان
در طول تقریبا یکسال سکوت باز خود را جمع وجور و آماده فعالیت کرده بودند که در
ایران نهضت دوم خرداد بوجود آمد و با انتخاب دکتر محمد خاتمی به ریاست جمهوری
ایران در سال 1997 میلادی و با اعلام ایشان که " ایران برای همه ایرانیان
است" و حقوق اساسی همه اقلیتهای
قومی رعایت خواهد شد امید رسیدن بعدالت در
چهارچوب ایرانی مستقل و آزاد در دل فعالین
سیاسی بلوچ باری دیگر زنده شد و با تصمیم بنیانگذاران سازمان بلوچ متحد تحت این
توجیه که همه این مبارزات استقلال طلبانه فقط بخاطر این بوده است که قوم بلوچ در
زادگاه خود به سعادت و خوشبختی برسد و اگر این آرزو با بوجود آمدن یک حکومت
دمکراتیک که به همه اقوام درون مرزی ایران حقوق مساوی میدهد حاصل گردد دیگر نیازی
به جدائی و استقلال نخواهد بود. همراه با چنین امیدی " سازمان بلوچ
متحد" یا یونایتد بلوچ اُرگانیزیشن - (یو بی او) برنامه جدائی طلبانه خود را
متوقف اعلام کرد و با یک گردش 180 درجه ای برای پیوستن به روند اصلاحات "
نهضت دوم خرداد" و یا هر نهضت دیگری که در آینده مایل به تشکیل یک حکومت
حقیقتا دمکراتیک باشد آماده نماید و خواستار اجرای "عدالت" در حق مردم بلوچ شود تا این مردم با رسیدن
بعدالت به خوشبختی و عزت قومی و اجتماعی برسند.
در گیرودار همین برنامه عدالتخواهانه بود که ناگهان بعضی از عناصر جناح خشونت طلب رژیم،
روستای "گورناگ "
را که در پنجاه کیلومتری جنوب شهرستان ایرانشهر واقع است و یک مرکز سیاسی و
عدالتخواهانه بود به بهانه پوچ و بی اساس اینکه یک مرکز قاچاق مواد مخدر است پس از
یک حمله نظامی ناکام و خجالت زا با خاک
یکسان کردند و بیش از هزار نفر از سکنه آنرا دربدر و بدبخت و بی خانمان نمودند و
این کاری غیر متوقع و بر خلاف وعده هائی بود که دکتر خاتمی به مردم داده بود.
البته ما هنوز معتقد باین هستیم که خود رئیس جمهور و همدستانش مایل به انجام چنین
حرکات ضد انسانی بر علیه مردم خودشان نیستند و حقیقت شاید این باشد که آنها هنوز
کنترل لازم را بر اهرمهای قدرت ندارند و این جناح خشونت طلب است که هنوز هم هرجا
که بخواهد خشونتش را ابراز میکند تا مردم را همچنان در ترس و وحشت نگهدارد و مانع
فعالیتهای حق طلبانه آنها شود. با دیدن چنین صحنه ای فعالین سیاسی بلوچ معتقد به
این شدند که مردم ایران با وجود داشتن یک انسان معتقد به اصول دمکراسی در راس
دستگاه اجرائی کشور خود، باز هم از امنیت فردی و اجتماعی برخوردار نیستند پس در
چنین شرایطی توقع اجرای عدالت از سوی حکام خودکامه موجود در صحنه سیاسی کشور کاری
عبث است و برای رسیدن بعدالت و رسیدن به حقوق اساسی مردم بلوچ باز هم نیاز به ادامه مبارزه خواهند داشت و برای پوشاندن جامه
عملی به همین نیاز مبرم بود که سی وپنج نفر از فعالین سیاسی بلوچ تحت کوششهای
همآهنگ کننده آقای محمد آرمیان بلوچ معروف به (M.A. Baluch ) که یکی از سابقه دار ترین و مبارزترین رهبران سیاسی جامعه بلوچ
است در روز چهار شنبه دهم فروردین ماه
1379 خورشیدی مطابق با بیست نهم مارس سال 2000 میلادی در یکی از شهرهای مرزی
بلوچستان پاکستان بطور محرمانه تشلیل جلسه داده و بنیاد " نهضت عدالت بلوچستان
ایران" در همین جلسه گذاشته شد که
ملا کمال صلاحزئی به مدت دوسال به ریاست و آقای محمد آرمیان بمدت دوسال برای دبیر
کلی " نهضت عدالت بلوچسنان ایران "
منتخب شدند. افراد دیگری نیز برای اداره مسئولیتهای دیگر سازمان انتخاب
شدند که قرار شد اسم آنها بطور صد در صد بصورت مخفی نگهداری شود تا از تعقیب و
آزار حکومتی محفوظ مانده و قادر بانجام وظایف سازمانی خود باشند.
"نهضت عدالت بلوچستان ایران" پس از تاسیس خود کتابچه ای که حاوی اهداف نهضت،
تشریح آرم(مونوگرام) و اساسنامه موقت آنست
چاپ و بین مردم در همه جاي بلوچستان پخش نمود و خواستار مشارکت فعال مردم در این
"نهضت" بتمام معنی مردمی برای رسیدن بحقوق انسانی شان شد ولي بيشترين
تعداد اين نشريه توسط اداره اطلاعات و دلالانش جمع آوري شد و كمتر بدست مردم رسيد.
"نهضت عدالت بلوچستان ایران" طبق اساسنامه خود کاری به مسایل بلوچستان
پاکستان ندارد و در شرایط فعلی فقط خواستار اجرای عدالت در بلوچستان ایران است و
حد اعلای عدالت را در رسیدن به خودمختاری ایالتی میداند. و نهضت نه تنها که برای
مناطق اقلیت قومی بلکه برای همه استانهای کشور با حفظ تمامیت ارضی ایران حق
خودمختاری استانی (ایالتی) قایل است تا مردم هر استان و یا ایالتی امور منطقه خود
را خود تصمیم گیری کرده و اداره نمایند و تنها در اینصورت است که همه مردم ایران
به سعادت وخوشبپختی خواهند رسید و این یک برنامه عادلانه است که ما اجرای آنرا نه
تنها برای بلوچستان بلکه برای تمام استانهای کشور پیشنهاد میکنیم که اگر حکام نظام
و مسئولین امر به آن توجه نمایند بدون شک مستوجب رحمت الهی و نیکنامی خواهند
شد و "نهضت" در هر حال تا رسیدن
بعدالت اجتماعی و حقوق اساسی مردم بلوچ و بوجود آمدن یک حکومت مرکزی فدرال و کاملا
دمکراتیک در کشور به مبارزات حق طلبانه و عدالتخواهانه خود ادامه خواهد داد و مردم
بلوچ هم بدون کمترین تردیدی برای رسیدن به سعادت هرچه بیشتر به این نهضت خواهند
پیوست و هر یک در اجرای برنامه های مختلف و حتی در تهیه و پخش اعلامیه ها و نشریه
های آن برای اینکه به همه برسد کوشش و
فداکاری لازم را خواهند کرد.
زنده باد دمکراسی، زنده باد ایرانی آباد و آزاد و
مستقل، خوشحال و آباد باد بلوچستان ظلمزده
و زنده باد عدالت و خودمختاری ملیت های تحت ستم در ایرانی بزرگ و سربلند.
بخش فرهنگی و تبلیغات
"نهضت عدالت بلوچستان ایران"
24/ خرداد ماه/ 1379 خورشیدی
24/ خرداد ماه/ 1379 خورشیدی
۱۳۹۳ آذر ۱۶, یکشنبه
نماز و اهمیت آن در زندگی مسلمین
بنام الله مقتدر
اهمیت نماز و تاثیر آن در زندگی مسلمین.
بقفم:
محمد آرمیان
الان در سطح دنیا تقریبا یک ملیارد
وششصد ملیون نفر مسلمان داریم. فکر میکنید از این تعداد چند نفر نماز میخوانند؟
باحتمال قوی نیمی از این جمعیت که مسلمان هستند اصلا نماز نمیخوانند و فقط نام
مسلمان را با خود به یدک می کشند. بقیه که نیم دیگر مسلمین را شامل میشوند نماز
میخوانند ولی آن را درست نمی خوانند. شاید پنج درصد یا یک کمی بیشتر و یا کمی کمتر ممکن
است نماز را بطور کامل و درست بخوانند طوریکه مقبول بارگاه الهی باشد. این وضعیت
یک امر قابل تامل است.
فرق بین یک مسلمان و یک کافر نماز
است. کافر نماز نمیخواند کافر است وقتیکه یک مسلمان نماز نمیخواند با او چه فرقی
دارد؟ کسیکه میگوید لا اله الا الله محمد الرسول الله میشود یک مسلمان. وقتیکه
مسلمان شد اولین، قویترین و مهم ترین واجب و فرض برای او نماز به طریقه حتمی مرتبت
حضرت محمد رسول الله صل الله و علیه وسلم است. نماز های فرض طبق سنت و روش رسول
الله صل الله علیه و سلم باید با جماعت و
در مسجد خوانده شود مگر در صورت خطر و یا سفر که مسجدی در دسترس نباشد. در غیر
اینصورت ما هر چند خود را نماز خوان
بدانیم ولی بدانیم که نماز مان در بارگاه الهی درجه قبولیت نخواهد داشت و ما الکی
دل خوش داریم که نماز را خوانده و فرض را اداء کرده ایم. روی سخن من در اینجا
بیشتر با مجاهدینی است که برای خرید سیب زمینی و گوجه و پیاز و ضروریات دیگر و
رفتن به دکتر از خانه خارج میشوند و احساس خطر نمی کنند ولی برای رفتن به مسجد و
ادای این فریضه نجات بخش به مسجد نمی روند و در منزل نماز میخوانند و این بهانه ای
است که برای خود درست کرده اند. این دسته بدانند که در عمل جهاد نصرت الله مقتدر شامل حال شان نخواهد شد و
تقریبا ول معطل هستند چون اولین و بزرگترین جهاد
جهاد با نفس است اگر انجام نشود جهاد های بعدی فقط جنبه شغلی پیدا خواهد
کرد تا از این طریق درآمدی برای زندگی خود داشته باشند.
بطور عموم نمازی که قبول بارگاه الهی باشد از فواحش و
اعمال منکر و بد جلوگیری میکند. کسیکه نمازش قبول باشد زنا نمی کند،مشروب نمیخورد،
دروغ نمی گوید، غیبت نمی کند، دزدی نمی کند، گرانفروشی و احتکار نمی کند و جنس بد
را با جنس خوب مخلوط نمی کند و قسم دروغ نمیخورد و کار ربا نمیکند و غیره...
هرگاه
اینگونه اعمال از مسلمانی سر بزند بمعنی اینست که نمازش درست نیست. در روز قیامت هنگام حساب و کتاب اگر نماز کسی
درست و مقبول نباشد بقیه اعمال نیکی که او
در زندگی دنیا انجام داده است به حساب گرفته نمیشود و این گونه نماز خوان ها اگر مورد بخشش استثنائی الله رحمان
و رحیم قرار نگیرند برای مدتهائی طولانی به جهنم خواهند رفت که نقصان و خساره ای بزرگ برای یک انسان است.
نمازهای اکثر مان تقریبا جنبه سنتی ،
روایتی و عادتی دارد نه عبادتی. چه خوب است آن تعداد از ما ها که هنوز نماز نمیخوانیم شروع به نماز خواندن
کنیم و آنهائیکه نماز میخوانیم سعی بر درست کردن نماز های مان نمائیم تا مشمول حمایت و رحمت و
نعمتهای نا محدود الله متعال گردیم.
برای درست کردن نماز این چند مورد خیلی لازم
است: وقتیکه به نماز می ایستیم و الله
اکبر میگوئیم سعی کنیم بمدت چند دقیقه ای که در نماز هستیم خود را از دنیا و
اموراتش فارغ کنیم و با تمام وجود و حضور ذهن در برابر خالق قرار بگیریم و معنی آن
آیاتی را که در نماز میخوانیم بدانیم. برای اینکه ذهن مان در نماز از توجه کامل به
الله مقتدر خارج نشود و وارد امورات دنیوی نگردد خیلی لازم است که نگاه مان در دوران نماز فقط به
همان جائی باشد که سجده میکنیم. وقتیکه ایستاده ایم نگاه مان به سمت روبرو و
مستقیم نباشد بلکه تا آخر فقط و فقط به همانجائی باشد که پیشانی بر زمین می نهیم در این صورت بتدریج عادت میکنیم که توجه مان فقط
بسوی الله باشد. حرکت دادن دست در دوران
نماز مانند دست زدن به سر وصورت و ریش و خاراندن و غیره نماز را ضعیف و حتی باطل
میکند پس هیچ حرکتی دیگری جز حرکات رفتن
به رکوع و سجود نباید صورت گیرد.
نماز در سرنوشت مسلمین اهمیت حیاتی دارد. امروز وقتی که مسلمین را در همه
جا ضعیف و تحت ظلم و ستم می بینیم بیشترین دلیل و علتش درست نبودن نماز اکثریتی از
مسلمین است. نماز وقتیکه درست نباشد و فقط یک رسم و عادت باشد انسان توکلش بر قدرت
خالق متمرکز نخواهد شد در چنین وضعیتی از حمایت و نصرت او متعال محروم خواهد ماند و
تبدیل به موجودی بی پشتوانه و ضعیف و ترسو خواهد گشت و از هر کس و ناکسی خواهد
ترسید و قدرت دفاعی اش از بین خواهد رفت و در نتیجه اهل ظلم و انسان های بی دین و
شیطان پرست به راحتی بر او مسلط خواهند شد
همین وضعی که امروز شاهد آن هستیم. برای اینکه سلطه این شیاطین ظالم را از سر خود
برداریم چاره کار اینست که رابطه خود را با خالق مقتدر برقرار و محکم کنیم و این
فقط به وسیله نماز درست و توجه کامل به قدرت الله مقتدر امکان پذیر است. بارالها!
توفیق مان ده تا نماز های خود را آنقدر درست کنیم که مورد قبول بارگاه احدیت قرار
بگیرد و ترس ما را از مخلوقت بزداید. آمین یا رب العالمین.
۱۳۹۳ آذر ۱۱, سهشنبه
فضیلت و فایده کلمه "استغفر الله"
بنام الله مقتدر
کلمه " استغفرالله" فضیلت و فایده آن
بقلم : محمد آرمیان
الله بی نهایت مقتدر است. او خالق تمامی این کائنات لایتناهی
و عالم هستی است. هر چه هست با اراده او متعال بوجود آمده است و با اراده او موجود
است وگر نه نابود است. الله انسان را افضل و اشرف تمامی مخلوقات قرار داد و باو
توانائی داد که همه این مخلوقات را مورد استفاده خود قرار دهد و در مقابل اینهمه
نعمت شکر خالقش را بجا آورد او را بشناسد
و از احکامش اطاعت نماید. فرشته ها فقط
میتوانند کار نیک انجام دهند و توان انجام کار بد و فساد را ندارند ولی انسان هم
توان انجام کار نیک را که مستحق ثواب است
و هم توان انجام کار بد را دارد که مستحق غذاب است و برای انجام کار نیک یا بد مختار است. الله به
انسان امر فرموده است که عمل صالح یا کار نیک انجام دهد تا مشمول نعمت های نا
محدود او متعال گردد و عمل طالح یا کار بد ندهد که گناهکار شده و مشمول عذاب نا
محدود میگردد.
غیر از انبیاء که معصوم هستند همه انسانهای دیگر خواهی نخواهی مرتکب گناه
میشوند. انسان از راههای گوناگونی مرتکب گناه میشود: از راه چشم، از راه گوش، از
راه زبان، از راه دست و پا و از راه فکر و
ظن و گمان. انسانها بطور روزمره از طریق همین راه های فوق الذکر مرتکب گناه میشوند.
خداوند رحمان و رحیم و مهربان که انسان را خیلی دوست دارد از
راه کرم فرصتی به انسان داده است که گناهانش را پاک کند. وسیله پاک کردن گناهان
کلمه " استغفرالله " است و کاری بسیار آسان است. انسان مرتکب هر کناهی
که شد باید بلا فاصله پشیمان شود و از ته دل بگوید "استغفرالله" و برای مدتی آنرا ورد زبان نماید گناهش از دفتر
اعمال او پاک میشود. هر گناهی که انسان انجام میدهد یک نقطه سیاه بر قلبش گذاشته
میشود. اگر انسان مرتبا گناه کند و بلا
فاصله با استغفار آنها را پاک نکند پس از مدتی تمام قلبش سیاه میشود و
چنین افرادی برای تشخیص حق و باطل دچار مشکل میشوند حق را بشکل باطل و باطل را بشکل حق می بینند و در گمراهی باقی
میمانند و سر انجام مستوجب عذاب شدید الهی میگردند و برای همیشه در جهنم و در عذاب
خواهند بود.
پس هرگاه که خواسته یا نخواسته، دانسته یا ندانسته مرتکب گناهی شدیم باید فورا از قدرت کلمه استغفار استفاده کرده و آن
نقطه سیاه را از روی قلب مان پاک نمائیم
تا اعمال نامه مان هم صاف و پاک از گناه بماند.
فضیلت و فایده " استغفار" : کسانیکه به کثرت " استغفر
الله" را ورد زبان خود میکنند خداوند
ذهن آنان را خالی از پریشانی و خالی از غم میکند. دعا های کسی که بکثرت " استغفرالله " را میخواند همه قبول
میشود و این نعمت بزرگی است که دعاهای انسان در بارگاه الهی قبول گردد این به این
معناست که همه مشکلات انسان بوسیله این کلمه بسیار آسان حل میگیرد و انسان محتاج انسانهای دیگر نمیشود.
در
این رابطه حضرت امام احمد حنبل واقعه ای از وقایع زندگی خود چنین بیان کرده است او
میگوید: به دمشق رفتم در آنجا کسی را نمی
شناختم. شب بود برای ادای نماز عشاء وارد مسجدی شدم. پس از اتمام نماز همه
نمازگزاران از مسجد بیرون رفتند امام مانده بود وخادم مسجد. به امام مسجد سلام
کردم و گفتم که من یک مسافرم و در این شهر کسی را نمی شناسم اجازه بدهید که من شب را در مسجد بگزرانم. امام گفت ما شما را نمی شناسیم و اجازه ماندن در
مسجد را بشما نمیدهیم. مرا از مسجد بیرون کردند درب مسجد را بستند و رفتند. من
تنها ماندم و مقداری دم درب مسجد نشستم. کمی دور تر یک نفر که دکان نانوائی داشت
مرا دید و بطرف من آمد. از من پرسید چرا اینجا نشسته ام گفتم مسافرم کسی را نمی
شناسم و جائی برای ماندن ندارم. این مرد نان پز گفت با من بیا. مرا به
منزل خود که در کنار دکان نانوائی اش بود برد در اطاقی نشاند و مشغول خدمت من شد.
نان و آب و رختخواب و غیره میآورد. من این شخص را به دقت زیر نظر گرفتم دیدم که
مرتبا دارد میگوید " استغفرالله، استغفرالله ". من پس از فراغت خدماتش از او پرسیدم که تو همه
اش داری میگی استغفرالله، استغفرالله آیا فایده و خیری هم از این کلمه دیده ای؟ گفت بله
این کلمه زندگی مرا خیلی راحت کرده است من هر دعائی که کرده ام به برکت همین کلمه الله متعال قبول کرده است فقط یک دعایم تا بحال قبول نشده
است. دعای قبول نشده ام این است که مدت هاست تقاضا کرده ام خدایا یک بار هم که شده است دیدار امام احمد حنبل (رح) را نصیبم کن فقط همین یک دعایم هنوز قبول نشده
است. امام احمد حنبل رحمه الله به ایشان می گوید که الله این دعایت را هم قبول کرده است. من احمد
حنبل هستم.
اشتراک در:
پستها (Atom)